بالا نگه داشتن آسمان
در چند آیه از قرآن مثل (طور/5؛ غاشیه/18؛ الرحمن/7) موضوع بالا بردن آسمان مطرح شده؛ با توجه به این که در فضا بحث بالا بودن معنی ندارد و در واقع آسمان بالای سر ما نیست، چطور می شود معنی این آیات را توجیه کرد؟
کتاب «پژوهشی در اعجاز علمی قرآن» تحقیقی در این زمینه دارد که با اندک تصرفی آن را خدمتتان تقدیم می کنم:
كلمه «سماء» مفهوم جامعى است كه مصاديق و معانى متعددى از آن اراده مى شود. و لذا در لغت، علم و قرآن با مقاصد و معانى متفاوتى به كار رفته است:
الف: آسمان در لغت
«سماء» در لغت از ريشه «سمو» (به معناى بلندى) و به معناى بالا و برتر (فوق) است. آسمان هر چيزى، بالاى آن چيز را گويند. و حتى برخى لغويين ادعا كرده اند هر بالايى نسبت به پايين آن، آسمان و هر پايين نسبت به بالاى آن، زمين است.
ب: آسمان در علم
آسمان در فيزيک جديد اين گونه تعريف شده است: «پديده اى نابوده [معدوم] و گنبدنما كه زمينه ديدن سيارات و ستارگان است.»
پ: آسمان در قرآن:
كلمه «سماء» (آسمان) در قرآن در همه موارد به يک معنا و در يک مصداق به كار نرفته است. و به طور كلى آسمان در قرآن در دو مفهوم مادى (حسى) و معنوى به كار رفته است.
ـ آسمان در قرآن
برخى از مصادیق و موارد آسمان در قرآن، عبارتند از:
1. آسمان (سما) در معناى بالا (جهت بالا): اين معنا موافق معناى لغوى آسمان است؛ مانند: «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»؛ همانند درخت پر بركت و پاكيزه كه ريشه آن در زمين ثابت و محكم است و شاخه هاى آن به آسمان كشيده شده.(1)
2. آسمان به معناى جوّ اطراف زمين، يعنى جايى كه ابرها قرار گرفته اند و هوا در آن است، مثل: «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً»؛ و از آسمان آب مباركى را فرو فرستاديم.(2)
3. آسمان به معناى مكان سيارات و ستارگان، مثل: «تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً»؛ بزرگوار آن خدایى كه در آسمان، برج ها مقرر داشت و در آن چراغ روشن خورشيد و ماه تابان را روشن ساخت.(3)
4. آسمان به معناى مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبير امور عالم است. برخى از مفسران مثل علامه طباطبائى (ره) در موارد متعدد «سماء» را به اين معنا ارجاع داده اند. مثل: «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ»؛ اوست كه امر عالم را از آسمان تا زمين تدبير مىكند.(4)
5. آسمان به معناى موجود عالى و حقيقى:
برخى از صاحب نظران برآنند كه آسمان در قرآن همان گونه كه به معناى آسمان مادى به كار رفته است (مثل سموات سبع)؛ در معناى علوّ مرتبه وجود و موجود عالى نيز به كار رفته است كه همان سماء معنوى و عالم فوق ماده است كه همه هستى از آن مرتبه بالاتر نازل مى شود؛ مثل: «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ»؛ روزى تان و آن چه به شما وعده داده مى شود (كه ظاهرا بهشت منظور است) در آسمان قرار دارد.(5)
جمع بندی
لفظ «سماء» در قرآن و علم و لغت، به يک معناى واحد به كار نرفته است بلكه در معانى و مصاديق مختلف به كار رفته و به عبارت ديگر، مشترک لفظى است. هر چند ممكن است برخى از اين معانى و مصاديق را در يک مفهوم واحد جمع كرد؛ براى مثال معناى چهارم و پنجم قرآنى را مى توان در معناى آسمان معنوى جمع كرد.(6)
بیان تفسیری
در صورتى كه مراد از كلمه سماء، جهت بلندى و بالا باشد، معناى رفع آن [«وَ السَّماءَ رَفَعَها»] عبارت مى شود از اين كه سماء را در اصل بلند و بالا آفريد؛ و در صورتى كه مراد از آن، خود جهت بالا نباشد، بلكه أجرامى باشد كه در جهت بالا قرار دارند، آن وقت معناى رفع آن، تقدير محل هاى آن ها خواهد بود و معناى جمله اين خواهد بود كه: خداى تعالى محل ستارگان را نسبت به زمين بلند قرار داد.(7)
بیانی دیگر؛
آسمان در اين آيه، خواه به معنى جهت بالا باشد يا كواكب آسمانى و يا جو زمين، هر كدام باشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى نظير، چرا كه بدون آن زندگى كردن براى انسان محال است و يا ناقص. آرى نور و روشنايى كه مايه گرما و هدايت و حيات و حركت است از سوى آسمان مى آيد، باران از طريق آسمان مى بارد، و نزول وحى نيز از آسمان است. در اين صورت آسمان مفهوم اعم از مادى و معنوى دارد.(8)
بیان سوم؛
منظور از سماء، يا اجرام آسمانى است، نظير «اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ» (9)؛ و يا گازها و ذراتى است كه جوّ را به وجود آورده اند، نظير «أَمِ السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها» (10)؛ و شايد مراد هر دو باشد. به هر حال، منظور، مرتفع آفريدن است.(11)
نکته:
نگاه ما به آیات قرآن باید نگاه متعارف و عرفی باشد یعنی ببینیم عرب آن زمان چه می فهمیده است، زیرا مخاطب اولیه این آیات، عرب صدر اسلام است و قرآن هم طبق فهم او با و سخن می گوید. عرب با شنیدن این آیات، هیچ استبعاد و ایرادی نمی گیرد زیرا کاملا برایش قابل فهم است که او روی زمین و پایین است و آسمان (خورشید و ستارگان و...) در بالا قرار دارد. این کاملا متعارف و معمولی است.
پی نوشت ها:
1. ابراهیم: 14/ 24.
2. ق: 50/ 90.
3. فرقان: 25/ 61.
4. سجده: 32/ 5.
5. ذاریات: 51/ 22.
6. رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، انتشارات کتاب مبین، چاپ پنجم، سال 1388، ص 134 – 136.
7. طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج 19، ص 161.
8. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 23، ص 106.
9. رعد: 13/ 2.
10. نازعات: 79/ 27و28.
11. قرشی، تفسیر احسن الحدیث، انتشارات: بنیاد بعثت، مرکز چاپ و نشر ـ تهران، ج 10، ص 473.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید