تفسیر سمبلیک
آیا تفسیر تمثیلی، استعاری و سمبلیک از قرآن، تاکنون انجام شده و آیا ضرورت دارد؟ آیا اصلا چنین تفسیری مجاز هست؟
در باره استعاره و سمبلیک بودن برخی آیات و توصیفات قرآن، باید گفت:
اگر آن را مربوط به حوزه بیان بدانیم یعنی نوعی بیان از یک واقعیت خارجی باشد، یا بعبارتی وقتی می گوییم این توصیفات سمبلیک است، اشاره به یک حقیقت ملکوتی است و این گونه توصیف شده تا برای ما قابل درک و فهم باشد؛ قابل قبول و پذیرفتنی است.
کما این که مفسرانی که مثلا داستان آدم و حوا را سمبلیک می دانند منظورشان این است که آن ماجرا حقیقت و واقعیت دارد، ولی نوع گویش و بیانی که حکایت از آن واقعیت می کند، به گونه استعاره ای و سمبلک است؛ یعنی قرآن دارد به صورت سمبلیک و استعاره، از یک واقعیت خارجی حکایت می کند.
این بیان قابل قبول است.
ولی اگر مراد از استعاره یا نمادین و سمبلیک بودن، اسطوره ای، غیرواقعی و غیر حقیقی بودن باشد، یعنی در واقع و حقیقت، چنین چیزی نبوده است؛ این مردود و نارست است.
سمبليک بودن
قرآن كريم در عين حال كه از واقعيات سخن مى گويد بيانش «رمزى و سمبليک» مى باشد؛ بدين معنى كه از بيان امور خارجى واقعى، علاوه بر واقعيت، معانى هدايتى و تربيتى را اشاره دارد و از دل واقعيت، نقبى به درون حقايق متعالى مى زند كه در واقع «واقعيت و پيام» را با هم جمع نموده است....
مثلا، تعبير «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»(1)، به ظاهر، درآوردن [کندن] كفش ها را مطرح مى نمايد چرا كه حضرت موسى در وادى مقدس «طوى» قرار دارد و در مكان مقدس نبايد با كفش رفت؛ اين معنى ظاهرى در عين حال كه واقعا جزء دستور خداست ليكن تمام مطلب نيست بلكه به «رفع دو خوف نيز اشاره دارد كه يكى خوف از تلف شدن همسرش مى باشد كه در حال زايمان بسر مى برد و ديگرى خوف از فرعون مى باشد كه فكرش را بخود مشغول داشته اند.»
و يا اين كه به «زدودن عشق به همسرش در مقابل عشق به خدا و صرف توجه از غير خدا به خدا» نظر دارد كه هر دو در احاديث آمده است(2) و در واقع امور ظاهرى، حقيقتى را در باطن خويش مطرح مى نمايند كه با استفاده از شواهد لفظى در آيات و احاديث، حقايق ظريف بسيارى در آيات، بدست مى آيد.
با توجه به توضيح احاديث، تعليل «إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» معنى باطنى را اشاره دارد:
«چون كه تو در وادى مقدس محبت خدا قرار گرفته اى كه «طوى» است، پس قلبت را از هر گونه خوف و هراس و عشق و محبت به غير، فارغ گردان»؛ ذكر «طوى» نيز در عين نام درّه، امرى باطنى را نظر دارد كه قابل تأمل است.
در احاديث، آمده است كه «از پيامبر (صلی الله علیه و آله) سؤال شد چرا اين وادى، «مقدس» ناميده شده است؟ فرمود: به جهت اين كه ارواح در آن به قداست رسيده اند و فرشتگان برگزيده شده اند و خداى عزيز و جليل در آن با موسى سخن نموده است».(3)
مى بينيم كه حديث مذكور نيز سمبليک بودن بيانات قرآنى را در نقل حوادث و ذكر اوامر و غيره نشان مى دهد.(4)
بیانی دیگر؛
«مسئله رمزى بودن آيات و شكل سمبليک به آن ها دادن، در حالى كه هيچ مانع عقلى و نقلى وجود ندارد كه انسان در اصل از لجن متعفن آفريده شده باشد [ناظر به آیه شریفه: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون»(5)]، همان چيزى كه به عقيده زيست شناسان، آماده ترين ماده بيجان براى پيدايش حيات و زندگى است و نخستين جوانه حيات در جهان، طبق تحقيقات دانشمندان، به احتمال قوى از آن پيدا شده است؛
و نيز هيچ مانع عقلى و نقلى، براى اين كه يک روح الهى، در انسان قرار گرفته باشد وجود ندارد و با نبودن هيچ قرينه اى برخلاف مفهوم اصلى لغات و جمله هايى كه در زمينه خلقت انسان به كار رفته، آن ها را به صورت رمزى و سمبليک تفسير كردن، چيزى جز تفسير به رأى نيست.
فتح اين باب، سبب مى شود كه يكى موسى را، كنايه از روح انقلاب توده هاى زحمتكش و فرعون را اشاره به رژيم هاى جبار مى گيرد و ديگرى، عيسى را به معناى افكار زنده كننده اجتماع و مريم را، كنايه از روح پاكى و عفت مى داند و كم كم دامنه اين تفسير به رأى، به احكام و قوانين اسلام كشيده مى شود. يكى مى گويد، منظور از نماز توجه باطنى به خداست، ديگرى مى گويد، روزه به معناى خويشتن دارى از گناه است و به اين ترتيب، همه قوانين، زير چرخ هاى تفسير به رأى، در هم كوبيده مى شود.»(6)
بیان سوم؛
باید بین دو مطلب تفاوت قائل شویم:
الف. يک مفسّر، ممكن است در كنار تفسير صحيح قرآن با شرايط آن، اشاراتى هم از آيات متوجه شود ولو اينكه بسيارى از مردم، يا مفسران ديگر، به اين نكات توجه نكرده باشند و اين مطلب صحيح است و حتى در روايتى نقل شده كه فرمودند:
«كِتَابُ اللَّهِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ: عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ؛ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ»؛ کتاب خدا چهار بخش است: عبارات، اشارات، لطائف و حقائق. عبارات برای عوام، اشارات برای خواص، لطائف برای اولیای الهی و حقایق برای انبیاء است.(7)
ب. اين كه يک نفر، آيات و داستان هاى كتب آسمانى را غير واقعى، مى داند و آن ها را مجعولات مفيد معرفى مى كند و از طرف ديگر، آن ها را با افكار مكتب مورد نظر خود، وفق مى دهد (براى مثال: هابيل را، بر جامعه بى طبقه سوسياليستى و قابيل را بر دوره فئودالى و سرمايه دارى تفسير مى كند)؛ شكى نيست كه اين طريق، يكى از مصاديق تفسير به رأى است و براى آن وعده آتش داده شده است.
يادآورى اين مطلب لازم است كه در كتاب مقدس (تورات و انجيل) بسيارى از داستان ها با واقعيات و نشانه هاى تاريخى، سازگار نيست، از اينرو ناچار شدند آن ها را بر مطالب اسطوره اى حمل كنند.
ولى قرآن داستان هايش، با واقعيات تاريخى، ناسازگارى ندارد و هنوز در هيچ موردى كذب آن ها ثابت نشده است، بر اين اساس دليلى بر اسطوره و سمبليک بودن آن ها نداريم و اين در حالى است كه بسيارى از كشفيات علمى، واقعيات تاريخى قرآن را اثبات مى كند.(8)
خلاصه:
اگر مراد از سمبلیک بودن، نوعی بیان از یک واقعیت خارجی و یک حقیقت ملکوتی است و این گونه توصیف شده تا برای ما قابل درک و فهم باشد؛ قابل قبول و پذیرفتنی است؛ ولی اگر مراد، خیالی و افسانه ای و غیرواقعی باشد، مردود است.
پی نوشت ها:
1. طه: 20/ 12.
2. ابن بابويه، علل الشرائع، ناشر: كتاب فروشى داورى ـ قم، چاپ اول، 1385 ش / 1966 م، ج 1، ص 66؛ مجلسی، بحار الأنوار، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 13، ص 64 و 65.
3. علل الشرایع، پیشین، ج 2، ص 472؛ بحار الانوار، پیشین، ج 13، ص 66، ح 5.
4. ر.ک: نقى پور فر، ولى الله، پژوهشى پيرامون تدبر در قرآن، ناشر: اسوه ـ تهران، 1381ش، چاپ چهارم، ص 292 و 293.
5. حجر: 15/ 26.
6. مكارم شيرازى، تفسير به رأى و هرج و مرج ادبی، ص 73 به بعد؛ نقل از: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، انتشارات کتاب مبین، چاپ پنجم، سال 1388، ص 262.
7. بحارالانوار، پیشین، ج 89، ص 103.
8. در آمدى بر تفسير علمى قرآن، پیشین، ص 262 و 263.