امکان بالغیر

image: 
 امتناع بالغیر را نمی فهمم که چطور غیر به دیگری امتناع را میدهد؟!

در مورد امکان بالغیر اختلاف نظر است: برخی قبولش دارند و برخی منکرش هستند. اما جالب است که کسی از فلاسفه منکر امتناع بالغیر نیست. به نظرم امتناع بالغیر باید محال باشد چرا که اصلا ممتنع چیزی نیست تا توسط غیر ایجاد بشود؛ مگر امتناع بالغیر چیزی غیر از این نیست؟! چطور میشود که چیزی به چیز دیگر عدم را بدهد؟ مگر عدم چیزی هست که علت داشته باشد و علتش آن را به دیگری بدهد؟ منظورم این است که امتناع بالغیر را نمی فهمم که چطور غیر به دیگری امتناع را میدهد؟!

برای پاسخ به این پرسش، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. ضرورت بالغیر شامل ضرورت وجود (واجب) و ضرورت عدم (امتناع) می شود. در ضرورت عدم (امتناع)، ضرورت بالغیر بدین معنا است که ذات موضوع به تنهایی برای ضرورت اتصاف به عدم، کافی نیست بلکه برای آن که ذات موضوع به نحو ضرورت متصف به عدم گردد، باید امر دیگری (غیر) باشد که این عدم ضروری را به او اعطا کند.

2. بنابراین، منظور از امتناع بالغیر این نیست که غیر، ممتنع را موجود سازد. روشن است که چنین چیزی محال است و مصداق اجتماع نقیضان (وجود و عدم) است. بلکه منظور این است که غیر سبب می شود که یک شیء، ضرورتا معدوم باشد و وجودش برایش محال گردد. به این مثال دقت بفرمایید: عدم آتش علت است برای عدم حرارت (در جایی که هیچ علت دیگری که حرارت را ایجاد کند وجود نداشته باشد)؛ یعنی عدم آتش (یا همان غیر) سبب می شود که حرارت نیز معدوم بماند و وجودش محال گردد، در حالی که وجود و عدم آتش به خودی خود، ممکن است. بنابراین، آتش به خودی خود ممکن است که موجود یا معدوم باشد، اما چون علتش موجود نیست، آتش نیز ضرورتا معدوم است؛ چنانچه که اگر علتش موجود بود، آتش ضرورتا موجود می شد. این ضرورت عدم و ضرورت وجود، چون از ناحیه غیر است، به آن امتناع بالغیر یا وجوب بالغیر گفته می شود.

3. اما در باب این که چگونه چیزی به چیزی دیگر عدم را می دهد در حالی که عدم چیزی نیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید به این نکته توجه کنیم که در باب عدم دو قول وجود دارد. توجه به این دو قول، ما را به این نکته متذکر می سازد که چگونه علت عدم را توضیح دهیم:

3/1 یک قول بر این باور است که واقعیت معنای عامی دارد که هم شامل وجود است و هم عدم. در این صورت، وقتی گفته می شود که فلانی بینایی ندارد واقعا فاقد بینایی است. در این صورت، اینطور نیست که معدومات صرفا اعتبار ذهن باشند بلکه حقیقتا مصداق واقعی دارند که از سنخ عدم است نه وجود.
در این صورت، علیت در اعدام علیت حقیقی است؛ یعنی یک واقعیت وجودی یا عدمی می تواند علت واقعیت عدمی دیگر باشد. مثلا رطوبت می تواند علت عدم سوختن پنبه باشد. عدم سوختن پنبه از سنخ معدومات است و علتش رطوبت است که از سنخ امور وجودی است. یا عدم آتش می تواند علت عدم سوختن پنبه باشد. عدم سوختن پنبه از سنخ معدومات است و علتش عدم آتش است که از سنخ امور عدمی است. بنابراین، در این موارد، علیت حقیقی برقرار است؛ یعنی حقیقتا معلول که از سنخ عدمی است، عدمش متوقف بر چیز دیگر است.(1)

3/2. اما بنا بر قول دوم، عدم امر واقعی نیست. واقعیت و وجود مساوق همدیگرند. در این صورت، وقتی از علیت در اعدام سخن می گوییم، منظورمان علیت اعتباری و مجازی است نه حقیقی چرا که علیت ناظر به توقف وجودی یک واقعیت بر واقعیت دیگر است در حالی که عدم فاقد واقعیت است. آری، گاهی عدم چیزی را معلول چیز دیگر می دانیم، اما در این موارد، منظورمان علیت حقیقی نیست بلکه منظورمان این است که تصور و تصدیق عدم آن چیز، معلول تصور و تصدیق چیز دیگر است. برای نمونه، عدم سوختن پنبه، خودش معلول عدم آتش نیست بلکه تصدیق به این که پنبه نمی سوزد معلول درک و اعتقاد ما به نبودِ آتش است.(2)

4. با عنایت به توضیحات سابق، روشن می شود که معنای امتناع بالغیر چه چیزی است. غیر علت است برای معدوم شدن چیزی به نحوی که عدم برایش ضرورت یابد و محال است از آن حیث موجود گردد. علیت یک شیء برای عدم شیء دیگر، همانطور که عرض شد، یا به صورت حقیقی است یا به صورت مجازی و اعتباری.

پی نوشت ها:
1. خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، انتشارات دارالاضواء، 1405ق، ص 236
2. صدرالمتالهین، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، دار احیاء التراث، 1981م، ج ‏1، صص 216- 217.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید

 

 

موضوع: