نرسیدن خورشید به ماه
چطور خداوند در آیه 40 سوره یس می فرماید خورشید به ماه نمی رسد و یا شب نمی تواند بر روز پیشی بگیرد؟ مگر خورشید و ماه پشت سر همدیگرند که به همدیگر برسند یا به هم ملحق شوند؟ آیا این آیه مطابق فکر افراد قدیم هست که فکر می کرند خورشید حرکت می کند و زمین تخت هست؟
«لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُون»؛ نه خورشيد را سزاست كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى مى گيرد؛ و هر كدام در مسير خود شناورند.(1) آیه در مقام بیان تسلیم بودن خورشید و ماه و...، است؛ اشاره است به این که خورشید و ماه و... همه در تسخیر تدبیر الهی هستند و اطاعت محض دارند و قدرت تخلف ندارند. علامه طباطبایی(ره) می گوید: منظور از اين تعبير اين است كه بفهماند تدبير الهى چيزى نيست كه روزى جارى شود و روزى از روزها متوقف گردد، بلكه تدبيرى است دائمى و خلل ناپذير، مدت معينى ندارد تا بعد از تمام شدن آن مدت، به وسيله تدبيرى نقيض آن نقض گردد.(2) در تفسیر نمونه آمده: منظور از حركت خورشيد، حركت آن به حسب حس ماست، جالب اينكه اين تعبير حتى بعد از آنكه به ثبوت رسيده كه خورشيد در جاى خود ساكن و زمين در مدت يک سال يک بار به دور آن مى گردد نيز به كار مى رود، مثلا امروز مى گويند تحويل خورشيد به برج حمل (رسيدن آن به آغاز فروردين) و يا رسيدن خورشيد به دايره نصف النهار و يا رسيدن به ميل كلى (منظور از ميل كل رسيدن خورشيد به آخرين نقطه ارتفاع خود در نيم كره شمالى در آغاز تابستان و يا به عكس آخرين نقطه انخفاض در آغاز زمستان است.) اين تعبيرات همگى نشان مى دهد كه حتى بعد از كشف حركت زمين به دور خورشيد و سكون آن، تعبيرات گذشته راجع به حركت خورشيد به كار مى رود، چرا كه از نظر حسى چنين به نظر مى آيد كه خورشيد در حركت است، و اين تعبيرات از همين جا گرفته مى شود.(3) نکته: 1. يک برنامه ثابت در طول تاريخ، آن هم بدون خلل، نشانه وجود حسابگرى حكيم و عليم است. 2. پيدايش شب و روز تصادفى نيست، كار خداست. 3. مدار حركت خورشيد و ماه طورى طراحى شده كه هرگز به يكديگر برخورد نمى كنند و در ايجاد شب و روز خللى وارد نمى شود.(4) ممکن است گفته شود مفسران قدیمی هم می خواستند این آیه را با حرکت کاذب خورشید، تطبیق بدهند، چه دلیلی هست که این ایه به حرکت کاذب خورشید اشاره ندارد؟ درمقابل باید گفت یعنی به قرآن تحمیل کنیم که قرآن می گوید خورشید هیچ حرکتی ندارد!! ظاهر آیه تصریح دارد که خورشید و ماه و... در مدار و مسیر معینی، سیر و حرکت دارند: «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»(5) اگر هم قدیم تفسیری از آیه داشته اند که امروزه با ثابتات علمی سازگار نیست، آن تفاسیر از رده خارج می شوند؛ نه این که باز هم اصرار بر آن داشته و بگوییم آن تفاسیر صحیح است. نمی توان یک تفسیر را آن هم تفسیری که نادرست بودنش ثابت شده، بر آیه قرآن تحمیل کرد. در بیان ذیل، به این تغییر و تحول علمی و تفسیر آیه شریفه، اشاره شده است: "دَوَران" در لغت عرب به حركت دايره مانند گفته مى شود، در حالى كه "جريان" اشاره به حركات طولى است؛ جالب اين كه در آيات فوق براى خورشيد هم حركت جريانى قائل شده و هم دورانى، يك جا مى گويد: «وَ الشَّمْسُ تَجْري...»(6) و در جاى ديگر از شناور بودن خورشيد در فلک (مسير دايره مانند) سخن مى گويد: «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»(7) آن روز كه اين آيات نازل شد، فرضيه هيئت "بطلميوس" با قدرت هر چه تمامتر بر محافل علمى حاكم بود، طبق اين فرضيه اجرام آسمانى به خودى خود گردشى نداشتند، بلكه در دل افلاک كه اجسامى بلورين و متراكم روى هم همچون طبقات پوست پياز بودند، ميخكوب شده بودند و حركت آن ها تابع حركت افلاكشان بود؛ بنا بر اين در آن روز نه شناور بودن خورشيد مفهومى داشت، و نه حركت طولى و جريانى آن. اما بعد از فرو ريختن پايه هاى فرضيه بطلميوس در پرتو كشفيات قرون اخير، و آزاد شدن اجرام آسمانى از قيد و بند افلاک بلورين، اين نظريه قوت گرفت كه خورشيد در مركز منظومه شمسى ثابت و بى حركت است، و تمام منظومه شمسى پروانه وار به گرد او مى چرخند. در اينجا باز مفهوم تعبيرات آيات فوق كه حركت طولى و دورانى را به خورشيد نسبت مى داد روشن نبود، تا اين كه باز علم به پيشرفت خود ادامه داد و در اين اواخر چند نوع حركت براى خورشيد ثابت شد: ـ حركت وضعى آن به دور خودش. ـ حركت طولى آن همراه منظومه شمسى به سوى نقطه مشخصى از آسمان. ـ حركت دورانى آن همراه مجموعه كهكشانى كه جزئى از آن است. و به اين ترتيب يک معجزه ديگر علمى قرآن به ثبوت رسيد.(8) نکته: این که در زمانی که اندیشمندان تصور نمی کردند خورشید دارای حرکت باشد، قرآن از حرکت خورشید سخن می گوید، می تواند حاکی از شگفتی یا اعجاز علمی قرآن باشد. توجه داشته باشید که امروزه و با پیشرفت علم، به این نتیجه رسیده که خورشید نیز حرکت دارد؛ لذا نمی توان فهم از آیه را محدود به تفاسیر قدیم نمود.
پی نوشت ها:
1. یس: 36/ 40.
2. طباطبایی، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج 17، ص 134.
3. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 18، ص 386.
4. قرائنی، تفسیر نور، ناشر: مركز فرهنگى درسهايى از قرآن ـ تهران، ج 7، ص 540.
5. یس: 36/ 40.
6. یس: 36/ 38.
7. یس: 36/ 40.
8. تفسير نمونه، ج 18، ص 388.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید