واجبات الهي در قرآن
آيا همه واجبات الهي در قرآن ذكر شده است؟
در جواب در ابتدا براي روشن شدن مطلب، لازم است به چند نكته اشاره شود. 1ـ معناي واجب: وجوب به معناي ثبوت است و واجب نيز چند گونه استعمال شده است. الف) واجب در مقابل ممكن. ب) فعلي كه اگر ترك شود ترك كننده استحقاق ملامت و مذمت دارد و اين هم دو قسم است. واجب عقلي مثل وجوب شناخت خداوند، اصل رسالت و نبوت، و ديگري واجب شرعي مثل وجوب عبادات (نماز و روزه و...) 2ـ قرآن كتاب قانون است، لذا آنچه قاعدتاً بايد در آن بيان شود،كليات مسائل است نه جزئيات آن، مگر در مواردي كه ضرورت و مصلحت اقتضاء كند. 3ـ پيامبر اسلام در حديث معروف و متواتر «ثقلين»(1) فرمود: «من دو چيز گرانبها در بين شما باقي ميگذارم، كتاب خدا، و عترت و اهلبيت من...». از اين حديث نكاتي استفاده ميشود: 1ـ عترت و قرآن هميشه باهمند و جدا ناشدني، آنها كه طالب حقايق قرآنند بايد به دامن اهلبيت چنگ بزنند. 2ـ پيروي از هر دو بدون قيد و شرط واجب ميباشد. 3ـ هر دو معصومند. 4ـ در طول تاريخ بايد فردي از اهلبيت، هميشه در كنار قرآن وجود داشته باشد. 5ـ جدا شدن از اهلبيت و يا پيشي گرفتن از آنها ماية گمراهي است. 6ـ آنها از همه افضل و اعلم و برترند.(2) خوب بعد از این نکات باید عرض کنم که: اولاً اگر مراد از كليات، واجبات الهي است، بلي در قرآن واجبات به صورت كلي بيان شده است. ولي اگر مراد اين باشد كه تمام واجبات و احكام با جزيئات خود در قرآن بيان شده است؟ بايد بگوييم كه تمام جزئيات در قرآن بيان نشده است. يكي از رازهاي عدم بيان جزئيات احكام و واجبات، حجيم نشدن قرآن است، به گونهاي كه خواندن و انس با آن ممكن باشد، به عنوان مثال نماز به تنهايي «2000» مسئله دارد كه اگر بنا بود همة جزئيات در قرآن بيان شود، شايد «100» جلد كتاب ميشد، و اين مسئله را با مراجعه به قرآن، به خوبي ميتوان فهميد كه بعضي از اعمال واجب در قرآن اسم برده نشده است، و همچنين اصل نمازهاي پنجگانه را بيان فرموده است ولي تعداد كلمات نمازهاي پنجگانه در قرآن بيان شده است و همچنين خمس در آيه غنيمت مورد اشاره قرار گرفته است(3)ولي جزئيات در قرآن نيامده است و همچنين احکام زكوة، حج، امر به معروف، جهاد... خداوند در كنار وحي قرآني وحي ديگري را براي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل ميكرد به نام الهام بياني و حديث قدسي، كه جزئيات احكام و تأويلات قرآن را بيان مينمود. ثانياً: خداوند در قرآن، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را به عنوان مبيّن و مفسّر كتاب معرفي كرده است و ميفرمايد: «ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم، تا آنچه را كه به سوي مردم نازل شده است براي آنها (بيان نموده) روشن سازي و شايد انديشه كنند»(4) و يكي از وظائف او بيان جزئيات احكام كلي موجود در قرآن است. ثالثاً: اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ نيز به عنوان مفسّر حقيقي قرآن هستند. از اينجا است كه به اهميت حديث ثقلين و سفارش اكيد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ضرورت وجود امام در كنار قرآن پي ميبريم. آن چه به طور خلاصه قابل بيان است، اين است که: در قرآن كليات احكام و واجبات بيان شده است اما جزئيات احكام به عهدة پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمه ـ عليهم السلام ـ واگذار شده است. پرسش: در کامل بودن قرآن شکی نیست ولی خیلی از جزئیات را داریم که با تغییر شرایط زمانی اونها هم تغییر می کنن ولی خدا کلیات در قرآن گفته است پس همه چیز در قرآن نیسیت؟ پاسخ: از دیدگاه اسلامی، تغییر احکام خدا ـ بدون دلیل شرعی ـ به نوعی به ادعای خدایی کردن بازمی گردد! یعنی مدعیان این کار در حقیقت ادعای شرکت با خدا در مقام تشریع را دارند! درحالی که خداوند هیچ کس را در حکم خود شریک نساخته است. چنان که در نص قرآن می خوانیم: ولا یُشرک فی حکمه احداً (5) خدا در حکم خود هیچ کس را شریک نمی کند ، حتی پیامبر بزرگوار اسلام(ص) نیز حق نداشته احکام الهی را از نزد خود تغییر دهد به دلیل آن که قرآن می فرماید: قل ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی (6)، بگو من حق ندارم که قرآن را از پیش خود تبدیل کنم. اگر اعتبار احکام اسلام (از عقود و ایقاعات و سیاسات و جز اینها) موقت و مدت دار بود، لازم می آمد خود شارع به آن تصریح فرماید، ولی چنین چیزی در مدارک شرع به هیچ وجه دیده نمی شود. ازسوی دیگر، عدم تغییر حکم با دگرگونی اوضاع اجتماعی نمی سازد و مشکلات فراوانی در جامعه به بار می آورد و رویدادهای تازه از نظر شرعی بی پاسخ می مانند و از دیانت بوی کهنگی به مشام می رسد! پس راه سومی را باید جست که مفتوح بودن باب اجتهاد و یافتن مبانی تغییر احکام در متن شریعت، آن راه را به ما نشان می دهند. مبانی تغییر احکام نیز در کتاب های قواعد فقه آمده و در کتاب و سنت زمینه ای مطمین و روشن دارد، مثلاً فقها گفته اند: حکم و موضوعش با یکدیگر پیوند دارند به گونه ای که تغییر و موضوع، موجب رفع حکم و تغییر آن می شود. چنان که شراب اگر برسد که تبدیل شود، رفع حرمت از آشامیدنش خواهد شد. تمدن جدید، پاره ای از موضوعات قدیمی را متحول ساخته که باید مصادق آنها را شناخت و از جمود در حکم بیرون رفت. فتوای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران درباره عدم حرمت بازی شطرنج در عصر ما بر همین مبنا استوار بود. به نظر ایشان شطرنج در گذشته از انواع میسر یا قمار به شمار می آمد، ولی امروز در عداد انواع ورزش ها در آمده و فدراسیون ورزشی دارد، یعنی از صورت قمار بیرون رفته است، بنابر رأی پاره ای از فقها موضوع مُثله و تشریح طبی نیز از همین مقوله به شمار می آید. مبنای دیگر، مربوط به علل احکام است، یعنی هر حکمی تابع علت خود بوده و به منزله معلول آن به شمار می آید و با رفع علت، معلول نیز مرتفع خواهد شد. از مبانی دیگر برای تغییر حکم، یکی اضرار به غیر است که مالکیت را محدود و گاهی سلب می کند، چنان که در شأن صدور قاعده مشهور لاضرر آمده و می تواند مصادیق متعدد داشته باشد و فقها در رساله ها درباره آن نوشته اند و دیگر قاعده لاحرج است که مستندات صریح قرآنی مانند: ما جعل علیکم فی الدین من حَرَج (7) دارد و احکام طاقت فرسا و دشوار را تغییر می دهد و در مباحثی مانند طهارت یا نجاست اهل کتاب، ادله طهارت را تقویت می کند، زیرا حکم به نجاست در دنیای کنونی، مایه عسر و حرج می شود و بویژه در مغرب زمین قابل اجرا نیست. قاعده دیگر درء است که بنابر آثار موثق، رسول اکرم(ص) فرمودند: اِدرؤوا الحدود بالشبهات، یعنی حدهای کیفری را با پیش آمدن شبهه ها از متهم دفع کنید. این قاعده در قضای اسلامی موارد استعمال وسیع و مصادیق فراوان دارد و با اندک احتمال خلاف و شبهه، اصل برایت را پیش می آورد و کیفر را از متهم دفع می کند و چهره ای ملایم و غیرخشن به احکام قضایی اسلام می بخشد. قاعده دیگر الزام نام دارد که نشان می دهد با پیروان مذاهب غیراسلامی بنا بر احکام مذهبی خودشان باید رفتار کرد، چنان که در قرآن کریم آمده است: ولیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه (8) اهل انجیل باید بنابر آنچه خدا در آن نازل کرده حکم کنند و امثال این قواعد فقهی که بحث تفصیلی از هرکدام فرصتی دیگر را می طلبد و همگی در تخفیف و تغییر احکام نقشی چشمگیر دارند.
(1)- تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و همكاران، ج7، ص 175-176.
(2)- پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازي و جمعي از دانشمندان، ج9.
(3)- بر گرفته از قرآن در قرآن آيت الله جوادي.
(4)- التفسير و المفسّرون، آيت الله معرفت، ج1، نقش اهلبيت در تفسير.
(5)- كهف/26
(6)- يونس /15
(7)- حج/78
(8)- مائده/47
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید