عرفان و عارف واقعی

image: 
عرفان چیست؟ و عارف واقعی کیست؟ آیا هر کسی می تواند عارف شود؟

عرفان چیست؟ و عارف واقعی کیست؟ آیا هر کسی می تواند عارف شود؟

«عرفان» که از ماده عَرَفَ يَعْرِفُ و هم خانواده معرفت، عارف و معروف است، به معناي شناخت، آشنايي، آگاهي است.
«عارف» در لغت به معنای فرد دارای شناخت می باشد.(1)
«عبدالرزاق گیلانی» در شرح «مصباح الشریعه» می‌ گوید: «عارف» به اصطلاح حکما کسى است که، نفس خود را به حسب قوّت نظریّه، و علم به حقایق اشیاء، کامل کرده و به قدر مقدور بهم رسانیده باشد، و از صفات رذیله و اعتقادات خبیثه، تهی و به اعتقادات حقّه و کمالات ستوده، آراسته باشد.(2)
به بیان دیگر، «عارف» کسى است که با وجود کمال قوّت نظریّه و علم به حقایق أشیاء و کمال قوّت عملیّه، جمیع حواسّ، قوا، اعضا و جوارح او، متوجّه حضرت حق باشد، غیر او نبیند، غیر او نگوید و غیر او نشنود، و فناى فی الله، از لوازم این مرتبه، بلکه عین این مرتبه است.

در واقع عارف کسی است که خدا را با قلب و روح درک کرده و یافته باشد.
و کلام حضرت بارى تعالی به این مرتبه حمل می‌ شود که فرمود: «وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُه(3) و هیچ بنده به چیزى به من تقرب نجوید که نزد من محبوب‌ ‏تر از آنچه بر او واجب کرده‌ ‏ام باشد، و همانا او به وسیله مستحبات به من نزدیک شود تا آن‌جا که من او را دوست بدارم، و هنگامى که او را دوست بدارم گوش او شوم، همان گوشى که با آن می‌ شنود و چشم او گردم همان چشمى که با آن می‌ بیند، و زبانش شوم همان زبانى که با آن سخن می‌ گوید، و دست او گردم، همان دستى که با آن بگیرد، اگر مرا بخواند اجابتش کنم، و اگر از من خواهشى کند به او بدهم.»

پس عارف آن انسان با كرامتى است كه با شعور و درايت و با اراده قدرت، بر اساس معارف الهى، در صراط مستقيم حق حركت كرده، تا جايى كه قلبش عرش خدا شده و خانه دلش به نور عالم ملكوت منوّر شده است.

«قیصری» شارح فصوص نیز در مقدمه بر شرح «قصیده تائبه ابن فارض مصری» چنین می گوید:
«لا شکَّ انَّ هذه الطائفة انه تبحثُ و تبین من ذات الله و اسمائه و صفاته من حیث انها موصولة لکل من مظاهرها و مستویاتها الی ذات الالهیة(4) بدون شک این گروه که (به نام عارفان شناخته می شوند) در موضوعی بحث می کنند که به ذات الهی و اسما و صفات او مربوط می شود از آن جهتی که این صفات و اسماء عارف را به ذات خداوندی متصل سازد.»

«ابو علي سينا» درنمط نهم «اشارات»، در تعريف عارف مي گويد: «و المنصرف بفكره الي قدس الجبروت مستديما لشروق نور الحق في سره يخص باسم العارف(5) عارف كسي است كه با فكر خويش با تمام وجود به عالم جبروت رو كند و بدون وقفه در پي تابيدن نور حق در سر خويش باشد.»

بنابراین آن کسی كه فکر خود را متوجه عالم قدس کرده است تا نور حق پیوسته بر باطنش بتابد «عارف» نامیده می شود. عارف كسي است كه در پي معرفت خداوند است و اين معرفت را با چشم حقيقت بين مي خواهد، نه عقل و چشم اين سويي.

در کتاب «مصباح الشریعة» از «امام صادق» (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: «العارف شخصه مع الخلق، و قلبه مع اللَّه، لو (و لو) سها قلبه عن اللَّه طرفة عین لمات شوقا الیه، و العارف أمین ودایع اللَّه و کنز اسراره و معدن أنواره و دلیل رحمته على خلقه و مطیة علومه و میزان فضله و عدله. قد غنى عن الخلق و المراد و الدنیا. و لا مونس له سوى اللَّه، و لا نطق و لا اشارة و لا نفس الا باللَّه و للَّه (الا باللَّه) و من اللَّه و مع اللَّه. فهو فی ریاض قدسه متردد، و من لطائف فضله متزود. و المعرفة أصل فرعه الایمان(6) عارف از لحاظ تشخص ظاهرى و بدن با مردم است، ولى قلب او همیشه با خداست، و هر گاه، قلب او از خداوند متعال یک آنى غفلت کند: هر آینه مى میرد از جهت اشتیاق پیدا کردن به سوى او، و عارف امین است براى ودایع الهى، و خزینه است براى اسرار او و معدن است براى انوار او و راهنماى رحمت اوست براى خلق، و مرکب علوم اوست، و میزان فضل و عدل او مى باشد. او بى نیاز است از مردم و از مقاصد و مطلوب هاى دنیوى و از دنیا، و مونسى براى او به جز پروردگار متعال نیست و نطق و اشاره و نفس کشیدن او به سبب او و براى او و از او و با او مى باشد.
پس او در روضه ها و محیط قداست و پاک پروردگار قدوس، حرکت و آمد و رفت مى کند، و پیوسته از لطائف فضل و کرم او توشه گرفته و استفاده مى نماید، و معرفت ریشه و پایه است براى ایمان، و ایمان فرع و شاخه اى است از او»

با توجه به این حدیث، انسان این قابلیت را دارد که در کنار عبودیت و بندگی حضرت حق، به مقام عرفان برسد و یک عارف واقعی گردد.

پی نوشت ها:
1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414 ق، ج ‏9، ص 236.
2. امام صادق، مصباح الشریعة، ترجمه گیلانى، عبد الرزاق، پیام حق، تهران‏، چاپ اول، 1377ش‏، ص 11.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج ‏2، ص 352.
4. قيصرى‏، داود، شرح القيصرى على تائية ابن الفارض الكبرى‏، دار الكتب العلمية، بيروت، 1425 ق‏.
5. الاشارات و التنبيهات‏، شيخ الرئيس ابن سينا، نشر البلاغة، ص143.
6. مصباح الشريعة؛ منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام‏، بیروت،1400ق، ص191.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید

 

 

موضوع: