وجود، کثرت، وحدت

image: 
 آیا نظر ایشان مورد قبول هست؟

آیت الله بهجت در مورد وحدت وجود، فرمودند: آنان وحدت حُکمیه را با وحدت حقیقیه اشتباه کرده اند. من معتقد به وحدت حُکمیه و کثرت حقیقیه هستم و ندیدم کسی (این مطلب را) گفته باشد. لطفا بفرمایید چرا آیت الله بهجت با آرای عرفا و فلاسفه مخالفت کرده اند و آیا نظر ایشان مورد قبول هست؟

اگر خوب در متن بالا دقت نمایید، سخن از مردود بودن نظر کسانی است که قائل به جمع بین کثرت حقیقیه و وحدت حقیقه اند، در حالی که نظریه وحدت وجود به معنای واقعی خود چنین ادعایی ندارد. حکیمان اسلامی درباره «وحدت و کثرت» و رابطه آنها با یکدیگر نظریات متفاوتی دارند. الف: نظریه مشائین که قائل به تشکیک عامی هستند. از نظر مکتب مشاء، کثرت حقیقی در جهان عینی بر قرار است و این کثرات تنها از طریق امری که لازم عام آنها و خارج از ذاتشان تلقی می شود، ارتباط و وحدت می یابند. این لازم عام، همان مفهوم وجود است که به تمام کثرات خارجی، به نحو تشکیکی حمل می شود. ب: تشکیک خاصی از نظر ملاصدرا، همان گونه که کثرت اعیان خارجی، حقیقی است ،وحدت آنها نیز حقیقی است. به همین دلیل، برخی شارحان فلسفه صدرایی تصدیق هم زمان چهار گزاره را برای تصدیق تشکیک خاصی صدرایی لازم دانسته‌اند:(1) 1- کثرت، حقیقی است 2- وحدت، حقیقی است 3- کثرت به وحدت باز می گردد 4- وحدت در کثرت ساری است. در واقع، دو گزاره آخر با این هدف طراحی شده اند که اصل محوری تشکیک، یعنی عینیت ما به الامتیاز و ما به الاشتراک را در مورد تشکیک خاصی تبیین کنند. هر چند تصور تک تک گزاره های یاد شده آسان می نماید، در نظر آوردن همگی آنها، یعنی جمع وحدت و کثرت به گونه ای که یکدیگر را نفی نکنند،از جمله دشواری های مهم فلسفه صدرایی است. ج: دیدگاه عرفانی وحدت وجود و کثرت نمود بر خلاف آنچه در تشکیک خاصی صدرایی مطرح شد که حقیقت عینی وجود در عین اینکه وحدتی حقیقی دارد، در بردارنده کثرتی حقیقی در مراتب تشکیکی آن حقیقت واحد نیز هست. عرفا بر آنند وجود، که به عنوان حقیقت عینی و خارجی اصیل شناخته می شود، یکی بیش نیست. از دیدگاه آنان هنگامی که از حقیقت اصیل وجود سخن می گوییم، از کثرت نمی توان سخن گفت؛ زیرا چیزی غیر از آن واحد مطلق را نمی توان به صفت وجود موصوف کرد. البته این ادعا به معنای نفی هیچ گونه کثرت در عالم واقع نیست. عرفا کثرت مشهود در اعیان خارجی را به کلی نفی نمی کنند و آن را هیچ و پوچ و توهم محض نمی دانند. اما در عین حال تکیه می کنند که کثرت مشهود، کثرت در وجود نیست، بلکه کثرت در مظاهر و شئون آن وجود مطلق واحد است. چنین نیست که کثرت، همچنان که در نظریه تشکیک خاصی گفته می شود، در عرض وحدت و همسان با آن، از حقیقت برخوردار باشد. نمی توان آن گونه که برخی مفسران مکتب صدرایی گفته اند معتقد شویم که وجود حق تعالی همانند دیگر موجودات مرتبه خاصی از حقیقت واحد را اشغال باشد؛ یعنی بالاترین مرتبه در سلسله تشکیکی وجود را حق تعالی، و دیگر مراتب را در مقابل مرتبه وجودی حق تعالی، واجد بهره ای حقیقی از مراتب پایین تر حقیقت واحد وجود بدانیم. به بیان دقیق تر، محمول وجود، به طور حقیقی و ذاتی، جز بر وجود حق تعالی حمل نمی شود و وجود حق تعالی، همان وجود مطلق واحدی است که تمام کثرات مشهود چیزی جز شئون، مظاهر و تجلیات آن نیستند. از نظر عارفان، پذیرش کثرت به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر، مستلزم پذیرش حقیقی بودن حمل وصف وجود بر کثرات نیست بلکه این کثرات به مجاز به وجود متصف می شوند؛ زیرا مصداق بالذات وجود، ویژگی خاصی به نام «اطلاق» و «عدم تناهی» دارد که اصولا مانع اتصاف حقیقی هر امر دیگری به وصف وجود می شود. بدین ترتیب، مصداق بالذات وجود یکی بیش نیست. بنابراین در نظریه وحدت وجود، با یک «حقیقت واحد دارای شئون» سرو کار داریم؛ بر خلاف نظریه تشکیک خاصی که یک «حقیقت واحد دارای مراتب» را اثبات می کند. بیان عارف چنین است که مصداق بالذات وجود تنها ذات مقدس حق تعالی است. به بیان دیگر، مفهوم وجود بیش از یک مصداق حقیقی ندارد و آن ذات حق تعالی است. از آنجا که این ذات، ویژگی اطلاق و عدم تناهی دارد، نفس این ویژگی اطلاقی سبب می شود که تمام کثرات امکانی، در عین حال که غیر یکدیگرند و تمایز میان آنها نفس الامری است ، به وجود حق موجود باشند؛ یعنی مصداق بالذات وجود نباشند، بلکه به حیثیت تقییدی شأنی وجود حق، موجود باشند. به این ترتیب، همه کثرات امکانی، همسان تطورات و شئون آن ذات یگانه و مطلق خواهند بود. ذات حق واحد بسیط مطلق، نا متناهی است و از این رو جایی برای تحقق غیر، باقی نمی گذارد. از این رو، باید کثرات را نه در عرض وجود حق، بلکه در نفس آن حقیقت اطلاقی یافت. البته نه در مقام اطلاقی ذات که ذات در آن مقام غیر از همه کثرات و فراتر از آنهاست، بلکه در مقام تنزلات تعینی که آن حقیقت اطلاقی در مواطن تقییدی شأنی ظهور می یابد. همان گونه که گذشت، حقیقت واحد اطلاقی، تنها پس از تنزل در مراتب متعدد است که عین آن مراتب تلقی می شود و نه در مقام اطلاق ذاتی. در این تبیین، کثرت نفس الامر دارد و بر خلاف آنچه که از برخی جهله صوفیه نقل شده است توهم محض نیست، در عین حال وجود آن در یگانگی وجود مطلق خدشه ای ایجاد نمی کند؛ زیرا تمام کثرات به واسطه وجود حق موجودند و این وساطت از سنخ حیثیت تقییدی شأنی است. با تبیین ارائه شده، کثرات اولا و بالذات، مصداق مفهوم عدم هستند؛ زیرا به خودی خود وجودی از خویشتن ندارند. البته پذیرش این رأی، یعنی مصداق بالذات مفهوم عدم بودن کثرات، به معنای نفی کثرات در خارج و معدوم بودن آنها نیست؛ زیرا در این میان اموری نیز هستند که آنها را «مصداق بالعرض» مفهوم وجود می خوانیم و این امور نیز، به نوعی تحقق دارند و دارای نفس الامری بنا به مرتبه خودشان هستند. تحقق آنها بالذات نیست، اما این نافی تحقق بالعرض نخواهد بود. این تحقق بالعرض، همان تحقق به واسطه حیثیت تقییدی شأنی وجود حق تعالی است. با این بیان، کثرت و وحدت در این نظریه، هر دو بدون اینکه تناقضی لازم آید به رسمیت شناخته می شود.

پی نوشت:

1. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: مبانی و اصول عرفان نظری، یدالله یزدانپناه، قم، موسسه آموزش پژوهشی امام خمینی، ص187-197.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: