وجود و عدم
برخی از فلاسفه معاصر به این نظر معتقدند که وجود دو معنا دارد: وجود به معنای عام (یا همان واقعیت) و وجود به معنای خاص. وجود به معنای عام شامل وجود به معنای خاص و عدم می شود. در این صورت، وقتی گفته می شود که فلانی کور است؛ از یک واقعیت خبر می دهیم. این واقعیت از سنخ عدم و فقدان است. اینطور نیست که ما این عدم را اعتبار کرده باشیم.
سوالی که پیش می آید از این قرار است که طبق این نظر، آیا وجود در برابر عدم بیشتر از یک معنا دارد؟ این مطلب مذکور، همان مشترک لفظی بودن وجود است؟
با عنایت به این که مقرر شده قول اخیر را بیشتر توضیح دهم، پیرامون این قول توضیحاتی را تقدیم می کنم:
وجود در برابر عدم است. اما وجود دو اصطلاح دارد: وجود به معنای عام؛ وجود به معنای خاص. وجود به معنای عام، همان واقعیت است که شامل وجود به معنای خاص و عدم و اعتباریات عقلی و اعتباریات عقلائی و اعتباریات محض می شود. توضیح بیشتر(1):
1. وجود به معنای عام:
وجود به معنای عام شامل وجود حقیقی (که شامل وجود به معنای خاص و عدم به معنای خاص است) و وجود اعتباری (که شامل اعتبار عقلی و اعتبار عقلائی و اعتبار وهمی است) می شود.
1/1 وجود حقیقی:
وجود حقیقی واقعیتی است که بدون هیچ اعتباری در عالم واقع محقق است وشامل موجوداتی از قبیل خدا و انسان و آسمان و زمین می شود. چه ما باشیم و نباشیم، چه ما درکی از خدا و زمین داشته باشیم و چه نداشته باشیم، در هر صورت، خدا و زمین موجودند و وجود خارجی دارند.
وجود حقیقی شامل وجود به معنای خاص و عدم به معنای خاص است:
1/1/1 وجود به معنای خاص:
وجود به معنای خاص همان وجود خدا و زمین است که حقیقتا موجود است؛ خواه ما درکش کنیم یا نکنیم.
1/1/2 عدم به معنای خاص:
عدم به معنای خاص نیز وابسته به درک و جعل ما نیست و حقیقتا معدوم است. مثلا کسی که نابینا است، عدم بینایی او حقیقی است. او واقعا فاقد بینایی است. اینطور نیست که ما فقدانش را اعتبار کرده ایم.
1/2 وجود اعتباری:
وجودی است که تحققی ندارد مگر بواسطه اعتبار معتبر. از این رو، واقعیتش همان ظرف اعتبار است و خارج از ظرف اعتبار تحقق ندارد. وجود اعتباری اقسام مختلفی دارد:
1/2/1 اعتبار عقلی:
اعتبار عقلی اعتباری است که اگرچه دارای وجود حقیقی نیست اما منشا انتزاع خارجی دارد و منقطع از وجود خارجی نیست. وجود اعتباری وجودی است که عقل آن را از یک وجود واقعی انتزاع و کشف می کند. مثلا وقتی گفته می شود که «احمد قطع نظر از خصوصیاتش، هیچ فرقی با سایر انسانها ندارد» یک اعتبار را در نظر گرفته ایم. «احمد قطع نظر از خصوصیاتش» وجود خارجی ندارد. آنچه وجود خارجی دارد، احمد است با تمام خصوصیاتش. اما عقل آدمی می تواند احمد را قطع نظر از این خصوصیات خاص، در نظر بگیرد و متوجه شود که احمد قطع نظر از خصوصیاتش، هیچ فرقی با سایر انسانها ندارد و در انسانیت مشترک است. روشن است که چنین اعتباری، اعتبار محض و بی مبنا نیست و حکمی که برای احمد در نظر گرفته شده است، دلبخواهی و متغیر نیست.
1/2/2 اعتبار عقلائی:
اعتبار عقلائی اعتباری است که نه وجود حقیقی دارد و نه منشا انتزاع حقیقی بلکه کاملا به اعتبار معتبر وابسته است و ناظر به هیچ واقعیت خارجی نیست. به این اعتبار از آن جهت که دارای غرض و فایده است، اعتبار عقلائی گفته می شود. مثلا زوجیت یک امر اعتباری است. حقیقتا خواندن صیغه عقد، اثر تکوینی بر زوجین ندارد اما با این حال، ما اعتبار می کنیم که بعد از خواند صیغه و قرارداد و توافق طرفین، این دو نفر همسر یکدیگر بشوند و مشمول احکام و وظایف و حقوق خاصی بشوند. تمامی این امور، اعتباری هستند اما نه یک اعتبار بی فایده و بی هدف.
1/2/3 اعتبار محض:
اعتباری است که نه وجود حقیقی دارد و نه منشا انتزاع حقیقی دارد و نه فایده. مثلا غول یا سیمرغ از قبیل اعتباراتی هستند که انسان آنها را ساخته است بی آن که فایده ای داشته باشند.
2. عدم به معنای عام:
عدم به معنای عام در برابر وجود به معنای عام است.
نتیجه:
با این توضیحات روشن شد که وجود در این دسته بندی، در دو اصطلاح به کار رفته است و اصطلاحا مشترک لفظی است: وجود به معنای عام و وجود به معنای خاص. اما باید متذکر شد که مشترک لفظی دانستن وجود در اینجا، غیر از نظریه مشترک لفظی دانستن وجود به معنای خاص است که برخی از متکلمان مطرح کردند. آنها معتقد بودند که همین وجود به معنای خاص، مشترک لفظی است یعنی در هر موجودی، وجود معنای خاصی دارد که همان ماهیت آن موجود است. در حالی که قول اخیری که پیش تر توضیحش دادیم، چنین نظری ندارد و وجود به معنای خاص را مشترک معنوی می داند.
پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: نبویان، محمدمهدی، جستاری در فلسفه اسلامی، انتشارات حکمت اسلامی، 1397، ج3، صص143-144
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید