قرآن؛ «خلق»، «فطر»، «بدع»

image: 
آیا تفاوتی بین این واژه ها هست؟

در آیات مختلفی با واژگان متفاوت، سخن از خلقت آسمان ها و زمین است؛ در برخی فعل «خلق»، برخی تعبیر «بدیع» و در برخی از واژه «فطر» استفاده شده و در ترجمه ها نیز همگی به معنای خلقت و آفریدن ترجمه شده اند. آیا تفاوتی بین این واژه ها هست؟

این سه واژه در عین حالی که هم پوشانی و مشترکات زیادی دارند، ولی هر کدام نیز ویژگی خاصی را مد نظر دارند. لذا باید هر کدام را بطور مستقل، از نظر ریشه ای و لغوی، مورد بررسی قرار داد.

واژه «فطر»
«فطر» به معنای انشاء و ایجاد کردن است.(1)
آغازگر خلقت، آغازگر ایجاد و انشاء؛ یعنی علاوه بر آن، آغازگری نیز در در معنای آن نهفته است.(2)
ظاهر کردن چیزی به نحو ایجاد از عدم به وجود؛ یعنی از نبود به بود آوردن.(3)
معنای اصلی فطر، شکافتن است.(4)
اصل «فَطْر» به معنای شكاف طولى است، يعنى چيزى را از درازا بريدن. «فَطَرَ اللّهُ الخلقَ» همان ايجاد و آفريدن و ابداع آن است بر طبيعت و شكلى كه آماده فعلى و كارى باشد.(5)

با در نظر گرفتن معناى اولى فطر(شکافتن)، آفريدن از آن جهت "فطر" ناميده شده كه خداوند موجودات را با شكافتن می آفريند؛ تخم مرغ و تخم جنبندگان ديگر شكافته شده بچه هاى آن ها به دنيا می آيند، حبوبات در زير خاک شكافته شده و روئيده مبدّل به ساقه ها، برگ ها و حبوبات ديگر می شوند: «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى»(6)
... ممكن است "فطر" به معناى ابداع و اختراع و ايجاد ابتكارى باشد؛ ولی معنای شکافتن که معنای اصلی و اولی است، صحیح تر است. یعنی مراد از «بَدِيعُ السَّماواتِ» خلقت ابتكارى و از «فاطِرِ السَّماواتِ» خلقت به واسطه شكافتن باشد.(7)

واژه «بدع»
جدید، نو؛ بدون مشابه قبلی.(8)
به معنای اختراع است.(9)
ابداع و ایجاد اولیه، بدون سابقه و مشابه قبلی.(10)
إبداع، همان إنشاء و آفريدن است كه بدون نمونه قبلى، ايجاد و انجام شود. هر گاه كلمه «بديع» در باره خداى تعالى به كار رود به معنى ايجاد و آفرينش چيزى است بدون ماده و ابزار و بدون زمان و مكان؛ اين گونه آفرينش و إبداع، خاص خداوند است.(11)
اختراع کردن، بنیاد کردن، تاسیس کردن، چیز نو ساختن، نوظهور، نوآور.(12)

واژه «خلق»
معنای اصلی «خلق» تقدیر و اندازه گیری است.(13)
«خلق»: اصلش اندازه گيرى و تدبير و نظم مستقيم و استوار در امور است. واژه «خَلْق» در معنى نو آفرينى و ايجاد چيزى بدون اينكه آن چيز سابقه وجودى داشته باشد و ايجادش بدون نمونه داشتن باشد بكار مى رود.(14)
خلق: آفريدن و آفريده. ناگفته نماند اصل خلق به معنى اندازه گيرى و تقدير است و چون آفريدن، توأم با اندازه گيرى است لذا "خلق" را آفريده و آفريدن معنى می كنند.(15)

نکته:
مرحوم مصطفوی در معنای «فطر» نکات قابل توجهی را بیان می کند؛ ایشان می گوید «خلق» شامل «فطر» هم می شود، ولی «فطر»، به نوعی خاص تر است.

«فطر»: یعنی ایجاد تحوّل یا کیفیت و حالت جدیدی که پس از تکوین و ایجاد اولیه صورت می گیرد و غیر از آن حالت اولیه است.
به بیان دیگر؛ خلق و ایجاد و ابداع و... مربوط به تکوّن و خلقت عام و اولیه است، ولی «فطر» مربوط به ایجاد تحولاتی در مرحله بعد از خلقت اولیه است. لذا فاطر بودن خداوند یعنی کسی که بعد از خلق اولیه، در مقام ولایت و ربوبیت و تربیت، حالات و کیفیاتی را در آن ایجاد کرده است.
مثال:
«إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي»(16)
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»(17)
علاوه بر این که خدا انسان را خلق کرده است، بر اساس آن مقام ربوبیت و ولایتی که داشته است، یک نفس و روح انقیاد و فرمانبرداری نیز به او داده است، این همان معنای «فطر» است؛ یعنی علاوه بر خلقت اولیه، حالت و کیفیتی جدید در انسان ایجاد کرده و بر اساس آن، برنامه حیات و معاش و ... را برای انسان مقرر فرموده است.
بنابر این:
«فاطر» که از اسماء الهی است دلالت می ‌کند بر کسى که پس از خلقت و تکوین، بر اساس مقام ربوبیت و تربیت و ولایت، حالات و کیفیاتى را ایجاد کند؛ اما مفاهیم خلق، ایجاد، ابداع و... به اصل تکوین بر می ‌گردند که دارای معنای عام هستند یعنی مطلق ایجاد و هستی؛ و این مربوط به قبل از ربوبیت است.(18)

نتیجه:
فی الجمله می توان گفت این الفاظ، در معنای آفرینش و ایجاد، مشترک هستند؛ ولی در نگاه دقیق تر می توان در هر کدام، ویژگی ای را در نظر گرفت؛ مثلا:
وقتی واژه «خلق» به کار می رود، بیشتر عنایت روی تقدیر و اندازه گیری دقیق و حکیمانه است.
وقتی واژه «بدع» به کار می رود، بیشتر عنایت روی نوآوری و ایجاد و انشاء بدون سابقه و مشابه قبلی است.
وقتی واژه «فطر» به کار می رود، بیشتر عنایت روی تبدیل عدم به وجود و به عبارتی از عدم به وجود آوردن است، یعنی نبود را بود کردن. و یا این که «فطر» ناظر به پس از خلقت و آفرینش و ناظر به حالات و کیفیاتی است که خداوند بر اساس مقام ربوبیت و ولایت، ایجاد نموده است.

پی نوشت ها:
1. ابن دريد، جمهرة اللغة، ناشر: دار العلم للملايين ـ بيروت، 1988 م، چاپ اول، ج 2، ص 755.
2. ر.ک: ازهرى، تهذيب اللغة، ناشر: دار احياء التراث العربي ـ بيروت، 1421 ه.ق، چاپ اول، ج 13، ص 222.
3. عسكرى، الفروق فى اللغة، ناشر: دار الافاق الجديدة ـ بيروت، 1400 ه.ق، چاپ اول، ص 127.
4. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: ناصر خسرو ـ تهران، ج 4، ص 433.
5. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، محقق: داوودی، انتشارات: دار الشامیه ـ بیروت، ص 640.
6. انعام: 6/ 95.
7. قرشی، قاموس قرآن، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 5، ص 193 و 194.
8. تهذيب اللغة، پیشین، ج 2، ص 142.
9. جوهرى، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، محقق/مصحح: عطار، ناشر: دار العلم للملايين ـ بيروت، 1376 ه.ق، چاپ اول، ج 3، ص 1183.
10. ر.ک: زبيدى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق/مصحح: شيرى، ناشر: دار الفكر ـ بيروت، 1414 ه.ق، چاپ اول، ج 11، ص 8.
11. مفردات ألفاظ القرآن، پیشین، ص 110.
12. بستانى، فرهنگ ابجدى، ناشر: اسلامي ـ تهران، 1375 ه.ش، چاپ دوم، متن، ص 179.
13. مجمع البيان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 172.
14. مفردات ألفاظ القرآن، پیشین، ص 296.
15. قاموس قرآن، پیشین، ج 2، ص 292.
16. هود: 11/ 51.
17. روم: 30 / 30.
18. ر.ک: مصطفوى، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ـ تهران، 1368 ش، چاپ اول، ج 9، ص 112 و 113.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید