قرآن، خالی از اشکال ادبی
آیا در قرآن اشکالات صرف و نحوی وجود دارد؟ لطفا این موارد را بررسی کنید: «إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ»؛ اینجا رحمت مونث است پس چرا قریب که خبر رحمت است مونث نیامده؟ «وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُواْ»؛ اینجا هم فعل خاضوا جمع است پس چرا کالذین نیاورده؟
«وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ»؛ در این آیه که اشاره به یک شجر است چرا نگفته تلک بلکه گفته تلکما؟ «وَنُودُواْ أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ جنة مفرد است پس چرا تلکم به صورت جمع آمده است؟ «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا»؛ طایفتان تثنیه هست پس چرا فعل جمع اقتتلوا آورده؟ «وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا»؛ طبق قاعده عربی اسمی که بعد از 10 به بالا بیاید مفرد است یعنی باید می گفت سبطا، پس چرا گفته اسباطا؟ «وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا»؛ چرا ضمیر هاء مضموم است؟!
خیر، نقص و عیبی ـ حتی از نظر ادبیات عرب ـ در قرآن نیست و قرآن به زبان عربی فصیح و آشکار، نازل شده است: «وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبينٌ»(1) ـ اما آیه شریفه «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ»(2) این که چرا «قریب» مذکر آمده، چند وجه دارد: 1. «رحمت» مونث حقیقی نیست بلکه مؤنث مجازی است لذا مذکر آمدن «قریب» (بدون تاء تانیث) اشکال و منعی ندارد. 2. مذكر آورده شده تا ميان «قريب» كه از قِرابت است و «قريب» كه از قُرب است فرق باشد. 3. از آن جهت که صفت براى موصوف محذوف است مذكر آورده شده، و تقدير جمله "شىءٌ قريب" یا "امرٌ قریب" است. و ... .(3) ـ اما آیه شریفه «وَ خُضْتُمْ كَالَّذي خاضُوا»(4) «الّذى» در این جا اسم موصول و جارى مجرا و بدل از «مَن» و «ما» است كه هم مفرد و هم جمع برایش آورده می شود.(5) شاهد مثال: در آیه ای که می آید، «الذی» به معنای "مَن" است و برای آن جمع به کار رفته: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً»؛ آنان [منافقان] همانند كسى هستند كه آتشى افروخته.(6) در شعر عرب نیز «الذی» به معنای "مَن" و برای او جمع به کار رفته:"و انّ الّذي حانت بفلج دماؤهم*هم القوم كلّ القوم يا امّ خالد" لذا این موضوع هم شاهد قرآنی دارد و هم شاهدی از اشعار عرب. برخی گفته اند در این جا تشبيه شخص به شخص نيست كه ناچار شويم «الذى» را به معنى «الذين» (يعنى مفرد را به معنى جمع) بگيريم، بلكه تشبيه عمل به عمل است. جمله «كَالَّذِي خاضُوا» در واقع به معنى "كالذى خاضوا فيه" است، و به تعبير ديگر تشبيه فعل منافقان امروز به فعل منافقان پيشين است، همان گونه كه در جمله قبل بهره گيرى آن ها را از نعمت ها و مواهب الهى در راه شهوات، به بهره گيرى منافقان پيشين تشبيه مى كند.(7) ـ اما آیه شریفه «وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَة»؛ و پروردگارشان آنها را نداد داد كه آيا شما را از آن درخت نهى نكردم؟(8) کاف در «تلکما» کاف خطاب است و چون آن ها دو نفر هستند، «کما» به علامت تثنیه آمده است.(9) ـ اما آیه شریفه «وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها»(10) لام در «تِلْكُمُ» برای بعید است و کاف حرف خطاب است و ميم برای جمع بودن است زیرا خطاب به جمع مؤمنان است.(11) همان طور که می دانید برای اشاره به مونث نزدیک از ضمیر «هذه»؛ و برای اشاره به مونث دور، از ضمیر «تلک» استفاده می شود. جهت تثنیه یا جمع، در "میم" ظاهر می شود یعنی در تثنیه «کما» و جمع «کم» به کار می رود. لذا "کاف" که برای خطاب است، در مفرد به همین شکل و با فتحه می آید، مانند: «تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ»(12) البته «تلک» موارد استعمال دیگری هم دارد که تفصیل آن را می توانید در کتب مربوطه پیگیری فرمایید. در این جا بطور اشاره عرض می کنم کاف خطاب که ملحق به اسم اشاره می شود، سه صورت دارد: 1. همیشه مفرد مذکر است. 2. بر اساس مذکر و مونث فرق می کند ولی مفرد و جمع ملحوظ نیست. 3. هم مفرد و جمع و هم مذکر و مونث لحاظ می شود. در هنگام استعمال می توان هر سه شیوه را به کار برد، حتی برای جماعت زنان هم می شود "ذلک" آورد اما برای تاکید بهتر است مونث و مذکر و مفرد و مذکر رعایت شود؛ که آیه مذکور از این قبیل است. ـ اما آیه شریفه «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما»(13) چون دو طائفه چندين نفر هستند، از حيث نفرات جمعند، لذا «اقتتلوا» و به صورت جمع آمده است.(14) کلمه «طائفتان» را اگر از لحاظ لفظ ببینید، بله تثنیه است ولی اگر از حیث افراد و تعداد نفرات ببینید، جمع است؛ لذا جمع آوردن با توجه به نفرات، صحیح است. برخی می گویند در «اقتتلوا» كه ضمير جمع برگردانده، دو طائفه در حال جنگ، يک طائفه مخلوط به هم هستند، و چون جمعيتى هستند، ضمير جمع به آن ها بر مى گردد، و در «بینهما» كه ضمير تثنيه برگردانده، به اين جهت است كه در آن حال صلح، دو طائفه جدا از همند.(15) ـ اما آیه شریفه «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَما»(16) «اسباط» (جمع سبط) و اگر تمییز برای عدد (اثْنَتَيْ عَشْرَةَ) بود باید مفرد می آمد؛ ولی در این جا بدل از عدد (اثْنَتَيْ عَشْرَةَ) است و به همین خاطر جمع آمده است و تمییز عدد حذف شده و در واقع چنین بوده: "اثنتی عشرة فرقة أسباطا".(17) ـ اما آیه شریفه «وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً»(18) «عليه» در آيه فوق بر خلاف معمول، به ضم "هاء" خوانده مى شود، و بعضى از مفسران در توجيه آن چنين گفته اند كه اين همان "هاء" "هو" است كه در اصل مضموم است، و بعد از حذف واو گاه مضموم مى آيد، مانند "له" و "عنه"؛ و گاه بخاطر آن كه قبل از آن ياء است مكسور مى آيد، مانند "عليه"؛ ولى چون در این آيه، بعد از آن لفظ «اللَّه» قرار گرفته مضموم خوانده شده تا با تفخيم "لام" در «اللَّه» سازگارتر باشد.(19) نکته: قبل از آمدن قرآن، عرب در ادبیات و شعر و شاعری، زبانزد و ادبیات عرب در اوج خودش بود. قرآن در چنین زمانی بر عرب نازل شد و آنان را به تحدی و مبارزه طلبی دعوت کرد. بطور قطع اگر اشکال و ایراد ادبی بر قرآن وارد بود، فحول و بزرگان ادبیات عرب و کسانی که در صدد وارد کردن ایراد بر قرآن بوده و نمی خواستند آن را بپذیرند، حتما از این فرصت استفاده می کردند. در حالی که چنین نبوده و نشده است.
______________
نحل، 103. اعراف، 56. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسی، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 4، ص 661؛ أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بیضاوی، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 3، ص 16. توبه، 69. ر.ک: روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ابوالفتوح رازی، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 9، ص 288؛ الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، صادقی، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 13، ص 212؛ أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ج 3، ص 88. بقره، 17. تفسير نمونه، مکارم و دیگران، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 8، ص 33. اعراف، 22. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص 629؛ إعراب القرآن الكريم، دعاس ـ حمیدان ـ قاسم، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 1، ص 355؛ التبيان في إعراب القرآن، عکبری، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ص 161. اعراف، 43. إعراب القرآن الكريم، ج 1، ص 363؛ الجدول في إعراب القرآن، صافی، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 8، ص 414. بقره، 196. حجرات، 9. ترجمه الميزان، طباطبایی، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 18، ص 469. روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم، آلوسی، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 13، ص 301. اعراف، 160. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص 752؛ إعراب القرآن و بيانه، درویشی، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 3، ص 475؛ التبيان في إعراب القرآن، عکبری، ص 172؛ أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ج 3، ص 38. حج، 10. تفسير نمونه، ج 22، ص 45، پاورقی.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید