شان نزول سوره تحریم

image: 
با توجه به آیات ابتدایی (1 – 5) سوره تحریم، شأن نزول آن چیست؟

با توجه به آیات ابتدایی (1 – 5) سوره تحریم، شأن نزول آن چیست؟ و پیامبر چه سرّ یا رازی را با همسرانش در میان نهاد و آنها او را فاش کردند؟ و چرا پیامبری که معصوم است حلال خدا را بر خود حرام کرد؟
برای رسیدن به پاسخ، به چند مطلب توجه نمایید: مطلب اول: در شان نزول آيات فوق روايات زيادى در كتب تفسير و حديث و تاريخ شيعه و اهل سنت نقل شده است كه ما از ميان آن ها آن چه مشهورتر و مناسبتر به نظر مى‏رسد انتخاب كرده‏ايم و آن اين كه: پيامبر(ص) گاه كه نزد "زينب بنت جحش" (يكى از همسرانش) مى‏رفت زينب او را نگاه مى‏داشت و از عسلى كه تهيه كرده بود خدمت پيامبر (ص) مى‏آورد، اين سخن به گوش "عايشه" رسيد، و بر او گران آمد. مى‏گويد: من با "حفصه" (يكى ديگر از همسران پيامبر) قرار گذاشتيم كه هر وقت پيامبر(ص) نزد يكى از ما آمد فورا بگوئيم آيا صمغ "مغافير" خورده‏اى؟! ("مغافير" صمغى بود كه يكى از درختان حجاز به نام "عرفط" (بر وزن هرمز) تراوش مى‏كرد و بوى نامناسبى داشت) و پيامبر(ص) مقيد بود كه هرگز بوى نامناسبى از دهان يا لباسش شنيده نشود بلكه به عكس اصرار داشت هميشه خوشبو و معطر باشد! به اين ترتيب روزى پيامبر(ص) نزد "حفصه" آمد، او اين سخن را به پيامبر(ص) گفت، حضرت فرمود: من "مغافير" نخورده‏ام، بلكه عسلى نزد زينب بنت جحش نوشيدم، و من سوگند ياد مى‏كنم كه ديگر از آن عسل ننوشم (نكند زنبور آن عسل روى گياه نامناسبى و احتمالا مغافير نشسته باشد)؛ ولى اين سخن را به كسى مگو (مبادا به گوش مردم برسد، و بگويند چرا پيامبر غذاى حلالى را بر خود تحريم كرده؟ و يا از كار پيامبر در اين مورد و يا مشابه آن تبعيت كنند، و يا به گوش زينب برسد و او دل‏شكسته شود). ولى سرانجام او اين راز را افشا كرد، و بعدا معلوم شد اصل اين قضيه توطئه‏اى بوده است. پيامبر (ص) سخت ناراحت شد و آيات فوق نازل گشت و ماجرا را چنان پايان داد كه ديگر اين گونه كارها در درون خانه پيامبر (ص) تكرار نشود . در بعضى از روايات نيز آمده است كه پيامبر (ص) بعد از اين ماجرا يك ماه از همسران خود كناره‏گيرى كرد (" تفسير قرطبى" و تفسيرهاى ديگر ذيل آيات مورد بحث‏)؛ و حتى شايعه تصميم آن حضرت نسبت به طلاق آن ها منتشر شد، به طورى كه سخت به وحشت افتادند(1) و از كار خود پشيمان شدند. (2) مطلب دوم: آن چه در مجموع (از روایات و تاریخ و نقل مفسران) به دست می آید این است كه دوتا از همسران پیامبر(ص) آن حضرت را تحت فشار قرار دادند به گونه ای كه حضرتش برای جلب رضایت آنان چیزی را كه بر آن حضرت حلال بود، از آن پس بر خود حرام كردند. در این كه آن چیزی كه حضرت آن را بر خود حرام كردند چه بوده روایات متفاوتی هست كه هیچ كدام از صحت سند برخوردار نیست. مثل آن كه حضرت رسول(ص) خوردن غذای حلالی را به خاطر رضایت برخی همسران خود بر خود حرام كرد؛ و یا این كه حضرتش(ص) مراوده و معاشرت با كنیز خود را به خاطر رضایت برخی همسران خود بر خود حرام كرد؛ و یا غیر آن. به علاوه كه آن حضرت مطلبی را به عنوان راز و سرّ برای یكی از همسران خود به نام "حفصه" نقل كردند و از او خواستند كه آن را با كسی در میان نگذارد، ولی او نافرمانی كرد و آن را با "عایشه" مطرح نمود، و سپس همه از آن خبردار شدند. در این جا بود كه آیات شریفه نازل شد و علاوه بر این كه به پیامبر عتاب نمود كه چرا چیزی را که بر تو حلال است حرام كردی (البته این عتاب در واقع با آن همسرانی بود كه پیامبر را تحت فشار قرار دادند)، و سپس خداوند با بیان تندی همسران پیامبر را مورد عتاب قرار داده و می فرماید: اگر آن ها توبه نكنند عذاب سختی در انتظار آن ها است. آن دو زن از همسران پیامبر(ص) كه در این آیات مورد نكوهش قرار گرفته اند، یكی "حفصه" دختر عمر، و دیگری "عایشه" دختر ابوبكر بوده اند. مطلب سوم: بدون شك مرد بزرگى همچون پیغمبر اکرم(ص) تنها به خودش تعلق ندارد، بلكه به تمام جامعه اسلامى و عالم بشریت متعلق است؛ بنابر این اگر در داخل خانه او توطئه هائى بر ضد وى، هر چند به ظاهر كوچك و ناچیز، انجام گیرد نباید به سادگى از كنار آن گذشت؛ و حیثیت او نباید ـ نعوذ بالله ـ بازیچه دست این و آن گردد. و اگر چنین برنامه اى پیش آید باید با قاطعیت با آن برخورد كرد. آیات فوق در حقیقت قاطعیتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنین حادثه اى، و براى حفظ حیثیت پیامبرش. نخست روى سخن را به خود پیامبر (ص) كرده مى گوید: اى پیامبر! چرا چیزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضایت همسرانت برخود تحریم مى كنى؟! معلوم است كه این تحریم، تحریم شرعى نبود، بلكه به طورى كه از آیات بعد استفاده مى شود سوگندى بوده كه از ناحیه پیامبر(ص) یاد شده بود؛ و از آن جا كه مى دانیم كه قسم خوردن بر ترك بعضى از مباحات گناهى ندارد، بنابر این جمله "لم تحرّم" (چرا برخود تحریم مى كنى؟) به عنوان عتاب و سرزنش نیست، بلكه نوعى دلسوزى و شفقت است. درست مثل این كه ما به كسى كه زحمت زیاد براى تحصیل درآمد مى كشد و خود از آن بهره چندانى نمى گیرد، مى گوئیم چرا این قدر به خود زحمت مى دهى، و از نتیجه این زحمت بهره نمى گیرى؟ مطلب چهارم: "يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ... "، خطابى است آميخته با عتاب، كه چرا آن جناب پاره‏اى از حلال هاى خدا را بر خود حرام كرده، ولى تصريح نكرده كه آن چه حرام كرده چيست، و قصه چه بوده؟ چيزى كه هست جمله "آيا خشنودى همسرانت را مى‏خواهى؟" اشاره دارد بر اين كه آن چه آن جناب بر خود حرام كرده، عملى از اعمال حلال بوده، كه رسول خدا(ص) آن را انجام مى‏داده، و بعضى از همسرانش از آن عمل ناراضى بوده، آن جناب را در مضيقه قرار مى‏دادند و اذيت مى‏كرده‏اند، تا آن جناب ناگزير شده سوگند بخورد كه ديگر آن عمل را انجام ندهد. پس اگر در جمله "يا أَيُّهَا النَّبِيُّ" خطاب را متوجه آن جناب بدان جهت كه نبى است كرده، و نه بدان جهت كه رسول است، دلالت دارد كه مساله مورد عتاب مساله شخصى آن جناب بوده، نه مساله‏اى كه جزو رسالت هاى او براى مردم باشد. (3) مطلب پنجم: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبىِ إِلىَ‏ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا ...»؛ در این آیه شرح بیشترى پیرامون این ماجرا داده، مى فرماید: به خاطر بیاورید هنگامى را كه پیامبر(ص) یكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى او رازدارى نكرد و به دیگران خبر داد، و خداوند پیامبرش را از این افشاى سر آگاه ساخت. حضرت قسمتى از آن را براى همسرش بازگو كرد و از قسمت دیگرى خوددارى نمود. پیامبر(ص) چون از طریق وحى، از این افشاى راز، آگاه شده بود، قسمتى از آن را به "حفصه " فرمود، و براى آن كه او زیاده شرمنده و خجل نشود، از ذكر قسمت دیگرى خوددارى كرد. هنگامى كه پیامبر(ص) این افشاى سر را به او خبر داد، او گفت: چه كسى تو را از این موضوع آگاه كرد؟ فرمود: خداوند دانا و آگاه مرا با خبر ساخت. از مجموع این آیه برمى آید كه بعضى از همسران پیامبر (ص) نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مى كردند، بلكه مسأله رازدارى كه از مهمترین شرائط یك همسر باوفا است نیز در آنها نبود؛ اما به عكس، رفتار پیامبر(ص) با آنها باتمام این اوصاف چنان بزرگوارانه بود كه حتى حضرت حاضر نشد تمام رازى كه او افشا كرده بود به رخ او بكشد، و تنها به قسمتى از آن اشاره فرمود. در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام ) آمده است: «ما استقصى كریم قط، لان الله یقول عرف بعضه واعرض عن بعض» یعنی افراد كریم و بزرگوار هرگز در مقام احقاق حق شخصى خویش تا آخرین مرحله، پیش نمى روند، زیرا خداوند در این جا براى پیامبر(ص) مى فرماید: او قسمتى را خبر داد و از قسمتى خوددارى كرد. مطلب ششم: «إِن تَتُوبَا إِلىَ اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا ...»؛ خداوند روى سخن را به این دو همسر ـ كه در توطئه بالا دست داشتند ـ كرده می فرماید: اگر شما از كار خود توبه كنید، و دست از آزار پیامبر(ص) بردارید، به سود شما است، زیرا دلهاى شما با این عمل از حق منحرف گشته، و به گناه آلوده شده است. همان طور كه گفته شد، منظور از این دو نفر به اتفاق مفسران شیعه و اهل سنت، "حفصه" و "عایشه" است كه به ترتیب دختران "عمر" و "ابوبكر" بودند. سپس اضافه مى كند: اگر شما دو نفر بر ضد او دست به دست هم دهید كارى از پیش نخواهید برد، چرا كه خداوند مولى و یاور او است، و هم چنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان نیز بعد از آن ها پشتیبان او هستند. قابل توجه این كه در كتاب "صحیح بخارى" از "ابن عباس" نقل شده كه مى گوید: از عمر پرسیدم آن دو نفر از همسران پیامبر (ص) كه بر ضد او دست به دست داده بودند چه كسانى بودند؟ عمر گفت: حفصه و عایشه بودند؛ سپس افزود: به خدا سوگند ما در عصر جاهلیت براى زنان چیزى قائل نبودیم تا این كه خداوند آیاتى را در باره آنان نازل كرد، و حقوقى براى آنان قرار داد، و لذا آن ها جسور شدند. (4) مطلب هفتم: «عَسىَ‏ رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيرا مِّنكُنَّ ...»؛ در آخرین آیه مورد بحث خداوند روى سخن را به تمام زنان پیامبر (ص) كرده، با لحنى كه خالى از تهدید نیست مى فرماید: هرگاه او شما را طلاق گوید، امید مى رود كه پروردگار به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد؛ همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عبادت كننده و مطیع فرمان خدا، زنانى غیر باكره و باكره. به این ترتیب به آن ها هشدار مى دهد تصور نكنند كه پیامبر هرگز آن ها را طلاق نخواهد داد، و نیز تصور نكنند كه اگر آن ها را طلاق دهد همسرانى بهتر از آنان جانشین آن ها نمى شود؛ دست از توطئه و مشاجره و آزار بردارند، و گرنه از افتخار همسرى پیامبر براى همیشه محروم مى شوند، و زنانى بهتر و با فضیلت تر جاى آن ها را خواهند گرفت. سؤال: چرا باید قرانی که ادعا می کند مبین است بعد از 1400 سال هنوز مشخص نباشد که منظورش چه بوده؟ اصلا اگر مبین است چه نیازی به حدیث و روایت دارد تا روشن و مبین شود؟ و در ضمن شیعه که ادعا میکند امامان مکمل قران هستند و بدون وجود انها قران فهمیده نمیشود چرا قران را برای مردم مبین نکرده اند تا این همه بگو مگو درمیان نباشد؟؟ پاسخ: چند نکته: 1. منظور و پیام قرآن از این آیات روشن و واضح است. آن چه بطور مسلم و قطعی روشن نیست آن شأن نزول و مناسبتی است که این آیات بدان مناسبت نازل شده اند. پس از جهت معنا و مفهومی و نیز پیام رسانی و هدایتگر بودن، هیچ مشکلی وجود ندارد. 2. مبین بودن قرآن و در عین حال نیاز به تفسیر داشتن آن تنافی نیست. البته در این زمینه در جای خود باید صحبت کرد. 3. اگر پس از رسول گرامی اسلام(ص) نشر و کتابت حدیث را ممنوع نمی کردند، و اگر حکومت و حاکمان، اهلبیت پیامبر(ص) را این قدر محدود و در تنگنا قرار نمی دادند، و این همه جنگ و مبارزه و زندان بر ایشان تحمیل نمی کردند معارف بیشتری از ایشان نشر پیدا می کرد و شبهات بیشتری روشن و پاسخدهی می شد. با این حال روایات تفسیری زیادی از این بزرگواران موجود است که شیعه و سنی آنها را نقل کرده است. 4. همان طور که بیان شد، مشخص نبودن داستان و ماجرایی که آیات بدان مناسبت نازل شده اند، از ارزش کلام الهی نمی کاهد و پیام رسانی و هدایتگری آیات در جای خود باقی است. و هدف نزول قرآن هم همین است. سؤال: این داستان (داستان عسل) بسیار سبک می آید که خداوند برای سوره ای نازل کند. و اینکه پیامبر نخواهد عسل مغافیری بخورد ایا انقدر مهم است که بخاطرش قسم بخورد که ای زنانم برای اینکه شما راضی باشید من دیگر عسل مغافیری نخواه مخورد! پاسخ: چند نکته: 1. همان طور که قبلا هم بیان شد در مورد شأن نزول این آیات مطالب متعدد و مختلفی نقل شده که همین خود از وجود نداشتن یک شأن نزول قطعی و مسلم حکایت دارد. 2. نگفتیم که از بین این شأن نزولها، این یکی قطعی و مسلم است، بلکه گفتیم این مشهورتر است. 3. شأن نزول هم اگر مشخص نباشد از ارزش و اعتبار کلام الهی ذره ای کاسته نمی شود. 4. آن چه این آیات از آن حکایت دارند برخورد ناشایست و بی ادبی دو تا از همسران پیامبر اکرم(ص) با ایشان و در تنگنا قرار دادن پیامبر است تا حدی که پیامبر را مجبور کردند حلالی را بر خود حرام نماید. همچنین رازدار نبودن آنها و افشاگری اسرار داخل خانه. بنابر این آن چه مهم است آشکار شدن چهره این افراد و نوع برخورد نمودن آنها با پیامبر خدا(ص) و آزار و اذیتی است که آنها در حق پیامبر خدا روا می داشتند. تا این که این آیات نازل شده، و نقاب از چهره آنها برداشت. سؤال: در این سوره پیامبر مورد عتاب قرار گرفته و نشان میدهد که پیامبر اشتباه کرده حالا این از نظر شما گناه هم نباشد باز اشتباه است. پس پیامبر همان گونه که شیعه ادعا می کند مبرا از اشتباه نیست. پاسخ: این آیه هیچ گناهی را به پیامبر اکرم(ص) نسبت نمی‏دهد. توجه داشته باشید که کلمه "تحریم" مشترک لفظی بین چند معناست و همین مسأله موجب سوء برداشت هایی از آیه شریفه شده است؛ یکی از معانی رایج آن "تحریم تشریعی" است؛ یعنی چیزی را از نظر قانون حرام و ممنوع شمردن. معنای دیگر آن "کف نفس" است یعنی خودداری از استفاده کردن از چیزی است، اعم از آن که از نظر شرع و قانون آن چیز حلال باشد یا حرام. آن چه در این آیه منظور است همین معنای دوم می‏باشد؛ یعنی پیامبر(ص) تصمیم گرفتند از آن امر مباح پرهیز کنند و این چیز مذموم و ناپسندی نیست؛ زیرا در آن نافرمانی خدا صورت نگرفته است و اگر خداوند به پیامبر(ص) فرمود: «چرا چنین کردی» توبیخ آن‏ حضرت نیست بلکه اشعار بر این دارد که لازم نیست برای توقع نابجای همسرت خود را از نعمت دیگری محروم‏ سازی. مطلب دیگر: این که در خطابات قرآنی آیاتی هست که ظاهر اولیه آن عتاب و سرزنش پیامبر(ص) است ولی لب آن تمجید و ستایش ایشان است؛ مانند آیه «لعلک باخع نفسک ... »: گويى مى‏خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى بخاطر اينكه آنها ايمان نمى‏آورند!. (5) آیه مورد بحث نیز چنین است و نشان می‏دهد پیامبر اکرم(ص) تا چه اندازه ـ بیش از حد وظیفه ـ نسبت به رعایت حال همسرانش اهتمام می‏ورزیده است. پس عتاب و سرزنش در حقیقت متوجه همسران پیامبر است که زمینه چنین موضوع را فراهم نمودند؛ و کلمه غفور و رحیم نیز نسبت به همسرانی است که این حادثه را فراهم کردند که پیامبر از چیز حلالی اجتناب کند. سؤال: همین که معلوم نیست این ایات به چه مناسبتی نازل شده خود دلیل غیر مبین بودن است. اصولا تمام مفسرین معتقدند قران بدون دانستن شان نزول ایاتش قابل فهم نیست. پاسخ: قطعی و مشخص نبودن شأن نزول، ارتباطی با مبین بودن قرآن ندارد؛ لذا نمی توان گفت پس قرآن مبین نیست. کسانی که هم به شأن نزول اهمیت می دهند نطرشان این است که به کمک شأن نزول راحتتر می توان آیه را تفسیر نمود. مگر همه آیات قرآن دارای شأن نزول هستند؟ با این آیات پس چه کار باید کرد؟!! آیا آنها دیگر قابل درک و فهم نیستند و نمی توان پیام الهی را از آنها برداشت نمود؟!!! تفاسیری مانند تفسیر المیزان از علامه طباطبایی(ره) و تفاسیری که شیوه تفسیری قرآن به قرآن دارند، اصلا مدعی این هستند که در فهم مراد الهی نیاز به شأن نزول نیست. سؤال: علی(ع) بقول خود شیعیان 25 سال خانه نشین بود و در این مدت می توانستند تفسیر قران بنویسند چرا ننوشتند. امامان دیگر چه؟ ایا نمی توانستند به تفسیر و جمع احادیث صحیح بپردازند؟؟؟ حضرت مهدی چرا برای شناخت حقیقت به مسلمانان کاری انجام نمیدهند؟؟ لا اقل در دوره غیبت ضغری می توانستند انچه لازم بود از تفسیرگرفته تا احادیث صحیح به نواب اربعه انتقال دهند. پاسخ: چند نکته: 1. قرآنی که حضرت علی علیه السلام جمع آوری نمودند شامل ترتیب نزول، شأن نزولها، تفاسیر آیات، و .... بود که از ایشان پذیرفته نشد؛ و این چه بسا حاکی از جو و فضای مسمومی بود که بر علیه ایشان وجود داشت. اگر حضرت علی علیه السلام آن مصحف را مخفی و محافظت نمی کردند، دیگران آن را هم از بین می بردند. 2. امامان معصوم علیهم السلام فقط وظیفه تفسیر قرآن ندارند تا در خانه بنشینند و کتاب بنویسند. آن ها از طرف خداوند وظیفه راهنمایی و رهبری مسلمانان را بر عهده دارند؛ لذا باید در بین مردم و مانند آنها زندگی نموده و علاوه بر آموزش و تعلیم ارزشهای دینی، در موارد جزیی زندگی و مسائلی که به ایشان مراجعه می شد، راه صحیح را نشان دهند. تعلیم و تعلم صحیح، فقط با نوشتن و ارائه کتاب و جزوه نیست؛ بلکه وظیفه امام، علاوه بر راهنمایی کلی، ایصال به مطلوب هم هست یعنی باید نیازمندان به هدایت را دستگیری نموده و به مقصد برساند. این یکی از فرق های بین امام و بین رسول است. 3. جایگاه رهبری و هدایتگری صحیح و الهی بسیار با ارزش و مهم است. همین که تعالیم و ارزشهای اسلامی از صدر اسلام تاکنون باقی مانده نتیجه رهبری امام معصوم است، و الا در همان صدر اسلام، چیزی از دین الهی و اسلام رسول خدا(ص) باقی نمی ماند و یا بعبارتی باقی نمی گذاشتند. 4. همان طور که خداوند امور عالم را بر اساس اسباب و علل تدبیر می کند (أبی الله أن یجری الأمور إلا باسبابها)، رهبران الهی و امام معصوم نیز قرار نیست با معجزه و امداد غیبی و ...، امور را به سرانجام برسانند. بلکه متناسب با زمان و امکانات متعارف موجود عمل می نمایند، زیرا اگر غیر از این باشد نمی توانند الگو برای انسانهای دیگر باشند. بنابر این هر امامی بایستی متناسب با اقتضائات و نیازهای زمان خویش، و نیز متناسب با میزان درک و فهم مردم همان زمان، آن ها را مورد راهنمایی و هدایت قرار دهد. 5. هر زمانی برای خود اقتضائات و نیز برای خود امام و رهبری الهی دارد که آن امام می داند مطابق با شرائط و اقتضائات زمان خودش چگونه این رسالت الهی و هدایت نمودن انسان ها را به انجام برساند و لذا در مدیریت و رهبری امام دیگری دخالت نمی کند. در زمان امام حسن و امام حسین علیهم السلام، با این هر دو در یک زمان بودند ولی امام حسین علیه السلام در رهبری و امامت امام حسن علیه السلام مداخله نمی کردند. دوران غیبت معصوم نیز اقتضائات خود را دارد لذا اصل هدایتگری معصوم در جای خود باقی است ولی نوع و شیوه آن متفاوت است. سؤال: خداوند به هر حال از این کار پیامبر راضی نبوده و چون خدا راضی نیست پس پیامبر اشتباه کرده . اگر چنین بود دستور تحکم امیز برای لغو سوگند و انجام ان عمل نمیداد. اگر تمجیدی بود باید پیامبر را در انجام ان یا برعکس مختار میکرد. پاسخ: به قرینه آیه دوم، روشن می شود که منظور از تحريم در آیه اول تحريمى است که به واسطه قسم خوردن واجب شده، نه اين كه پیامبر حرمت آن عمل را براى شخص خودش تشريع كرده باشد، چون پيغمبر نمى‏تواند چيزى را كه خدا حلالش كرده بر خود و يا بر همه تحريم كند، و چنين اختيارى ندارد. جمله " تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ" قرينه‏اى است بر اين كه عتاب مذكور در حقيقت متوجه زنان آن حضرت است، نه خود ایشان. جمله "إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما ..." و نيز جمله "وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ" اين معنا را تاييد مى‏كند. این عدم رضایت خداوند را نمی رساند، چه بسا بین خوب و خوبتر، آن بهتر بوده است؛ لذا پیامبر مرتکب حرام و خطا نشده اند؛ بلکه یک امر حلال را قسم خورده اند که انجام ندهند؛ بدون این که این قسم ایشان منجر به تضییع حق کسی شود. خداوند در این جا راهنمایی فرموده و حکم گشودن قسم را بیان فرموده؛ این دلیل بر عدم رضایت خداوند نیست. چه بسا پیامبر با سخت گرفتن بر خود، می خواسته اند این شری که دو تن از همسران به پا کرده اند، به نحوی سامان یابد. فراموش نشود که اگر کسی پس از این حکم الهی نازل شد و دانست و از آن تخطی کرد، آن موقع نافرمان شده و رضایت الهی را جلب نکرده است. سؤال: پیامبر از ترس ابرویش ناچار شده درخواست زنش را بپذیرد و برای اینکه زنش را وا دارد ان سر مهم را فاش نکند علاوه بر اینکه قول داده ان عمل را دیگر تکرار نکند بلکه قسم موکد هم خورده است. همه میدانیم که پیامبر همیشه با زنانش بر سر نوبت انها و گرفتن زنهای متعدد اختلاف داشته سوره احزاب گواه این است . که ناچار شده دست به دامن وحی شود . پیامبر ناچار شده برای اینکه به خواسته اش برسد اول یک عتابی را از جانب خدا متوجه خودش میکند و بعد از طرف خدا شروع به بد و بیراه چند برابر به ان دو زن میکند. پاسخ: قبلا هر عرض کردم که وجهه و اعتبار یک رهبر بزرگ، و جلوگیری از شایعه پراکنی و جوسازی بر علیه چنین مقامی، از اهمیت بسزا و زیادی برخوردار است؛ که اهمیت آن نیازی به تبیین و تاکید ندارد. این خیلی عادی و طبیعی است که پیامبر نخواهند جایگاه و اعتبار رهبر جامعه اسلامی مورد تعرض و تحت تاثیر جوسازی و شایعات دشمنان قرار گیرد. اهمیت این موضوع آن قدر روشن است که جای تردیدی باقی نمی گذارد. اما در تعداد زنان و رعایت نوبت بین آنها: اولاً: اجازه ازدواج با بیش از چهار نفر، و نیز رعایت نوبت زنان و دادن اختیار آن به خود پیامبر(ص)، یک حکم شرعی است که خداوند برای پیامبرش قرار داده است. ثانیاً: چنانچه در تواریخ اسلامی هم آمده، پیامبر حتی الامکان مساوات و عدالت را رعایت کرده اند. ثالثاً: با توجه به آیات (27و28) همان سوره احزاب، هر کدام از زنان با پیامبر ماندند، رأی و نظر خدا و پیغمبرش را بر نظر و رأی خویش ترجیح داده و به آن راضی بودند؛ یعنی همه آنها قبول کردند که به حکم شرعی الهی راضی باشند. ضمنا با داشتن ایمان به نبوت پیامبر اکرم(ص)، و با اعتقاد به راستگو بودن آن حضرت، بطلان و گزافه بودن این حرفها و ادعاها نسبت به ساحت مقدس ایشان ثابت و روشن است. سؤال: ایمان به نبوت ایشان و اعتقاد به راستگو بودنش با نقادی و تحقیق در کردار و گفتار ایشان حاصل می شود و لاغیر. ایمان اکتسابی و ارثی هم که بدرد نمی خورد. پاسخ: ایمان یعنی اعتماد، و با این حساب دیگر ایمان و اعتماد، معنا ندارد. ما با مجموعه ای از قرائن ایمان می آوریم به نبوت یک نفر، و بعد در بقیه اعمال به او اعتماد می کنیم؛ و آنقدر هم قرینه بر نبوت پیامبر(ص) وجود دارد که کفایت نماید. اگر قرار است ایمان ما منوط باشد به این که تک تک اعمال پیامبر(ص) را قبلا بتوانیم اثبات کنیم و بعد ایمان بیاوریم، این چه ایمانی است؟!! و الا هر رفتاری را حتی آن چه الآن اطمینان صد در صد به آن هست، باز هم کسی می تواند در آن احتمالی بدهد و اشکالی نماید. اگر قرار باشد با هر احتمالی (ولو احتمالات نیش غولی) اعتماد و اطمینان به هم بخورد که چیزی برای اعتماد و اطمینان داشتن باقی نمی ماند. سؤال: چنین ایمانی یعنی تعطیلی عقل و قلاده به گردن انداختن و تقلید کورکورانه! آدمایی که حوصله تفکر و پذیرش مسیولیت ندارند دوست دارند همه چیز را اماده تحویل بگیرند به همین دلیل به یه کسی و چیزی ایمان میاورند!! پاسخ: همان طور که عرض کردم ایمان یعنی اعتماد. ما با مجموعه ای از قرائن ایمان می آوریم به نبوت یک نفر، و بعد در بقیه اعمال به او اعتماد می کنیم. این مطلب هم هیچ منافاتی با تعقل و تفکر ندارد. این کاملا معقول و منطقی است. اگر قرار باشد تک تک اعمال و گفته های پیامبر را آزمایش و ثابت نموده و سپس اعتماد کرده و ایمان بیاوریم، علاوه بر این که بر این اصلا نمی توان نام ایمان و اعتماد گذاشت، پس نسبت به ماورای عالم طبیعت و نسبت به غیب و معاد و قیامت و ....، چگونه می توان ایمان آورد؟!! سؤال: موضوع وحی و قران با عقاید و کتابهای عادی و ... تفاوت دارد. تفاوت در این است که هیچ دانشمندی ادعا نمی کند کتابش هیچ عیب و نقصی ندارد هم چنین ادعا نمی کند که همه ادعاهای علمی او صددر صد است و هیچ گونه تقدسی هم ندارد. اندیشه و کتاب ان دانشمند نقد می شود و انچه درست گفته و یا نادرست گفته بررسی می شود و از مطالب درست ان استفاده می شود. ولی ایا دین و کتاب دینی هم اینگونه است ؟؟ کتابی ادعا میشود از وحی خداوند عالم و حکیم مطلق است نباید حتی یک قرینه نادرست چه از نظر اخلاقی و علمی و تاریخی و ... در ان وجود داشته باشد. اگر چنین شد تمام تقدس الهی ان از بین میرود مشکل دین و کتب اسمانی مطلق گرایی است یعنی ادعا می شود هیچ اشکالی در انها نیست . پاسخ: چند نکته: 1. ما نسبت به کتابهای دیگر اصلا ایمان نمی آوریم بلکه فقط مطالعه می کنیم، در حالی که به قرآن و پیام پیامبران ایمان می آوریم و با همین ایمان است که باور به غیب و معاد و ... پیدا می کنیم. 2. توجه داشته باشید که هر پیامی که با عقل مخالف باشد، معنایش باطل بودن آن پیام نیست. مدعای یک پیام می تواند دو حالت داشته باشد: یا عقل ستیز است، یعنی دلیل قطعی بر بطلانش داریم. یا عقل گریز است، یعنی توجیهی برایش نداریم ولی ردش هم نمی توانیم بکنیم. پیام اگر عقل ستیز باشد، روشن است که اگر پیامبری هم بگوید نمی توان پذیرفت. ولی پیام اگر عقل گریز باشد، می توان بدان ایمان داشت و باور نمود. بنابر این پس از این که قرائن کافی بر اعتماد به پیامبر موجود بود به او ایمان و باور می آوریم و لازم نیست در تک تک موارد، به دنبال اثبات باشیم. اصلا ایمان از مقوله علم نیست، بلکه به معنای باور و اعتماد است. 3. این مطلق گویی و ...، معنایش این است که در قرآن پیامی به گونه ای که عقل ستیز باشد وجود ندارد یعنی پیام قرآن این است که تعالیم کتاب الهی عقل ستیز نیست، نه این که معنایش این باشد که عقل گریز هم نیست. ما در قرآن موارد زیادی داریم که عقل گریز هستند و این با ایمان و باور منافاتی ندارد. بنابر این نمی توان به محض برخورد با موردی که عقل گریز است، نتیجه بگیریم پس قرآن به عنوان کتاب الهی زیر سؤال می رود. لذا اگر کسی به قرآن ایمان بیاورد، برخورد با موارد عقل گریز، باعث نمی شود که ایمان او از بین برود. سؤال: چنین نتیجه گرفته می شود: پیامبر کاری انجام داده که باید بر خلاف قول یا وعده و عرف معمول خانواده باشد. زیرا وقتی مورد اعتراض واقع شده بشدت ترسیده این ماجرا فاش شود!! و برای اینکه زن را راضی کند و از افشا شدن راز جلوگیری کند قول داده که دیگراین عمل را تکرار نخواهد کرد ولی زن اعتمادی به قولش نداشته از او خواسته قسم بخورد و پیامبر ناچار شده برای اطمینان زنش قسم بخورد!!! پاسخ:بیان چند نکته: 1. در مراجعه به قرآن و کلام الهی، قرار نیست آن چه در فکر و ذهن داریم را بر قرآن تحمیل کنیم، بلکه قرار است ببینیم قرآن چه دستور و پیامی برای ما دارد. 2. قدر متیقن این است که موضوعی بوده که مطابق با میل و پسند، و یا به عبارت صحیح تر مطابق با زیاده خواهی یکی یا دو تن از همسران حضرت نبوده، و وی از مهربانی و رأفت پیامبر، و از طرفی با توجه به جایگاه مهم و حساس رهبری، سوء استفاده نموده و حضرت را تحت فشار قرار داده و نظر خود را تحمیل کرده است. از طرفی به دستور پیامبر توجه نکرده و اسرار را فاش کرده است. 3. بدون این که ناظر به شأن نزولی باشیم، این آیات آشکار است در این که دو تن از همسران پیامبر، از موقعیت خود و نیز از موقعیت و جایگاه مهم رهبری جامعه اسلامی، سوء استفاده نموده و بر علیه آن حضرت توطئه نموده و برای رسیدن به خواسته خویش، آن حضرت را تحت فشار قرار داده تا حضرت مجبور شوند و از حق خود بگذرند و آن چه را که حلال است بر خود ممنوع کنند. 4. روشن است که در این جا گناه و کار غیر مشروعی توسط آن دو همسر پیامبر انجام شده، لذا قرآن آن دو نفر را خطاب قرار داده و می فرماید باید توبه کنند: «إِن تَتُوبَا إِلىَ اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ ...»؛ اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند. (6) 5. آن چه می گویم مستند به روایات تاریخی نقل شده است و بر اساس فکر و ذهن شخصی نیست. خود خلیفه دوم در همین ماجرا (که این آیات برای توبیخ دخترش حفصه، و عایشه نازل شده) اعتراف دارد که زنان، دیگر آن تبعیت و حرف شنوی سابق را از شوهران خود ندارند. او این شیوه را از قول سایر زنان، به زنان پیامبر، نسبت می دهد. 6. همان طور که عرض کردم در موارد شأن نزول این آیات، موارد متعددی از جمله ماجرای عسل خوردن، و یا داستان مربوط به ماریه ـ هم در منابع شیعه و هم منابع اهل سنت ـ بیان شده است، ولی برای هیچ کدام مستند و مدرکی محکم که ثابت کند حتما این مورد صحیح است وجود ندارد. در هر حال هر کدام از این شأن نزولها را مشهورتر دانسته و مد نظر داشته باشیم، این آیات پیام خود را دارند و ضرری بر برداشت از این آیات وارد نمی شود.

_________

(1) تفسير فى ظلال" جلد 8 صفحه 163.

(2) تفسير نمونه، ج‏24، ص 271.

(3) ترجمه الميزان، ج‏19، ص 553.

(4) صحيح بخارى" جلد 6، صفحه 195، ذيل سوره تحريم.

(5) شعراء، 26.

(6) توبه، 4.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید