خطبه 80 نهج البلاغه

image: 
آیا اسناد خطبه 80 نهج البلاغه معتبر است؟

آیا اسناد خطبه 80 نهج البلاغه معتبر است؟ در صورت معتبر بودن مراد از نساء در این خطبه چه کسانی هستند؟ آیا صرفا عایشه مورد خطاب است یا تمام زنان را شامل می شود؟ در اینجا پاسخ های استاد مکارم شیرازی در کتاب «پیام امام»ـ که در واقع شرح کتاب شریف نهج البلاغه است ـ نقل می شود. همان گونه كه در شرح سند خطبه آمده است، على(عليه السلام) اين خطبه را پس از جنگ «جمل» و شکست سپاه عایشه در بصره ایراد فرمودند و در آن به مذمت زنان پرداختند؛ [و من خطبة له عليه السّلام بعد فراغه من حرب الجمل، فى ذمّ النساء ببيان نقصهنّ] سند خطبه معروف اين است كه اين خطبه، بخشى از نامه اى است كه امام (عليه السلام) بعد از تصرّف «مصر» از طرف «عمر و عاص» و شهادت «محمّد بن ابى بكر» نوشته است. در آن نامه، از حوادث دردناكى كه بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) روى داد سخن مى گويد؛ امام دستور داد آن نامه را براى مردم بخوانند تا مردم در جريان امور قرار بگيرند و وسوسه هاى شيطان در آنها مؤثّر نيفتد و بعيد نيست كه امام(عليه السلام) اين خطبه را بيش از يك بار گفته باشد نخست بعد از جنگ جمل كه عايشه يكى از سردمداران آن فتنه بزرگ بود ايراد فرمود. سپس در ضمن نامه طولانى، آن را تكرار كرد. «ابن جوزى» مى گويد: علماى سيره نقل كرده اند كه چون على(عليه السلام) از جنگ جمل فراغت پيدا كرد در «بصره» منبر رفت و اين خطبه را ايراد فرمود و در واقع اشاره به انگيزه هاى جنگ جمل و خلافكارى هاى عايشه فرموده است (البته آنچه را ابن جوزى آورد و با آنچه سيّد رضى نقل كرده تفاوت هايى دارد). از جمله كسانى كه پيش از «سيّد رضى(رحمه الله)» اين خطبه را نقل كرده اند «ابوطالب مكّى» در «قوّة القلوب» و مرحوم «شيخ كلينى» در جلد پنجم «فروع كافى» و «ابراهيم بن هلال ثقفى» در «الغارات» و «ابن قتيبه» در «الامامة و السياسة» و «طبرى» در «المسترشد» (البتّه با تفاوت هايى).(1) استاد مکارم در این باره معتقد است: به يقين، منظور [حضرت در این خطبه] زنانى است همانند آتش افروز جنگ جمل و كسانى كه از گفته هاى آنها پيروى مى كنند. ایشان در مقدمه شرح این خطبه می نویسد: شرح و تفسير موقعيّت زنان در جوامع بشرى در تفسير اين خطبه، ميان شارحان نهج البلاغه به ويژه شارحان معاصر گفتگو بسيار است؛ به همين، دليل لازم مى دانيم مقدّمه اى براى روشن شدن بحث هاى اين خطبه ذكر كنيم. در طول تاريخ در مورد شخصيّت زن بسيار گفتگو شده و افراط و تفريط هايى در نحوه قضاوت پيرامون آنها صورت گرفته، گاه او را از مقام انسان پايين كشيده و يا در شخصيّت انسانى او ترديد كردند! و گاه او را به اوج برده و به عنوان جنس برتر معرّفى نمودند و زن سالارى را در جامعه بشريت پيشنهاد كرده اند! مى توان گفت اين افراط و تفريط ها عكس العمل يكديگر است. در جوامع امروز، به ويژه جوامع غربى يا آنها كه راه غرب را در دموكراسى مى پيمايند نيز، سخن در اين زمينه بسيار است؛ سياستمداران خود را نيازمند آراى زنان مى دانند، چرا كه زن و مرد درانتخابات يكسان عمل مى كنند و سرمايه داران خود را نيازمند به كار زنان مى بينند به خصوص اينكه غالباً توقّع آنها از نظر دستمزد و امتيازات ديگر از مردان كمتر است. دستگاههاى عظيم تبليغاتى نيز كه بخش مهمى از سياستهاى تبليغاتى و اقتصادى را تشكيل مى دهد، خود را به زنان نيازمند مى بينند. اين جهات سبب شده كه در سخن، دفاع زيادى از حقوق آنها شود و شخصيّت آنها را تا آنجا كه مى توانند بالا ببرند؛ ولى در عمل خبرى نيست و زنان امروز گرفتار انواع محروميت ها هستند كه در گذشته نيز با آن دست به گريبان بودند. همين امر در تفسير متون مذهبى نيز مؤثّر واقع شده است و گروهى كه از حقوق زن به صورت شعار گونه و رياكارانه دفاع مى كنند، اين متون را طورى تفسير مى كنند كه باب طبع اكثريت زنان باشد و تمايلات آنها را -هر چند به صورت كاذب- اشباع كند. خطبه بالا و جملات معدود ديگرى كه در «نهج البلاغه» شبيه آن است، از اين گفتگوها و تفسيرهاى مختلف بر كنار نمانده، گاه در سند آن ترديد شده و گاه در تفسير متن آن بحث كرده اند كه مبادا كمترين گرد و غبار نقص، بر دامان زنان بنشيند و بعضى نيز راه تفريط را پيموده و زنان را مجموعه اى از نقص و كاستى نشان داده اند. ولى در اين ميان، دو چيز را نمى توان انكار كرد، نخست اينكه: اين خطبه بعد از جنگ «جمل» وارد شده و مى دانيم ميدان دارِ اصلى آن جنگ، همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نام «عايشه» بود كه به تحريك «طلحه» و «زبير» به شكل بى سابقه اى در ميدان جنگ وارد شد و خون هاى زيادى از بى گناهان و يا ناآگاهان به زمين ريخت كه بعضى عدد كشته شدگان را بالغ بر هفده هزار نفر مى دانند. درست است كه بعد از شكست لشكريانِ «عايشه» و «طلحه» و «زبير»، آن زن، اظهار ندامت كرد و اميرمؤمنان على(عليه السلام)نيز به خاطر احترام پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را به مدينه باز گرداند، ولى آثار نامطلوب اين جنگ براى هميشه در تاريخ اسلام باقى ماند. ديگر اينكه: ما در بسيارى از آيات قرآن حتى مذمّتى از نوع بشر مى بينيم: «إِنَّ الاِْنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً* إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً* وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً؛ به يقين انسان حريص و كم طاقت آفريده شده! هنگامى كه بدى به او رسد، بى تابى مى كند و هنگامى كه خوبى به او رسد بخل مى ورزد و مانع ديگران مى شود.»(2) و در جاى ديگر مى خوانيم: «إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛ انسان به يقين بسيار ظالم و جاهل بود»(2). و در جاى ديگر او را، «كفور مبين» (كفران كننده آشكار) ناميده است: (إِنَّ الاِْنْسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ)(4) و در جاى ديگر از انسان به عنوان موجودى كه هرگاه به نعمت مى رسد طغيان مى كند، ياد شده: «إِنَّ الاِْنْسَانَ لَيَطْغَى* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (5) و مانند آن. بى شك، انسان در طبيعتش نه «كفور مبين» است نه «ظلوم و جهول» و نه طغيانگر، بلكه ظاهر اين است كه اين بحثها درباره انسانهايى است كه تحت تربيت رهبران الهى قرار نگرفته اند و به صورت گياهان خودرو، در آمده اند. نه راهنمايى و نه بيدارگرى دارند و در ميان هوس ها غوطه ورند. به همين دليل در قرآن از مقام انسانِ با تقوا و مطيع فرمان الهى، مدح و تمجيد فراوان شده و اصولاً بنى آدم به عنوان گل سرسبد جهان آفرينش معرّفى گرديده است: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُم عَلَى كَثِير مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً».(6) در مورد جنس زن نيز مطلب همين گونه است، در ميان زنان افراد شايسته اى داريم كه حتّى در ميان مردان مانند آنها كم است و به عكس، زنان بسيار منحرفى داريم كه سرچشمه بسيارى از نابسامانى هاى جامعه بشرى هستند.(7)

_______________

(1) اقتباس از مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 86.

(2) سوره معارج، آيات 19-21.

(3) سوره احزاب، آيه 72.

(4) سوره زخرف، آيه 15.

(5) سوره علق، آيات 6-7.

(6) سوره اسراء، آيه 70.

(7) شرح ایشان بر این خطبه را می توانید از اینجا مطالعه فرمایید: http://library.tebyan.net/newindex.a...&Content=#p112

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: