اصحاب «رس»

image: 
اصحاب «رس» چه كسانی بودند و عاقبت آن ها چه شده است؟

اصحاب «رس» چه كسانی بودند و عاقبت آن ها چه شده است؟
در قرآن در دو مورد سخن از اصحاب الرسّ به میان آمده، نخست در آیه 12 سوره ق، كه از تكذیب آن ها از پیامبرشان، سخن گفته شده، دوم در آیه 38 فرقان، كه بیان گر هلاكت و عذاب شدید اصحاب رس در ردیف قوم عاد و ثمود است، كه همانند آن ها بر اثر عذاب الهى ریشه كن و نابود شدند. «رَسْ» در اصل به معنای اثر مختصر است، و جمعی از مفسران بر اين عقيده اند كه رَسْ به معنای چاه است. به هر حال ناميدن اين قوم به اين نام بدان علت است كه اثر بسيار كمی از آن ها به جا مانده يا به جهت آن است كه آن ها چاه های آب فراوان داشتند و يا بدان خاطر است كه آن ها بوسيله فرو كشيدن چاه هايشان هلاک و نابود شدند. اين كه اين قوم چه كسانی بودند، ميان مورّخان و مفسران گفتگو بسيار است. نظری كه در اين باره ميان مفسران از شهرت بيشتری برخوردار است، اين است كه اصحاب رس در سرزمين يمامه می زيستند، و پيامبری داشتند به نام حَنظله. آنان وی را تكذيب كردند و در چاهش افكندند. حتی نوشته اند كه آن چاه را پر از نيزه كرده بودند و دهانه چاه را بعد از افكندن اين پيامبر خدا، بستند تا آن كه او شهيد شد.(1) در عيون الاخبار الرضا، از امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، به نقل از اميرمؤمنان علی (علیه السلام) حديثی طولانی درباره اصحاب «رس» نقل گرديده كه خلاصه آن چنين است: «آن ها قومی بودند كه درخت صنوبری را می پرستيدند و به آن "شاه درخت" می گفتند، و آن درختی بود كه "يافِث" (فرزند حضرت نوح) بعد از طوفان در كناره ای به نام "روشن آب" غرس كرده بود (كاشته بود). اين قوم دوازده شهر آباد داشتند كه بر كنار نهری به نام "رَسْ" قرار داشت. اين شهرها به نام های فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور، مهر‌، آبان، آذر، دی، بهمن و اسفند نام داشتند كه ايرانيان نام ماه های سال خود را از آن ها گرفته اند. آن ها به خاطر احترامی كه به آن درخت صنوبر می گذاشتند، بذر آن را در مناطق ديگر نيز كاشتند و نهری براي آبياری آن اختصاص دادند، به گونه ای كه نوشيدن آب آن نهر را بر خود و چهارپايانشان ممنوع كرده بودند، حتی اگر كسی از آن می خورد او را به قتل می رساندند، و می گفتند اين مايه حيات خدايان ماست و شايسته نيست كسی از آن چيزی كم كند. آن ها در هر ماه از سال روزی را در يكی از اين شهرها عيد می گرفتند، و در كنار درختان صنوبر قربانی می كردند، به سجده می افتادند و گريه و زاری سر می دادند. هنگامی كه نوبت به شهر بزرگی كه پايتخت پادشاهان بود و اسفند نام داشت می رسيد، تمام اهل آبادی ها در آن شهر جمع می گشتند و دوازده روز پشت سر هم عيد می گرفتند و آن چه در توان داشتند قربانی می كردند و در برابر درخت صنوبر سجده می نمودند. اين قوم هنگامی كه در كفر و بت پرستی فرو رفتند، خداوند پيامبری از بنی اسرائيل به سوی آن ها فرستاد تا آن ها را به عبادت خداوند يگانه و ترک بت پرستی و شرک دعوت كند؛ اما آنان ايمان نياوردند. پيامبر خدا برای نابودی منشاء فساد و شرک، از خدا تقاضا كرد و بدين ترتيب آن درخت بزرگ خشک گرديد. هنگامی كه اين قوم چنين ديدند به شدت ناراحت شدند و گفتند اين مرد خدايان ما را سحر كرده، و بعضی گفتند خدايان به خاطر اين كه اين مرد ما را دعوت به كفر می كند بر ما غضب كردند!. بدين ترتيب تصميم بر كشتن آن پيامبر خدا گرفتند، چاهی عميق كندند و او را در آن افكندند و سر آن را بستند و بر بالای آن نشستند و پيوسته ناله او را شنيدند، تا شهيد گشت.»(2) آن پیامبر در مناجات خود مى گفت: «خدایا! مكان تنگ مرا مى نگرى، شدّت اندوه مرا مى بینى، به ضعف و بى نوایى من لطف و مرحمت كن، هر چه زودتر دعایم را به اجابت برسان، و روحم را قبض كن.» آن پیامبر خدا با این وضع در آن چاه به شهادت رسید.(3) در این هنگام خداوند به جبرئیل فرمود: «به این مخلوقات بنگر كه حلم من آن ها را مغرور كرده، و خود را از عذاب من در امان مى بینند، و غیر مرا مى پرستند، و پیامبر فرستاده مرا مى كشند ... من به عزّتم سوگند یاد كرده ام كه هلاكت آن ها را مایه عبرت جهانیان قرار دهم.» روز عید آن ها فرا رسید، همه آن ها در كنار درخت صنوبر اجتماع كرده و جشن گرفته بودند، ناگاه طوفان سرخ شدیدى به سراغشان آمد، همه وحشت زده به همدیگر چسبیدند و به دنبال پناهگاه بودند، ناگهان دریافتند كه هر جا پا مى گذارند، زمین مانند سنگ كبریت شعله ور، سوزان و داغ است، در همین بحران شدید، ابر سیاهى بر سر آن ها سایه افكند، و از درون آن ابر، صاعقه هایى از آتش بر آن ها باریدن گرفت، به طورى كه پیكرهاى آن ها بر اثر آن آتش ها، هم چون مس ذوب شده، گداخته شد، و به این ترتیب به هلاكت رسیدند.(4) پناه مى بریم به خدا از خشم و عذابش.

ـــــــــــــــــــــــــ

(1) تفسير نمونه، ج 15، ص 92.

(2) تفسير نمونه، ج 15، ص 94-93، نقل از عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 207 و 208.

(3) اقتباس از عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 207 و 208. (4) همان.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید