ضرورت بالغیر و بالقیاس

image: 
لطفا درباره ضرورت بالغیر و بالقیاس توضیح بدید که چطور ضرورت بالغیر همان ضرورت بالقیاس نیست؟

لطفا درباره ضرورت بالغیر و بالقیاس توضیح بدید که چطور ضرورت بالغیر همان ضرورت بالقیاس نیست؟ من فرقی نمیفهمم چون هر دو تا قیاسی هستند.
سوال بعدی درباره امکان بالغیر هست. دقیقا چه معنایی دارد و چرا بعضی از فلاسفه با آن مخالفت کردند؟

پرسش حاضر دو بخش دارد. به همین جهت، در دو بخش مستقل، نکاتی را تقدیم می کنیم.

بخش اول: فرق ضرورت بالغیر و ضرورت بالقیاس
ابتدا درباره ضرورت بالغیر و بالقیاس مطالبی را عرض می کنیم تا فرق آنها با هم مشخص شود(1):
1. ضرورت بالغیر
ضرورت بالغیر شامل ضرورت وجود و ضرورت عدم می شود. در ضرورت وجود، ضرورت بالغیر بدین معنا است که ذات موضوع به تنهایی برای ضرورت اتصاف به وجود، کافی نیست بلکه برای آن که ذات موضوع به نحو ضرورت متصف به وجود گردد، باید امر دیگری (غیر) باشد که این وجود ضروری را به او اعطا کند. در مورد ضرورت عدم (امتناع) نیز امر دیگری مطرح است که علت ضرورت عدم برای ذات موضوع است.
2. ضرورت بالقیاس
منظور از بالقیاس آن است که وقتی موضوعی را با امر دیگری مقایسه می کنیم، آن موضوع ضرورت وجود (یا ضرورت عدم) دارد. لازم نیست که میان آنها رابطه علّی برقرار باشد بلکه گاهی دو معلول نیز نسبت به هم همین رابطه را دارند؛ یعنی وقتی موضوعی را در مقایسه با وجود معلول دیگری می سنجیم که هر دوی آنها علت مشترک دارند، متوجه می شویم که ضرورت دارد موضوع مورد نظر ما نیز موجود باشد.
ضرورت بالقیاس به سه صورت مطرح است: ضرورت بالقیاس معلول نسبت به علت؛ ضرورت بالقیاس علت نسبت به معلول؛ ضرورت بالقیاس معلول نسبت به معلول دیگری از همان علت.
3. نتیجه:
ضرورت بالغیر ضرورتی است که ناشی از غیر است؛ یعنی دیگری سبب و علت شده تا یک شیء ضرورتا موجود یا معدوم شود. به دیگر سخن، علت است که به شیء هم وجود (یا عدم) می دهد و هم ضرورت. به این ضرورتی که از ناحیه علت به معلول رسیده است، ضرورت بالغیر گفته می شود.

اما در ضرورت بالقیاس ضرورتی است که ناشی از مقایسه است، اعم از این که از وجود (یا عدم) معلول به این نتیجه برسیم که علت ضرورتا موجود (یا معدوم) است؛ یا از وجود (یا عدم) علت به این نتیجه برسیم که معلول ضرورتا موجود (یا معدوم) است؛ و یا از وجود (یا عدم) معلول به این نتیجه برسیم که معلول دیگر آن علت نیز ضرورتا موجود (یا معدوم) است.

بخش دوم: امکان بالغیر
امکان اقسام مختلفی دارد: امکان ذاتی(یعنی ذات شیء نسبت به وجود و عدم مساوی است)، امکان بالغیر(ذات شیء بواسطه علت بیرونی، نسبت به وجود و عدم، مساوی است)، امکان بالقیاس(ذات شیء در مقایسه با موجود دیگری که یا علتش است یا معلولش، نسبت به وجود و عدم مساوی است).

همه فلاسفه امکان ذاتی و امکان بالقیاس را قبول دارند اما درباره امکان بالغیر اختلاف نظر است. مشهور معتقدند که امکان بالغیر محال است یعنی یک شیء نمی تواند امکانش از ناحیه غیر باشد؛ چرا که یک شیء خودش یا واجب است یا ممتنع یا ممکن. اولی و دومی برخلاف امکان هستند و محال است که یک شیء هم ضرورت وجود/عدم (واجب و امتناع) داشته باشد و هم لاضرورت (امکان). بنابراین، محال است شیء ای که واجب یا ممتنع است از ناحیه دیگری ممکن هم بشود. اما اگر شیء خودش ممکن باشد هم محال است که از ناحیه غیر مجددا ممکن بشود چرا که به خودی خودش ممکن است.

نقدی که برخی از فلاسفه به این استدلال دارند، از این قرار است که یک شیء از یک جهت، متصف به این امور نشده است بلکه می تواند از جهات مختلفی متصف به این اوصاف شود؛ چنانچه در مورد ممکن بالذات و واجب بالغیر، دو جهت مطرح بوده و به همین جهت، ایرادی نداشته که شیء هم ممکن بالذات باشد و هم واجب بالغیر. در مورد حاضر نیز می توان دو جهت مجزا و مستقل در نظر گرفت که از یک جهت، شیء واجب بالغیر است و از جهت دیگر ممکن بالغیر؛ مثلا از جهت وجود وجوبی علت، معلول نیز واجب بالغیر است؛ ولی از جهت امکان ذاتی وجود علت، معلول نیز ممکن بالغیر است.(2)

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: طباطبائی، محمدحسین، نهایه الحکمه، موسسه النشر الاسلامی، بیتا، صص58-59 و صص159-160؛ نبویان، محمدمهدی، جستارهایی در فلسفه اسلامی، انتشارات حکمت اسلامی، 1396، ج2، صص171-202.
2. همان.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید

 

 

موضوع: