عقاید ، خداشناسی
عقاید
چگونه می توانیم بفهمیم استغفار ما مورد قبول حق تعالی قرار گرفته است؟
توبه و استغفاري مورد قبول پرودگار است كه حاوي اركان توبه و شرايط قبولي توبه باشد. ارکان اصلي توبه و استغفار، بر اساس آيات قران كريم عبارتند از: 1- پشیمانی از گذشته 2- تصمیم بر ترک در آینده. لذا خداوند در قرآن كريم فرموده است: «فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم .... وَ لَم یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُم یَعلَمُونَ»؛ پس برای گناهان خود طلب آمرزش کنند .... و برگناه اصرار نمی ورزند و دو باره آن را مرتکب نمی شوند در حالی که می دانند.(1)
تعریف ممکن الوجود: نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم. پس ممکن الوجود = امکان دارد باشد و امکان دارد نباشد = امکان دارد(باشد و نباشد) = امکان دارد(متناقض باشد) آیا این امکان تناقض، حکایت از خود به خود معدوم بودن ممکن الوجود ندارد؟
برای تعریف ممکن الوجود باید توجه کرد که ممکن الوجود در دو مقام و در دو موقعیت سنجیده می شود: اول بدون توجه به علتش، و دیگری با توجه به علتش. وقتی بدون توجه به علتش سنجیده می شود، ممکن الوجود، نه وجود برایش ضروری است و نه عدم.
روشن است که کسی می تواند با قاطعیت از خدا و اوصافش خبر دهد که بر خدا احاطه کامل داشته باشد؛ سؤال اینجاست که محمد بن عبدالله بر خداوند احاطه کامل پیدا کرد یا خیر؟ اگر نداشت، چگونه خبر دادن او برای ما فایده دارد؟
احاطه پیدا کردن شخصی بر یک موجود، به چند صورت می تواند باشد. یا آن موجود باید معلول و نتیجه کار آن شخص باشد، یا این که قابل مشاهده باشد و تمام خصوصیاتش را بتوان به صورت عیان مشاهده کرد، یا این که خود آن موجود از خودش و خصوصیاتش خبر بدهد.
آیا خداوند، کافران و انسان های گنهکار را می سوزاند؟ این سوختن تا کی ادامه دارد؟ آيا سوزاندن انسان ها در آتش جهنم، كاری منطقی و عقلی است؟
در این زمینه چند مطلب عرض می شود: ـ مطلب اول: نظام حسابرسی بر اساس آثار تکوینی
در اسلام آمده است که شرط بندی اشکال دارد. بعد آمده است شرط بندی در سوارکاری اشکال ندارد. آیا این تناقض حاکی از آن نیست که اسلام دین کاملی نیست!؟
برای حکم کردن به تعارض باید به جهات مختلفی که در دو طرف بحث وجود دارد، توجه کرد و به سادگی نمی توان حکم به تعارض نمود. این مسئله زمانی حساس تر می شود که بخواهیم حکم تعارض را در مورد یک آموزه دینی بیان کنیم. با توجه به حکمت ها و دلایلی که ممکن است در این زمینه وجود داشته باشد، این مسئله چندان آسان نیست.
جنس خدا چیست؟
خداوند جنس ندارد، زیرا خداوند اساسا مادی نیست. جنس داشتن، فرع بر مادی بودن است و با توجه به این که خداوند مادی نیست، پس جنس هم ندارد. ـ نگاه ما به جهان، متاثر از شرایطی است که در آن قرار داریم. به طور مثال این که به دنبال جنسی برای خدا می گردیم نشانگر دید مادی ماست، البته این مسئله را به عنوان نقص عرض نمی کنم، بلکه طبیعتا نگاه هر فردی ممکن است چنین باشد، چون اموری که در زندگی عادی با آن ها سر و کار داریم اساسا مادی هستند و تصور موجودی غیر مادی، تصوری آسان نیست. اما باید تلاش کنیم تا از این سطح فراتر برویم و موجودی را فرض کنیم که مادی نیست.
به نظرم روزه داری خصوصا در فصل تابستان، یک عمل مضر برای انسان است .... آیا واقعا بدون روزه گرفتن نمی شود روح را تعالی بخشید؟ روزه داری نتیجه کنار گذاشتن عقل و رو آوردن به ایمان قلبی و احساسات و عواطف است.
لطفا به چند نکته توجه کنید:
حکمت ضرورت نبوت را تبیین نمایید.
یکی از برهان هایی که برای اثبات ضرورت بعثت انبیاء می توان اقامه کرد به این صورت است: ـ هدف از آفرینش انسان این است که با انجام افعال اختیاری، مسیر تکامل خود را به سوی کمال نهایی بپیماید. ـ انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام کار و فراهم شدن زمینه های بیرونی برای انجام کارهای گوناگون، و میل و کشش درونی به سمت آن ها، نیازمند شناخت صحیح نسبت به کارهای خوب و بد و راه های شایسته و ناشایسته است. ـ شناخت های عادی و متعارف انسان از همکاری عقل و حس به دست می آید که نقش مهمی در تأمین نیازمندی های زندگی ایفا می کند.
آیا وحی به کسی، دلیل می شود که آن شخص پیامبر و نبی است؟
وحی از نظر لغوی وحی به معنای اشاره سریع [1]، سرعت[2]، القای پنهانی مطلبی به دیگران[3] است. این لفظ در قرآن کریم در موارد متعددی به کار رفته است که عبارتند از: الف. اشاره پنهانی: مانند داستان حضرت زکریا که در آن، وحی در معنای لغوی اش به کار رفته است. بدین صورت که پس از بشارت ایشان به فرزند دار شدن، ایشان مکلف به روزه سکوت شد و مقصود خویش را با اشاره به دیگران می رساند. «قال رب اجعل لی آیة قال آیتک الا تکلم الناس ثلاث لیال سویا فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوه بکره و عشیا»[4]
چگونه می توان مخلوق بودن زمان و مکان را ثابت کرد. آیا به این دلیل که از رفع زمان، وجودش به دست می آید، نمی توان زمان را واجب الوجود دانست؟