فرشتگان و نزول به حق
تفسیر «مَا نُنزِّلُ الْمَلَئكَةَ إِلا بِالحْقّ...» چیست؟
«ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ»؛ (امّا اين ها بايد بدانند) ما فرشتگان را، جز بحق، نازل نمى كنيم.(1) اقوال مفسران: 1- منظور اين است كه ما نازل كردن فرشتگان را به عنوان اعجاز تنها براى آشكار شدن حق انجام خواهيم داد، نه به عنوان بهانه جويى كه ببينند و باز هم ايمان نياورند. 2- منظور از حق، همان مجازات نهايى دنيوى و بلاى نابود كننده و به تعبير ديگر "عذاب استيصال" است، يعنى اگر فرشتگان نازل شوند و آن ها هم ايمان نياورند ـ كه با لجاجتى كه در آن ها هست نخواهند آورد ـ توأم با نابودى آن ها خواهد بود. 3- حق، به معنى مرگ است، يعنى فرشتگان تنها به هنگام مرگ و قبض روح نازل مى گردند نه زمان ديگر. اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه ما در قرآن در داستان ابراهيم و لوط و حتى در مورد مسلمانان در بعضى جنگ ها مى خوانيم كه فرشتگان بر آن ها نازل شدند. 4- حق، به معنى شهود است، يعنى تا در اين عالم دنيا است پرده ها جلو چشم او را گرفته، و از ديدن اين گونه حقايق كه مربوط به جهان ما وراء ماده است ناتوان است، تنها در جهان ديگر كه پرده ها كنار مى رود و عالم شهود است، مى تواند فرشتگان الهى را ببيند. اين تفسير نيز اشكال دارد، چرا كه حتى قوم لوط كه افراد بى ايمان و گمراهى بودند، فرشتگان مامور عذاب را در اين دنيا ديدند. بنا بر اين تنها دو تفسير اول و دوم با ظاهر آيه سازگار است.(2) به نظر علامه طباطبایی(ره) ظهور عالم ملائكه در عالم دنيا ـ كه محل امتحان و اختلاط حق به باطل است ـ تحقق نمى پذيرد؛ ایشان در این زمینه می گوید: ظرف زندگى دنياى مادى، ظرفى است كه حق و باطل در آن مختلط و در هم آميخته است: «كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ»(3) اما عالم ملائكه و ظرف وجود ايشان، عالم حق محض است كه هيچ چيزش با هيچ باطلى آميخته نيست: «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ»(4) از طرفی انسان تا موقعی كه در عالم ماده است هيچ راهى به عالم ملائکه ندارد. تنها وقتى مى تواند بدان راه يابد كه از دنیا وارد آخرت شود. لذا ظهور عالم ملائكه براى مردمى كه در بند ماده هستند موقوف بر اين است كه ظرف وجودشان مبدل گردد، يعنى با مردن از دنيا به آخرت منتقل شوند. البته غیر از بندگان برگزيده خدا و اولياى او كه از پليدى گناهان پاک و همواره ملازم ساحت قرب خدايند، و در همين دنيا عالم غيب را مى بينند، مانند انبياء (علیهم السلام). و شايد همين معنا مراد آيه باشد، چون اگر مشركين پيشنهاد نازل شدن ملائكه را دادند، براى اين بوده كه آنان را در صورت اصليشان ببينند تا پس از ديدن، دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را تصديق كنند، و اين پيشنهاد جز با مردنشان عملى نمى شود. کما این که به این حقیقت در آیه دیگر اشاره شده است: «وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ»؛ (از بهانه هاى آنها اين بود كه) گفتند: «چرا فرشته اى بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوى خدا همراهى كند؟!)» ولى اگر فرشته اى بفرستيم، (و موضوع، جنبه حسى و شهود پيدا كند،) كار تمام مى شود (يعنى اگر مخالفت كنند،) ديگر به آن ها مهلت داده نخواهد شد (و همه هلاك مى شوند). و اگر او را [پیامبر را] فرشته اى قرار مى داديم، حتماً وى را به صورت انسانى در مى آورديم (باز به پندار آنان،) كار را بر آن ها مشتبه مى ساختيم همان طور كه آن ها كار را بر ديگران مشتبه مى سازند!(5).(6) «وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ» در ذيل آيه آمده اگر بعد از اين همه دلائل روشن باز هم به تقاضاى آن ها دائر بر ارائه معجزه حسى ترتيب اثر داده شود، ديگر به آن ها مهلت داده نخواهد شد. نکته اش اين است كه در چنين حالتى به تمام معنى براى آن ها اتمام حجت مى گردد، و تمام بهانه ها قطع، مى شود. و چون مهلت زندگى، به منظور اتمام حجت و احتمال تجديد نظر و بازگشت به سوى حق است، و چنين چيزى در مورد اين گونه افراد معنى ندارد، پايان عمر آن ها اعلام مى گردد و به مجازاتى كه استحقاق آن را دارند مى رسند.(7)
________
(1) حجر/ 8.
(2) تفسير نمونه، ج 11، ص 15.
(3) رعد/ 17.
(4) تحريم/ 6.
(5) انعام/ 8 و 9.
(6) ر.ک: ترجمه الميزان، ج 12، ص 143 – 145.
(7) تفسير نمونه، ج 11، ص 16.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید