قرآن و نام نمرود و فرعون

image: 
چرا نام نمرود در قرآن بکار نرفته ولی نام فرعون بارها بکار رفته است؟

چرا نام نمرود در قرآن بکار نرفته ولی نام فرعون بارها بکار رفته است؟
هیچ الزامی وجود ندارد که قرآن به اسم و نام، از افراد یاد کرده باشد. اگر به قرآن مراجعه کنیم می بینیم که از افراد کمی به اسم و نام یاد شده و بنای قرآن بر ذکر نام افراد نبوده است، حتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که قرآن بر ایشان نازل شده و به عنوان معجزه الهی بر نبوت ایشان فرستاده شده، از آن حضرت در طول این 23 سال، فقط چهار بار(1) نامبرده شده است. مطلب دیگر؛ بطور کلی در قرآن به پیامبری حضرت موسی(علیه السلام) و قوم بنی اسرائیل و وقایع تاریخی آن ها، بیش از سایر پیامبران و اقوام آن ها اشاره شده است، و این می تواند با توجه به تاریخ طولانی بنی اسرائیل و نیز شباهت های زیادی که بین تاریخ و وقایع پیش آمده برای آن ها و مسلمانان بوده، باشد. تاریخ بنی اسرائیل ـ فرزندان حضرت یعقوب ـ تاریخی طولانی است و در این بین انبیاء و پیامبران متعددی بر آن ها مبعوث شده اند و حوادث متعددی در تاریخ آن ها به وقوع پیوسته، لذا طبیعی است آیات بیشتری به بیان سرگذشت و تاریخ طولانی آن ها پرداخته شود. هم چنین، بین بنی اسرائیل و تحولات تاریخی آن ها و بین امت اسلامی شباهت هایی است و این خود دلیل دیگری بر پرداختن بیشتر به وقایع تاریخی و سرگذشت بنی اسرائیل در قرآن است. کما این که به وجود این شباهت ها و تکرار تاریخ، در روایات اشاره شده است. در روايات آمده است: هر آن چه بر بنى‏ اسرائيل گذشت و براى آنان پيش آمد، دقيقاً براى مسلمانان نيز پيش خواهد آمد.(2) لذا می توان گفت علت توجه مکرر قرآن به زندگى حضرت موسى (علیه السلام) و قوم بنى اسرائیل به دلیل سرنوشت پر فراز و نشیب این قوم و شباهت بیش از حد مقاطعِ زندگى آن ها با حیات مسلمانان است. نکته: "فرعون" لقب پادشاهان مصر است و 74 بار در قرآن آمده است. فرعونی كه بنى اسرائيل را عذاب می كرد و پسران آن ها را به قتل می رساند "رامسس" يا "رعمسيس دوم" بوده است. و فرعونی كه موسى و هارون (عليهما السلام) براى هدايت او مبعوث شدند، پسر او "منفتاح" بود كه با لشكريانش در دریای احمر غرق گرديد.(3) در قرآن نامی از "نمرود" برده نشده ولی تنها در این آیه که اشاره به محاجه ابراهیم (علیه السلام) با پادشاه آن زمان دارد، مورد اشاره قرار گرفته است: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في‏ رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي‏ وَ يُميتُ قالَ أَنَا أُحْيي‏ وَ أُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي‏ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» آيا نديدى (و آگاهى ندارى از) كسى [نمرود] كه با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد؟ زيرا خداوند به او حكومت داده بود (و بر اثر كمى ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود) هنگامى كه ابراهيم گفت: «خداى من آن كسى است كه زنده مى‏ كند و مى ‏ميراند.» او گفت: «من نيز زنده مى‏ كنم و مى ‏ميرانم!» (و براى اثبات اين كار و مشتبه ساختن بر مردم دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، فرمان آزادى يكى و قتل ديگرى را داد) ابراهيم گفت: «خداوند، خورشيد را از افق مشرق مى ‏آورد (اگر راست مى ‏گويى كه حاكم بر جهان هستى تويى،) خورشيد را از مغرب بياور!» (در اينجا) آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمى ‏كند.(4)

_________

(1) محمد/ 2؛ آل عمران/ 144؛ احزاب/ 40، فتح/ 29.

(2) الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏1، ص 86.

(3) قرشی، قاموس قرآن، ج ‏5، ص 163.

(4) بقره/ 258.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید