قرآن و تعابیر متفاوت

image: 
چرا تعابير قران از ميانجيگري حضرت نوح عليه السلام براي نجات فرزندش با ميانجيگري حضرت ابراهيم عليه السلام براي نجات قوم لوط، متفاوت است؟

چرا تعابير قران از ميانجيگري حضرت نوح عليه السلام براي نجات فرزندش با ميانجيگري حضرت ابراهيم عليه السلام براي نجات قوم لوط، متفاوت است؟ در مورد حضرت نوح عليه السلام مي فرمايد: ﴿انّي أعظك ان تكون من الجاهلين﴾، اما در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام مي فرمايدإِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ)
دو تفاوت عمده بین دو داستان توجه کرد: صحبت نوح نبی، بعد از رخ دادن عذاب است ولی سخن ابراهیم خلیل، قبل از نزول عذاب است. از سوی دیگر، سخن نوح، پرسش درباره یک مساله ای است که برایش زمینه سؤال شده یعنی او خواستار پاسخ به سؤالش بود و درخواست میانجی گری نکرده، اما سخن ابراهیم درباره مهلت بیشتر به قوم لوط و مانند آن بوده، لذا بین این دو رخداد، تفاوت روشنی وجود دارد. توضیح بیشتر: در داستان نوح، صحبتی از میانجی گری نیست، بلکه عذاب الهی تمام شده و نصیحت ها و ارشادهای نوح نبی خطاب به فرزندش، در او تاثیری نداشته و او به گمان نجات، به همراه دوستان کافرش بالای کوه رفته، اما سرانجام در آب غرق شده است. حالا بعد از غرق شدن و تمام شدن عذاب و فرود آمدن کشتی بر بالای کوه جودی، سؤالی برای نوح باقی مانده و آن این که خدای متعال قبلا به او وعده داده بود که خانواده اش را نجات می دهد: «...قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ...»؛...(به نوح) گفتيم: «از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن) ـ مگر آنها كه قبلًا وعده هلاك آنان داده شده ـ و همچنين مؤمنان را»... اما پسرش جزو عذاب شوندگان شد.(1) لذا نوح نبی از خدای متعال می پرسد: «وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْني‏ مِنْ أَهْلي‏ وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ»؛ نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكم‏ كنندگان برترى!»(2) خدای متعال هم وضعیت فرزندش و اینکه با کفری که داشته، در واقع خود را از چتر رحمت خاندان نبوت خارج نموده را برایش توضیح می دهد: «قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح‏...»؛ فرمود: اى نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحى است...(3) اما سؤال ابراهیم، قبل از این بود که فرشتگان عذاب به سرزمین حضرت لوط برسند؛ یعنی هنوز عذابی نازل نشده بود. ابراهيم شروع كرد به مجادله كردن. ـ نکته ای درباره تفاوت دو تعبیر علاوه بر مطالب پیش گفته، درباره تفاوت دو تعبیری که خدای متعال در پاسخ به سؤال نوح نبی و مجادله ابراهیم خلیل مطرح نموده، علامه طباطبایی در المیزان، ذیل دو آیه مذکور، می نویسد: علت تعبیر «انی اعظک ان تکون من الجاهلین»: خواننده محترم توجه نمود كه گفتيم منظور نوح (ع) تقاضاى نجات فرزند نبود، بلكه صرفا مى‏ خواست از حقيقت امر استفسار كند، البته اگر سخن او ادامه مى ‏يافت و موج، بين او و فرزندش فاصله نشده بود گفتارش به تقاضا كشيده مى‏ شد. «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» همانطور كه گفتيم، گويا كلام نوح (ع) كه گفت: «رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ» در مظنه اين بود كه دنبالش و پس از شنيدن جواب مساعد، نجات فرزند خود را تقاضا كند، اما عنايت الهى شامل حالش شد و نگذاشت از روى جهل چنین درخواستى بكند. آرى، او اطلاع نداشت كه پسرش اهل او يعنى اهل ايمان نيست ولى تسديد غيبى (توجه خاص الهى) بين او و آن درخواست حائل شد و نهى «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» او را دريافت، و با آوردن حرف «فاء» بر سر اين نهى، جمله را متفرع به ما قبل كرد، و چنين معنايى به جمله داد كه: حال كه او اهل تو نيست به علت اين كه او عملى غير صالح است، و حالا كه تو راهى ندارى به اين كه به ايمان يا كفر فرزندت علم پيدا كنى، پس زنهار كه به درخواست نجات پسرت مبادرت كنى زيرا اين سؤال چيزى است كه به حقيقت آن علم ندارى... یک دليل اين كه نوح (ع) آن درخواست را مطرح نكرده بود اين است كه خداى تعالى بعد از نهى يعنى جمله «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»، فرمود: « إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ»؛ معناى اين جمله اين است كه من تو را نصيحت مى‏ كنم كه با اين سؤالت از جاهلين مباشى! و اگر نوح (ع) در سخن خود درخواست نجات فرزند را كرده بود از جاهلان شده بود، براى اينكه درخواستى كرده بود كه از حقيقت و واقعيت آن آگاه نبوده.(4) علت تعبیر: إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ: خدای متعال در وصف ابراهیم خلیل فرمود: «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ». حليم به آن كسى گفته مى‏ شود كه در عقوبت دشمن و انتقام گرفتن عجله نمى‏ كند. كلمه «اواه» در باره كسى اطلاق مى‏ شود كه زياد از بدى‏ ها و ناملايماتى كه مى‏ بيند آه مى‏ كشد. كلمه «منيب»، به معناى رجوع است و مراد از آن اين است كه آدمى در هر امرى به خداى تعالى رجوع كند. اين آيه زمينه تعليل آيه قبلى را دارد و مى‏ خواهد بيان كند كه چرا ابراهيم (ع) در باره قوم لوط مجادله كرد؛ در اين جمله مدحى بليغ از ابراهيم (ع) شده چون مى‏ فرمايد: آن جناب بدين جهت در باره آن قوم مجادله كرد كه پيغمبرى حليم و پر حوصله بود و در نزول عذاب بر مردم ستمكار عجله نمى‏ كرد، اميدوار بود كه توفيق الهى شامل حال آنان شده، اصلاح شوند و به استقامت بگرايند؛ پيغمبرى بود اواه يعنى از گمراهى مردم و از اينكه هلاكت بر آنان نازل شود سخت رنج مى‏ برد و آه مى‏ كشيد، در نجات انسان به خداى تعالى رجوع مى‏ كرد و متوسل مى‏ شد؛ پس كسى خيال نكند كه آن جناب از عذاب ستمكاران كراهت داشته و بدان جهت كه ظالم بودند از آنان طرفدارى مى‏ كرده؛ حاشا بر پيغمبرى اولوالعزم كه طرفدار ستمكاران باشد.(5)

_________________

(1) هود/40.

(2) هود/45.

(3) هود/46.

(4) ترجمه الميزان، ج ‏10، ص 354.

(5) ترجمه الميزان، ج ‏10، ص 487.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید