گاو بنی اسرائیل
داستان گاو بنی اسرائیل را بطور اختصار بفرمایید.
جریان گاو بنی اسرائیل که ذیل آیات 67 تا 73 سوره مبارکه بقره بیان شده است، داستانی جالب و پر نکته و درس آموز است. این داستان در تورات هم آمده است اما بنحو یک حکم نه یک ماجرا و جریان.
«ماجرا (آن گونه كه از قرآن و تفاسير بر مى آيد) چنين بود كه يک نفر از بنى اسرائيل به طرز مرموزى كشته مى شود، در حالى كه قاتل به هيچ وجه معلوم نيست.
در ميان قبائل و اسباط بنى اسرائيل نزاع درگير مى شود، هر يك آن را به طايفه و افراد قبيله ديگر نسبت مى دهد و خويش را تبرئه مى كند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى مى برند و حل مشكل را از او خواستار مى شوند، و چون از طرق عادى حل اين قضيه ممكن نبود، و از طرفى ادامه اين كشمكش ممكن بود منجر به فتنه عظيمى در ميان بنى اسرائيل گردد، موسى با استمداد از لطف پروردگار از طريق اعجاز آميزى به حل اين مشكل چنان كه در تفسير آيات مى خوانيد مى پردازد.»(1)
نخست مى گويد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت بايد گاوى را سر ببريد» «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً».
آن ها از روى تعجب «گفتند: آيا ما را به مسخره گرفته اى؟!» «قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُوا»
«موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم» «قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ»
يعنى استهزا نمودن و مسخره كردن، كار افراد نادان و جاهل است، و پيامبر خدا هرگز چنين نيست.
«گفتند: اكنون كه چنين است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص كند كه اين چگونه گاوى بايد باشد» «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ».
جمله "از خدايت بخواه" كه در خواسته هاى آن ها چند بار تكرار شده يک نوع اسائه ادب و يا استهزاء سر بسته در آن نهفته است، مگر خداى موسى (علیه السلام) را از خداى خويش جدا مى دانستند؟
به هر حال، «موسى» (علیه السلام) در پاسخ آن ها «گفت: خداوند مى فرمايد بايد ماده گاوى باشد كه نه پير و از كار افتاده و نه بكر و جوان بلكه ميان اين دو باشد»: «قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ»(2).(3)
و براى اين كه آن ها بيش از اين مساله را كش ندهند، و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تاخير نيندازند در پايان سخن خود اضافه كرد: «آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهيد» «فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ»
ولى باز آن ها دست از پرگويى و لجاجت بر نداشتند و «گفتند: از پروردگارت بخواه كه براى ما روشن كند كه رنگ آن بايد چگونه باشد؟!» «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها».
«موسى» (علیه السلام) در پاسخ «گفت: خدا مى فرمايد: گاو ماده اى باشد زرد يک دست كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد» «قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ»
خلاصه اين گاو بايد كاملا خوشرنگ و درخشنده باشد، آن چنان زيبا كه بينندگان را به اعجاب وادارد.(4)
و عجب اين است كه باز هم به اين مقدار اكتفاء نكردند و هر بار با بهانه جويى كار خود را مشكل تر ساخته، و دايره وجود چنان گاوى را تنگ تر نمودند.
باز«گفتند از پروردگارت بخواه براى ما روشن كند اين چگونه گاوى بايد باشد؟ (از نظر نوع كار كردن)» «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ».
«چرا كه اين گاو براى ما مبهم شده» «إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا»
«و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد» «وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ»
مجددا«موسى گفت: خدا مى فرمايد: گاوى باشد كه براى شخم زدن، رام نشده، و براى زراعت آبكشى نكند» «قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ»
«و از هر عيبى بر كنار باشد» «مُسَلَّمَةٌ»
و«حتى هيچ گونه رنگ ديگرى در آن نباشد» «لا شِيَةَ فِيها»
در اين جا كه گويا سؤال ديگرى براى مطرح كردن نداشتند «گفتند حالا حق مطلب را ادا كردى»! «قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ».(5)
سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند «و آن را سر بريدند، ولى مايل نبودند اين كار را انجام دهند» «فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ».
قرآن بعد از ذكر ريزه كاری هاى اين ماجرا، باز آن را به صورت خلاصه و كلى در دو آيه بعد چنين مطرح مى كند: «به خاطر بياوريد هنگامى كه انسانى را كشتيد، سپس در باره قاتل آن به نزاع پرداختيد و خداوند (با دستورى كه در آيات بالا آمد) آن چه را مخفى داشته بوديد آشكار ساخت» «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ».
«سپس گفتيم قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد» (تا زنده شود و قاتل خود را معرفى كند) «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها»
«آرى خدا اين گونه مردگان را زنده مى كند» «كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى».
«و اين گونه آيات خود را به شما نشان مى دهد تا تعقل كنيد» «وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ».(6)
نکات قابل تامل این جریان:
1. عدم رعایت ادب و اصول صحیح بیان با نبی الهی، اهانت به پیامبر الهی در پی شنیدن احکام و دستورات و نهایتا پاسخ های طلبکارانه و غیر مؤدبانه به پیامبر خدا دادن:
مرحوم علامه "طباطبایی" در "المیزان" درباره برخورد غیر مؤدبانه بنی اسرائیل به فرمان موسی(علیه السلام) می فرمایند:
«در ابتداى گفتگو، موسى(علیه السلام) را نسبت جهالت و بيهوده كارى و مسخرگى دادند، و گفتند: «أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً، آيا ما را مسخره گرفته اى؟» و آن گاه بعد از اين همه بيان كه برايشان كرد، تازه گفتند: «الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ» «حالا حق را گفتى»، كانه تا كنون هر چه گفتى باطل بوده، و معلوم است كه بطلان پيام يک پيامبر، مساوى است با بطلان بيان الهى.»(7)
2. اشکال تراشی، بهانه جویی و اصرارهای بی مورد درخصوص اجرای یک حکم و دستور شرعی.
خداوند دستور ذبح یک گاو را بصورت مطلق داده بود اما پرسش های عجیب و غریب و متعدد، کار را برای خودشان سخت کرد.
پی نوشت ها:
1. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ج1، ص302
2. بقره/68
3. تفسیر نمونه، پیشین، ص302
4. پیشین، 304
5. پیشین، ص 305
6. پیشین، ص 306
7. طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان،ترجمه محمدباقر موسوی، جامعه مدرسین قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374، چاپ پنجم، ، ج1، ص303
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید