صفت «کریم» برای «عرش»

image: 
چطور یک مفهوم و نه یک عامل، می تواند لقب کریم را بگیرد که مستلزم انجام عمل کریمانه هست؟

در سوره مومنون آیه 116 خداوند متعال می فرمایند: «فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ»
درباره عرش از اسم کریم استفاده شده. کریم یعنی بخشنده؛ اما عرش یعنی محدوده عالم هستی یا قدرت خداوند.
چطور یک مفهوم و نه یک عامل، می تواند لقب کریم را بگیرد که مستلزم انجام عمل کریمانه هست؟

صفت "کریم" صرفا برای ذوی العقول به کار نمی رود، در قرآن کریم نمونه به کارگیری این صفت برای غیر ذوی العقول وجود دارد. مانند:
رزق کریم:
«فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ»(1)؛ پس آنان كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏ اند آمرزش و روزى نيكو براى ايشان خواهد بود.

مقام کریم:
«وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ»(2)؛ و كشتزارها و جايگاه ‏هاى نيكو

مفسران در خصوص به کارگیری صفت کریم برای "عرش الهی" بر این نظرند که از آن جا که این وصف به معنی شریف و پرفایده و نیکوست و عرش الهی نیز همین اوصاف را دارد، این صفت درمورد عرش الهی بکار رفته است:
«و اما اين كه "عرش" توصيف به "كريم" شده است به خاطر اين است كه واژه "كريم" در اصل به معنى شريف و پرفايده و نيكو است و از آنجا كه عرش پروردگار داراى اين صفات است توصيف به كريم شده است.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه توصيف به "كريم" مخصوص وجود عاقل مانند خداوند يا انسان ها نيست، بلكه به غير آن نيز در لغت عرب گفته مى‏ شود چنان كه در سوره حج ذيل آيه 50 در مورد مؤمنان صالح مى‏ خوانيم: «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ» براى آن ها آمرزش و روزى كريم (پر ارزش و پر بركت) است؛ و به طورى كه راغب در مفردات مى‏ گويد: اين صفت در مورد نيكي هاى كوچک و كم اهميت گفته نمى‏ شود بلكه مخصوص مواردى است كه خير و نيكى پر اهميتى وجود دارد.»(3)

همچنین در تفسیر «مجمع البیان» نیز با تعابیر دیگری به همین مطلب تصریح شده است:
«رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ» اوست آفريننده سرير خوب و زيبا. وقتى به اشياء جامد، كريم گفته شود، مقصود زيبايى آنهاست. برخى گويند: كريم يعنى هر خير. علت اين كه به عرش كريم گفته مي شود، اين است كه خير آن براى كسانى كه اطراف آن هستند بسيار است؛ وانگهى هر خيرى از ناحيه عرش به ديگران مى‏ رسد.»(4)

پی نوشت ها:
1. حج/ 502
2. دخان/ 26
3. مکارم شیرازی، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1371، چاپ دهم، ج‏ 14، ص 345.
4. طبرسی، مجمع البیان، به تصحیح فضل الله یزدی طباطبایی و هاشم رسولی، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372، چاپ 3، ج‏ 17، ص 91.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید