رابطه اخلاق و ايمان به خدا

image: 
اگر خدا نباشد اخلاق هست ؟ ويا بهتر بگويم اخلاق بدون باور خدا معنا دارد ؟

اگر خدا نباشد اخلاق هست ؟ ويا بهتر بگويم اخلاق بدون باور خدا معنا دارد ؟ مکاتب اخلاقی زیادی در بین انسانها وجود دارد که بسته به آموزه های آن مکتب، جواب شما نیز تغییر می کند، لذا در این اینجا به صورت خلاصه و مفید به بررسی سوال شما می پردازیم. در ابتدا ما تعریف علم اخلاق را مورد بررسی قرار می دهیم : علم اخلاق ، علمی است که صفات نفسانی خوب وبد و اعمال ورفتار اختیاری متناسب با آنها را معرفی می کند وشیوه تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد واعمال ناپسند را نشان می دهد. بر اساس این تعریف علم اخلاق علاوه بر گفت و گو در مورد صفات نفسانی خوب وبد از اعمال و رفتار های متناسب با آنها سخن به میان می آورد. لذا با توجه به اینکه، مکتب اخلاقی مورد نظر از چه اصولی پیروی می کند این صفات متغیر و رفتارها و اعمال نیز تغییر پیدا می کند. مکتبی که بنیان و اساس آن را مادیات و مسایل دنیوی صرف تشکیل می دهد با مکتبی که سرچشمه در وحی و آموزه های الاهی دارد متفاوت است. در جایی که تمام آموخته ها را خداوند برای بشر انشاء نماید تا اینکه خود بشر با نقصانهای متفاوت اموری قرادادی برای خود قرار دهد ارزشها متفاوت بوده و راه رسیدن به آنها نیز دو راه است. برای نمونه عرض می کنم: در مکتبی که بنیان آن بر قدرت طلبی قرار داده اند (مؤسس آن فردریش نیچه 1844-1900) و به آن مکتب اخلاقی قدرت گرا نام داده اند خوب وبد چنین تعریف می شود که : نیک چیست؟ آنچه که حس قدرت را تشدید می کند، اراده به قدرت وخود قدرت را در انسان، بد چیست؟ آنچه که ناتوانی می آورد. و نتیجه این مکتب ظهورافرادی است که به هر قیمتی دست به قدرت طلبی زده و برای رسیدن به قدرت و غلبه بر مردم دست به هر جنایتی می زنند، افرادی همچون هیتلر و پیدایش جنگ های جهانی است. لذا با مطالعه در احوالات این مکتب که بر آموزه های فردی یک نفر (نیچه) استوار است پی به نقصان های بسیاری می بریم که نتیجه آن دوری بودن از آموزه های الاهی است، چرا که خداوند به عنوان خالق انسان ازتمام زوایای خَلقی و خُلقی او آگاه بوده و زیر وبم آنها را می داند. لذا برانمه ای منسجم و بدون کمبود برای او در نظر می گیرد. در دیگر مکاتب مادی و انسانی که مبنای وحیانی ندارند نیز به همین صورت است چرا که هرکدام از این مکاتب به یک یا چند بُعد از ابعاد وجودی انسان پرداخته و مکتبی را پایه گذاری نموده اند و تنها مکاتب الاهی است که برنامه ای متناسب با تمام ابعاد بشری از سوی خالق هستی برای انسانها به هدیه آورده اند که این مکاتب در طول دوران زندگی بشر توسط انبیاء متناسب با دوران آنه نازل شده است. لذا از یک جهت جواب سوال شما این است که نه، انسان برای اخلاقی شدن احتیاجی به خداوند ندارد، ومی تواند برای اخلاقی شدن بدون در نظر داشتن خداوند قدم بردارد. اما نتیجه این اخلاقی بودن چیست؟ بسته به پیروی از مکاتب اخلاقی نتیجه متفاوت بوده و سرانجام کار به آن مکتب بستگی دارد. ولی اگر منظور شما از اخلاقی بودن این است که انسان به مرحله ای از رشد و کمال برسد که بتواند خوب وبد را همانگونه که خوب وبد هستند تشخیص دهد و رفتاری متناسب با آنها داشته باشد، جواب بله است. یعنی باید خداوند را مدنظر داشته باشد و با معیار رضایت و خشنودی خدا یا غضب و خشم خداوند قدم نهاده و در مکتب واقعی و الاهی گام نهد. در بعضی از مکاتب اخلاقی پایه و اساس آن را خداوند قرار می دهند مانند مکتب اخلاقی اسلام که پایه و منشاءآن را وحی و دستورات الاهی به خود اختصاص داده و توسط پیامبر(ص) و ائمه اطهار (ع) برای ما تفسیر و تبیین شده است. لذا در این مکتب خداوند به عنوان محور اصلی و بیان کننده صفات و خوب وبد مطرح می باشد. در نتیجه نمی توان در این مکاتب خدا را حذف نمود . اما در مکاتبی همچون قدرت گرایی، لذت گرایی، سودگرایی، تطورگرایی و ... که مبنای آنها مسائل غیر الاهی است چرا حذف ویا وجود خداوند هیچ اثری در اخلاقی بودن یا نبودن ندارد، چون ابتدای این مکاتب وبنیه آنها به مسائلی خاص و غیر الاهی برمی گردد و لذا فرامین خداوند در آنها هیچ جایگاهی ندارد. برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به کتابهایی همچون اخلاق اسلامی (انتشارات معارف) و نقدوبررسی مکاتب اخلاقی(آیت الله مصباح) و فلسفه اخلاق(آیت الله مصباح) و... مراجعه نموده از مطالب بیشتری بهره ببرید.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: