بهترین رفتار با بی نماز
در بین اقوام ما کسانی هستند که نسبت به حجاب و نماز بی توجه هستند در برخورد با ایشان چگونه باید بود؟ چه عملی انجام پذیرد که بهترین عملکرد را در آرامش فردی داشته باشد!؟
توجه به سه نکته پاسخ سوال شما را روشن می کند: نکته اول: اعتقادات انسان از لايه هاي ناپيدای روح آدمي و از بافت شخصيتی او بر می خيزند که امروزه در روان شناسی آن را "شاکله" می نامند. شاکله فاصله ميان انديشه و عمل را پر می کند؛ بدين معنا که شاکله در تجسم انديشه در قالب اعمال، نقش سرنوشت سازی را دارد. علت اين که به بسياری از مقصودات مان نمی رسيم، همين نکته است، مثلاً بارها نيت و قصد جدی داريم که نماز صبح مان را سر وقت بخوانيم، ساعت را کوک می کنيم، به اعضای خانواده می سپاريم، بلند هم می شويم نماز می خوانيم، ولي اوّلاً اين کار هميشگی نيست. ثانياً لذتی از آن نمی بريم! به همين قياس است نيّتمان برای جدی درس خواندن، هر روز ورزش کردن، ياد گرفتن زبان دوم، نوشتن نامه ای که مدت ها است بايد نوشته و ارسال شود. وقتی انسان در اين ناحيه دچار ضعف باشد، بيشتر وقت خود را به حيرانی و سرگردانی و غرقه شدن در تخيّلات و توهمات و تشويش ها اضطراب ها می گذارند؛ يعنی تقريباً همان حالت هايی که با آن در حال ستيزه و مبارزه هستيد و روح شما را دستخوش آزار و ناراحتی کرده است. می دانيد علت چيست؟ علت اين است که شاکله شما يعني "من حقيقی" و "شخصيت واقعی" تان، هنور به آنچه می خواهيد انجام دهيد، اعتقادي ندارد يا هنوز آن را جدّی و مهم تلقی نکرده است. حتماً حال می پرسيد که چه راهی برای رهايی از اين وضع وجود دارد؟ پاسخ: از ميان راه های گوناگون، يک راه بهترين و کارآمدترين است. برای رسيدن به اين راه لازم است بدانيد که "آن چه برای انسان از آب و هوا و غذا مهم تر و ضروری تر است، عنصر آگاهی است". منظور از آگاهی اين است که با خواندن کتاب و ابزارهايی که می توانند سبب بيداری و آگاهی انسان گردند، انديشه خويش را اصلاح کند که نتيجه اش تقويت ايمان و اعتقادات از راه آگاهی است. با توجه به این نکته عرض می کنم: در غالب موارد کاهل نمازی یا بی نمازی در افراد دارای علت هایی است که به جای خود لازم است بررسی شوند. يکي از دلائل مهم اهمال در به جا آوردن نماز، عدم شناخت فلسفه نماز است. نماز، عملی است که در مجموعه عقيده توحيدی، دارای معنا و فلسفه است. کسی که این مهم را درک نکرده و یا نسبت به آن شبه و سوالی در ذهن دارد نمی تواند اقدام به خواندن نماز کند. لذا در مورد افرادی که در سوال مطرح است مهم ترین قدم آن است که بر آگاهی های ایشان افزود نه اینکه ایشان را طرد کرد و مورد بی مهری قرار داد. روایاتی هم که در مورد سوال مستند برای عدم توجه به این گونه افراد و تحریم همه جانبه ایشان قرار گرفته است نظر به اهمیت موضوع نماز دارد. نکته دوم: غفلت از ذکر و ياد خداوند، ضعف در خداشناسی و سستی در ايمان به خدا و پيامبر و اهل بيت، ضعف در خودشناسی و نداشتن درک درست از خويشتن و فروکاستن ارزش انسانی خود تا سرحد حيوانات، ضعف در شناخت حقايق امور و عدم شناخت پيامدهای ناگوار دنيوی و اخروی شهوت پرستی و ... مجموعه عللی هستند که موجب می شوند انسان گناه کند. به يقين کسی که خدای بزرگ را همواره حاضر و ناظر رفتارهای خودش ببيند، هرگز به خود اجازه نمی دهد، که در محضر او، دست به سوی گناه دراز کند. کسی که قيامت و حسابرسی اخروی را باور دارد، هيچ گاه خود را گرفتار شهوت رانی و شهوت پرستی نخواهد کرد. به يقين کسی که به گوهر عظيم و گرانقدر خود واقف باشد و عظمت وجود انسانی را درک کند، هرگز حاضر نيست که وجود خود را با دنباله روی از شهوات و خواهش های نفسانی تا سرحد حيوانات پايين آورد. پيروی از خواهش های نفسانی، آثار زيانبار روحی و جسمی و اجتماعی فراوانی را در پی دارد که اگر انسان اندکی به آنها توجه کند هرگز به دنبال هواهای نفسانی نخواهد رفت. با توجه به اين نکته می گوييم: بيشتر افرادی که حجاب خود را رعايت نمی کنند، نه به خاطر دشمنی با خدا و بلکه به خاطر عللی در ابتدای نکته دوم به آن اشاره شد، دچار انحراف و کج روی شده اند و متاسفانه برخی از ايشان چنان در گرداب غفلت و ضعف اعتقادی گرفتار شده اند و با هر حرکت دست و پای به جای نجات، يک گام به سوی نيستی قدم پيش می گذارند. اين افراد به طور قطع و لو در لحظه گناه، خدای بزرگ را حاضر و ناظر رفتارهای خودش نمی بينند. گوهر عظيم و با ارزش خويش را گم کرده اند و ارزش وجودی خويش را فراموش کرده اند و در يک جمله هر چند که بسياری از ايشان ادعای دانايی و تحصيلات آکادميک دارند لکن در حقيقت به جهالت و نادانی دچار شده اند و گرنه چنين عمل نمی کردند. بدون ترديد، هيچ يک از کسانی که دنبال ارضای خواهش های نفسانی خود هستند، تصور درستی از وجود انسانی و فلسفه آفرينش خويشتن ندارند. به راستی اگر يک دختر جوان، ارزش وجودی خود و هدف از آفرينش خويشتن را بداند، آيا هرگز به ذهنش خطور می کند که خود را به شکل يک عروسک در آورده و هم چون نمايشگاه سياری از رنگ و لعاب خود را در معرض نگاه های آلوده و مسموم ديگران قرار دهد؟ و اگر يک پسر جوان قدر و قيمت انساني خود را بداند آيا هرگز اجازه چشم چرانی و امثال آن را به خود می دهد؟ با اين همه، اين افراد قابل هدايت هستند و بايد آگاهان ايشان را از چاه جهالت و نادانی برون آورند و به راه راست هدايت کنند. البته واکنش در برابر رفتار جاهلانه اين افراد بايد همراه با حسن برخورد و جلب اعتماد و گام به گام باشد. زيرا حسن برخورد در مواجهه با ديگران يکی از مهم ترين تکنيک های رفتاری است که انسان بايد در معاشرت های خود با افراد توجه ويژه اي به آن داشته باشد. قرآن مجيد خطاب به پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد: «اى پيغمبر! به بندگانم بگو که با مردم با نيکوترين وجه صحبت نمايند.»(1) خداوند از حضرت موسی (علیه السلام) می خواهد با فرعونی که ادعای خدايی دارد، با نرمی و ملاطفت تکلم کند و به ايشان بگويد: آيا ميل داری که پاکيزه شوی؟ آيا می خواهی تو را به راه خداوند هدايت کنم تا به درگاه او خاشع شوی؟(2) هرگز نمی توان با خشم و خشونت ديگران را مورد نقد قرار داد و يا از گناه باز داشت؛ از اين رو بايد مواظب بود تا لطمه ای به شخصيت افراد وارد نشود. استفاده از جملاتی مانند "اين عمل در شأن شما نيست" و "شأن شما بالاتر از اين ها است" بسيار مؤثر است. نکته سوم: توجه به سیره معصومین در برخورد با خطاکاران، نشان می دهد که حسن برخورد اولین قدم برای ارشاد ایشان است. لذا از هرگونه بی احترامی و هتک حرمت ایشان باید پرهیز کرد. بر این اساس، آن چه ناقل محترم از دوستشان نقل فرموده اند، رفتار درستی نبوده است. زیرا هرگز نمي توان با خشم و خشونت ديگران را مورد نقد قرار داد و يا از گناه باز داشت؛ بنابراین بهتر است این گونه موارد با افزودن بر آگاهی های ایشان و نیز محبت به ایشان، در برخورد با آنها دقت بهتر و بیشتر داشت و با زبان ملایم تری تذکر داد تا زمینه جذب و هدایت ایشان فراهم شود، در عین حالی که غیرت و همیت دینی فرد هم به حال خود باقی باشد. البته موارد استثنائی هم هست که بعد از رعایت این موارد، رفتار جدی تری با ایشان شده است و آن در جایی است که فرد ضروری دین را منکر شود .
پی نوشت ها:
1.نازعات(79) آیات 18 و 19.
2. ثقة الاسلام كلينى، كافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365، ج 1، ص 23.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید