تفسیر «الله الصمد»
تفسیر «الله الصمد» در تفاسیر مختلف چیست؟
برای واژه «الصمد» معانی مختلفی ذکر شده است: بی نیاز؛ کسی که هیچ نیازی ندارد و همه به او نیازمندند. قصد؛ کسی که مقصود دیگران است. سیّد؛ آقا و بزرگى كه براى انجام كارها به سوى او مى روند. اجوف نیست؛ چيزى كه تو خالى نيست بلكه پُر و کامل است. صلابت و استحكام، و... .(1) بنابر این: «صمد» از نظر لغت به معنى شخص بزرگى است که همه نیازمندان به سوى او مى روند و مقصود نیازمندان است و از هر نظر پُر و کامل است. بطور قطع، چنین موجودی خودش بی نیاز از همه کس و همه چیز است. «صمد» از نگاه روایات: امام حسين (علیه السلام) در حديثى براى «صمد» پنج معنا بيان فرموده اند: "صمد" كسى است كه در منتهاى سيادت و آقايى است. "صمد" ذاتى است دائم ازلى و جاودانى. "صمد" وجودى است كه جوف ندارد. "صمد" كسى است كه نمى خورد و نمى آشامد. "صمد" كسى است كه نمى خوابد.(2) در عبارت ديگرى آمده: «صمد كسى است كه قائم به نفس است و بى نياز از غير.»(3) امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «صمد» كسى است كه شريک ندارد، و حفظ چيزى براى او مشكل نيست، و چيزى از او مخفى نمى ماند.(4) در روایت دیگری از امام حسین (علیه السلام) آمده: «خداوند خودش «صمد» را تفسير فرموده است: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»؛ نه زاد، و نه زاده شد و احدى مانند او نيست،... آرى خداوند "صمد" كسى است كه از چيزى به وجود نيامده، و در چيزى وجود ندارد، و بر چيزى قرار نگرفته، آفريننده اشياء و خالق آنها است، همه چيز را به قدرتش به وجود آورده، آن چه را براى فنا آفريده به اراده اش از هم متلاشى مى شود، و آن چه را براى بقاء خلق كرده به علمش باقى مى ماند، اين است خداوند صمد...»(5) حدیثی دیگر: از امام علی (علیه السلام) در باره «صمد» سؤال شد و ایشان فرمودند: «تأويل صمد آن است كه او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبيه دارد، نه صورت و نه تمثال، نه حد و حدود، نه محل و نه مكان، نه "كيف" و نه "أين"، نه اين جا و نه آن جا، نه پُر است و نه خالى، نه ايستاده است و نه نشسته، نه سكون دارد و نه حركت، نه ظلمانى است نه نورانى، نه روحانى است و نه نفسانى، و در عين حال هيچ محلى از او خالى نيست، و هيچ مكانى گنجايش او را ندارد، نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور كرده، و نه بو براى او موجود است، همه اين ها از ذات پاكش منتفى است.»(6) در تفسیر نمونه آمده: اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه «صمد» مفهوم بسيار جامع و وسيعى دارد كه هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مى كند، خداوند از همه اين ها برتر و بالاتر است.(7) ممکن است گفته شود شاید بی نیازی خداوند از معاندین و دشمنانش باشد نه محبین و دوستانش؛ که در جواب باید گفت خیر، در خداوند ذره ای نیاز نیست؛ با دقت در معانی لغوی و بیان روایات تفسیری، روشن می شود که در این بی نیازی هیچ فرقی بین مؤمن و غیر مؤمن نیست. افزون بر این که همه نیازمندان رو به سوی او می کنند و به او نیازمندند؛ لذا هر چه نیاز است مربوط به غیر خداوند است. «یا اَیُّهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديد»؛ اى مردم! شما (همگى) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بى نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است. اگر بخواهد شما را مى برد و خلق جديدى مى آورد.(8) «وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَهِ اِنْ یَشَاْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ کَما اَنْشَاَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّهِ قَوْم آخَرِینَ»؛ پروردگارت بى نياز و مهربان است؛ (پس به كسى ستم نمى كند؛ بلكه همه، نتيجه اعمال خود را مى گيرند؛) اگر بخواهد، همه شما را مى برد؛ سپس هر كس را بخواهد جانشين شما مى سازد؛ همان طور كه شما را از نسل اقوام ديگرى به وجود آورد.(9) ممکن است گفته شود اگر خداوند بی نیاز است چرا مخلوقات را آفریده و فرموده من تو را برای خودم خلق کردم، پس بی نیازی به غیر خود و از معاندین است نه محبین؛ در مقابل باید گفت آفرینش، دلیل نیازمندی نیست؛ خداوند غنی است و به عبادت بندگان، هیچ نیازی ندارد: «وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌ عَنِ الْعالَمين»؛ و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان، بى نياز است.(10) «إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌ عَنْكُم»؛ اگر كفران كنيد، خداوند از شما بى نياز است.(11) «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌ عَنِ الْعالَمينَ»؛ خداوند از همه جهانيان بى نياز است.(12) اگر هم منظورتان این روایت است: «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ أن أُعرف و خلفتُ الخلق کی أُعرف»؛ گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، خلایق را آفریدم تا شناخته شوم؛ در معنای این حدیث ـ گذشته از اين كه خبر واحد است ـ باید گفت شناخت خداوند برای خلق، وسیله تکامل آن ها است، یعنی من (خدا) دوست داشتم که فیض رحمتم همه جا را بگیرد، به همین جهت خلایق را آفریدم و برای سیر کمالی آن ها راه و رسم معرفتم را به آنان آموختم، چرا که معرفت و شناخت من رمز تکامل آن هاست.(13) به بیان دیگر؛ خداوند، چون معدن کمال است از خود تعبیر به گنج کرده و چون دریافت و فهم حقیقت و ذات او بر غیر او، دور از دسترس است، خود را پنهان دانسته و این که می فرماید: «دوست داشتم شناخته شوم» یقینا از نوع عرفی و عاطفی آن نیست، زیرا خداوند نیازی به چنین شناختی از خود ندارد. لازم به ذکر است چون خداوند دارای همه کمالات است و هیچ نقصى در او نبوده و بى نیاز مطلق است، هیچ گونه کمبودى ندارد تا بخواهد با آفرینش جهان یا انسان، آن را جبران نماید و یا سودى از آفرینش عالم و آدم نصیب او شود. خداوند چون کامل است، لازمه کمالش فیّاضیت و بخشندگی است. در حدیثی امام صادق (علیه السلام) از امام حسین (علیه السلام) نقل می کنند که آن حضرت فرمودند: «انّ اللّه عزّ و جلّ ما خلق العباد الا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه»؛ خداوند متعال بندگان خود را نیافرید مگر برای این که او را بشناسند، و پس از معرفت، او را پرستش کنند و با عبادت او، از پرستش غیر او بی نیاز گردند.(14) بنابراین؛ خداوند چون بی نهایت و کامل است، هیچ کمبودی ندارد، لذا نیاز هم ندارد. بی نیازی و صمد بودن برای خداوند، ذاتی است و چیزی در این بی نیازی و صمد بودن، تاثیر و دخالتی ندارد.
_________
(1) ر.ک: راغب، مفردات ألفاظ القرآن، ص 492؛ قرشی، قاموس قرآن، ج 4، ص 150-152؛ مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، ج 27، ص 437- 440.
(2) مجلسی، بحار الانوار، ج 3، ص 223، بیروت ـ موسسه الوفاء.
(3) همان.
(4) همان.
(5) طبرسی، مجمع البيان، ج 10، ص 565؛ عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 189، مؤسسه آل البیت.
(6) بحار الانوار، ج 3، ص 230، ح 21.
(7) ر.ک: تفسير نمونه، ج 27، ص 439.
(8) فاطر/ 15و16.
9) انعام/ 133.
(10) آل عمران/ 97.
(11) زمر/ 7.
(12) عنکبوت/ 6.
(13) تفسیر نمونه، ج 22، ص 394 و 395.
(14) بحارالانوار، ج 5، ص 312.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید