علم خدا و اختیار انسان
سوالم درباره علم خدا و اختیار انسان هست. دین از طرفی از اختیار دفاع میکند و از طرف دیگر از علم خدا به اعمالی که قرار است اختیاری انجامش بدیم و هنوز مشخص نیست چی هستند. سوالم این است که چطوری چنین چیزی ممکن هست؟ یکی از پاسخ هایی که میدهند، علم استاد به نمره شاگرد هست که تاثیری در نمره ندارد. میخواستم درباره این مثال هم بحث کنیم چون قیاس علم خدا به علم معلم، قیاس مع الفارق هست!
برای فهم معنای علم پیشینی و قضا و قدر خداوند باید به این نکات توجه بفرمایید که:
نکته اول
علم ازلی الهی به هر فعلی، با شروط خاص خودش تعلق می گیرد: علم الهی به فعلی که به صورت غیراختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت غیراختیاری در نظر می گیرد؛ اما علم الهی به فعلی که به صورت اختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت اختیاری در نظر می گیرد. مثلا اگر علم الهی به وقوع زمین لرزه تعلق بگیرد، به وقوع آن با تمام خصوصیاتش تعلق می گیرد؛ یعنی به این که این زمین لرزه در فلان موقعیت زمانی یا مکانی رخ می دهد و ناشی از این دلیل خاص است و این پیامدهای بد را دارد. از این رو، چون علم الهی مطلق است، به وقوع افعال انسانی نیز تعلق می گیرد. در این صورت، علم الهی به افعال انسانی با تمامی خصوصیاتش تعلق می گیرد؛ یعنی به این که فلانی در فلان موقعیت خاص زمانی و مکانی این کار را انجام می دهد؛ کاری که ناشی از اراده او است و اراده او نیز ناشی از تاملات و تمایلات او است و غیره. بنابراین، علم الهی به وقوع فعل، همراه است با علم به آن فعل با تمامی خصوصیاتش. در این صورت، هیچ ناسازگاری میان اختیار آدمی و علم الهی نیست بلکه اگر علم الهی به آنها تعلق بگیرد، نه فقط اختیاری بودن آن افعال را منتفی نمی سازد بلکه ضرورتا به اختیاری بودن آن افعال منتهی می گردد.(1)
نکته دوم
علم الهی به وقوع چیزی در آینده، بدین معنا است که آن چیز لزوما محقق می شود اما این مطلب بدین معنا نیست که چون خداوند چنین علمی داشته است، پس آن چیز لزوما محقق می شود.
استادی را فرض کنید که می داند فلان شاگردش که مشارکت کلاسی و مطالعه کافی ندارد، در کنکور موفق نمی شود. علم این استاد، شاگردش را مجبور به عدم موفقیت نمی کند. علم الهی نیز از این قبیل است؛ یعنی خداوند مقدر کرده است که اگر مثلا فلانی صله رحم کند، عمرش طولانی تر می شود و در هشتاد سالگی می میرد اما اگر صله رحم نکند، در شصت سالگی از دنیا می رود. آری، خداوند می داند که فلانی چنین نمی کند و در شصت سالگی می میرد. اینطور نیست که خداوند مقدر کرده بود که فلانی حتما صله رحم نکند و در شصت سالگی بمیرد. آری، چون او در آینده صله رحم نخواهد کرد و خداوند نیز به آینده آگاهی دارد، علم دارد که فلانی در شصت سالگی می میرد.
اما در مورد قیاس مع الفارق بودن علم خدا و علم معلم باید متذکر شد: هر تمثیلی که برای درک یک حقیقت معقول ارائه می شود، از یک جهت ما را به فهم آن حقیقت نزدیکتر می کند اما از چندین جهت ما را از آن دورتر می سازد!! مگر این که به این مطلب توجه داشته باشیم که قرار نیست در تمثیل، میان دو طرف مثال، از تمامی جهات عینیت برقرار باشد بلکه همین که از یک جهت میانشان مشابهت باشد کافی است ...
آن جهتی که در این دو مورد مشترک است، این است که علم به چیزی، مستلزم جبری شدن آن چیز نیست. برای درک مطلب، به علم استاد به شاگرد مثال می زنند چرا که در این مورد نیز استاد به نتیجه امتحان آگاه است اما علم او نتیجه را محقق نساخته است بلکه شاگرد خودش بوده که چنین کاری را رقم زده است.
برای این مطلب، مثال های دیگری هم می شود ارائه داد که از این جهت با مبحث علم الهی و اختیار، همخوانی دارند؛ مثلا این مثال: علم من به این که ضرورتا بعد از رنگ قرمز چراغ راهنمایی، رنگ سبز نمایش می یابد، علت تبدیل رنگ چراغ نیست.
نکته سوم
اگر چنین بود که انسان در تغییر سرنوشتش تاثیرگذار نبود و فعل و اراده و سرنوشتش از پیش تعیین شده بود، خداوند در آیات و روایات به تاثیر اختیار در تعیین سرنوشت، اهتمام ویژه نمی داشت که «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(2) خداوند سرنوشت هيچ قوم(و ملّتى) را تغيير نمى دهد مگر آن كه آنان آن چه را در خودشان است تغيير دهند.
پی نوشت ها:
1. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، 1428ق، صص217-219.
2. رعد/ 11.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید