فلاسفه

برخی از فلاسفه معاصر به این نظر معتقدند که وجود دو معنا دارد: وجود به معنای عام (یا همان واقعیت) و وجود به معنای خاص. وجود به معنای عام شامل وجود به معنای خاص و عدم می شود. در این صورت، وقتی گفته می شود که فلانی کور است؛ از یک واقعیت خبر می دهیم. این واقعیت از سنخ عدم و فقدان است. اینطور نیست که ما این عدم را اعتبار کرده باشیم.
سوالی که پیش می آید از این قرار است که طبق این نظر، آیا وجود در برابر عدم بیشتر از یک معنا دارد؟ این مطلب مذکور، همان مشترک لفظی بودن وجود است؟

موضوع: 

در مورد امکان بالغیر اختلاف نظر است: برخی قبولش دارند و برخی منکرش هستند. اما جالب است که کسی از فلاسفه منکر امتناع بالغیر نیست. به نظرم امتناع بالغیر باید محال باشد چرا که اصلا ممتنع چیزی نیست تا توسط غیر ایجاد بشود؛ مگر امتناع بالغیر چیزی غیر از این نیست؟! چطور میشود که چیزی به چیز دیگر عدم را بدهد؟ مگر عدم چیزی هست که علت داشته باشد و علتش آن را به دیگری بدهد؟ منظورم این است که امتناع بالغیر را نمی فهمم که چطور غیر به دیگری امتناع را میدهد؟!

برای پاسخ به این پرسش، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

موضوع: 

لطفا درباره ضرورت بالغیر و بالقیاس توضیح بدید که چطور ضرورت بالغیر همان ضرورت بالقیاس نیست؟ من فرقی نمیفهمم چون هر دو تا قیاسی هستند.
سوال بعدی درباره امکان بالغیر هست. دقیقا چه معنایی دارد و چرا بعضی از فلاسفه با آن مخالفت کردند؟

پرسش حاضر دو بخش دارد. به همین جهت، در دو بخش مستقل، نکاتی را تقدیم می کنیم.

موضوع: 

با توجه به این که نامتناهی جایی برای غیر خود باقی نمی گذارد، وجود مخلوقات چگونه خواهد بود؟

موضوع: 

می خواستم نظر فلاسفه درباره علم الهی به مخلوقات را در مقایسه با هم توضیح دهید و روشن نمایید منشا اختلاف نظر آنها با هم در چه چیزی است؟

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

مقدمه
درباره علم خدا به خودش و علم خدا به مخلوقات بعد از خلقت، اختلاف نظری میان فلاسفه نیست: علم خدا به این امور حضوری و بی واسطه و تفصیلی است.
آنچه مایه اختلاف است، علم خدا به مخلوقات قبل از خلقت است؛ یعنی این که علم الهی به مخلوقات قبل از خلقت، از چه سنخی است؟ حضوری است یا حصولی؟ اجمالی است یا تفصیلی؟ ...

موضوع: