آسیب شناسی انتظار
چرا احتمال این که «مهدی» یک شخص نبوده، بلکه یک وصف باشد را نپذیریم؟ یعنی کسی در آینده متولد شده و رهبری جهان را به دست خواهد گرفت، لزومی ندارد که پسر امام حسن عسکری(علیه السلام) باشد، چند دلیل بر صحت این سخن وجود دارد: اول: اینکه تکثر ادیان مجازی بوده و منجی آخرالزمان موعود همه ادیان است، نه فقط اسلام. دوم: وظائفی که قرآن کریم برای ائمه(علیهم السلام) برشمرده است را امام غائب نمی تواند آنها را بر عهده بگیرد؛ علاوه بر اینکه وظائف امام که روشن است، امام غائب هم که نمی تواند آنها را انجام دهد، پس وجودش چه ضرورتی دارد؟ سوم: اگر مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه) واقعا فرزند امام حسن عسکری(سلام الله علیه) می بود چرا در زمان ائمه(علیهم السلام) اینقدر در خصوص آن ابهام وجود داشت و از ائمه(علیهم السلام) سوال می شد که آیا قائم(علیه السلام) شما هستید؟ چهارم: روایتی که بر این مسئله دلالت دارند نیز مربوط به گذشته بوده و آمیخته با حب و بغض ها هستند به همین خاطر قابل اعتماد نیستند
به هر کدام از ادله شما به صورت مستقل پاسخ داده می شود: پاسخ به دلیل اول: دین خداوند دین واحدی است که مرحله به مرحله کامل شده است، و به همین خاطر انبیاء پیشین، آمدن انبیاء بعد از خود را بشارت می داده اند، یعنی آنها را ادامه دهنده راه خویش می دانستند، به همین خاطر قرآن کریم دین اسلام را تصدیق کننده ادیان گذشته می داند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ»؛ اى كسانى كه به شما كتاب آسمانى داده شده! به آنچه [بر پيامبر اسلام] نازل كرديم كه تصديق كننده تورات و انجيلى است كه با شماست ايمان آوريد.(1) بنابراین اسلام نتیجه و هدف تمامی ادیان گذشته است، پس موعود اسلام، موعود همه ادیان است، هیچ منافاتی ندارد، همان طور که در زیارات اربعین سیدالشهدا(سلام الله علیه) او را وارث انبیا گذشته می دانیم(2) امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم وارث تمامی انبیاء و ائمه پیشین(صلوات الله علیهم اجمعین) هستند. پاسخ به دلیل دوم: اولا: این اشکال اگر وارد باشد به نظریه خود شما هم وارد است، چون شما که به امام معصوم حاضر قائل نیستید، و می گویید علمای دین می توانند وظائف امام معصوم را انجام دهند. بنابراین در یک کلام اگر همواره باید امام معصومی باشد که وظائفش را خودش انجام دهد پس امام شما کیست؟ و اگر اشکالی ندارد که برخی از وظائف امام معصوم را در زمانی خاص، علماء بر عهده بگیرند پس اشکالی به نظریه امام غائب هم وارد نیست، چون ما هم معتقدیم وظائفی را که شما می فرمایید در دوران غیبت علماء بر عهده دارند. ثانیا: اگرچه از قرآن کریم می شود وظائف امام را برداشت کرد، اما هرگز انحصار آن در این وظائفی که در قرآن آمده را نمی توان استفاده کرد، بلکه طبق روایات، امام وظائف دیگری دارد که جز از عهده امام معصوم بر نمی آید، و علماء فقط وظائف تبیین معارف دین، فتوا، قضاوت و مانند آن را بر عهده دارند، اما وظائف دیگری چون نظارت بر اعمال و شهادت بر آنها در قیامت که در آیات متعددی به آن اشاره شده(3) و از عهده عالمان دینی بر نمی آید و باید امام معصومی باشد تا آن را بر عهده بگیرد. یا وساطت در فیض، یعنی به واسطه و برکت وجود امام است که فیوضات الهی بر مردم نازل می شود، همانطور که امام هادی(سلام الله علیه) در زیارت جامعه کبیره به ما یاد داده است که بگوییم: ««مَوَالِيَّ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَكُمْ وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ* وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّر...»؛ سَرورانم! ستايش شما را نمى توانم بشمُرم و با مدح، به [حقيقت] و ژرفاى شما نمى رسم و با توصيف، منزلت شما را نمى توانم بيان كنم كه شما: روشنايىِ خوبان و راه نمايان نيكان و حجّت هاى [خداى] جبّار هستيد. خداوند، به [سبب] شما ، آغاز كرد و به [سبب] شما، پايان مى دهد و به [سبب] شما، باران فرو مى فرستد و به [سبب] شما، آسمان را نگه مى دارد از اين كه جز به اذن او بر زمين بيفتد و به [سبب] شما، اندوه را مى گشايد و سختى را برطرف مى كند.(4) ثالثا: روایاتی که می فرمایند زمین خالی از حجت نمی ماند، حجتی خاص را اراده کرده اند که معصوم بوده و دارای علم بی کرانی است، نه حجتی در سطح عالم دینی! روایات متعددی در این خصوص وجود دارد.(5) رابعا: پرسش از چیستی آن که دلیل بر رد نمی شود! شما می خواهید صدها روایت مهدوبت را کنار بگذارید برای اینکه نمی توانید ثمره ای برای آن پیدا کنید و نمی دانید ثمره امام غائب چیست؟! آیا این روش، روش درستی است که اهل بیت(علیهم السلام) هر چه گفته اند را ما با عقل بسنجیم و اگر نتوانستیم ضرورتی برای آن پیدا کنیم ان را کنار بگذاریم؟! آن هم این همه روایات را؟ ضرورت نماز به این صورتی که وارد شده، ضرورت پرهیز از خوردن گوشت خرچنگ و خرگوش، ضرورت مقدم داشتن شستن سمت راست بر چپ در غسل و حکمت ضرورت مس پا را ما نمی دانیم؛ نه آنها در قرآن، بلکه در روایات هم بسیاری از آنها نیامده، آیا باید اینها را کنار بگذاریم؟ ما زمانی می توانیم چیزی را نفی کنیم که دلیلی بر رد آن داشته باشیم، نه اینکه دلیلی بر اثبات آن نداشته باشیم!(دقت کنید) پاسخ به دلیل سوم: اختلاف در یک مسئله هرگز نمی تواند دلیلی بر رد آن تلقی شود، در خصوص امامت بلافصل امیرالمومنین(سلام الله علیه) هم اختلاف نظر وجود دارد، آن هم به گونه ای که اکثریت آن را قبول ندارند! اصلا خود شیعیان را ببینید که در امامت هر امامی بعد از امام پیشین به اختلاف می افتادند، ما شیعه زیدی داریم، شیعه اسماعیلی داریم، شیعه واقفی داریم، شیعه دوازده امامی هم داریم، تازه اینها در زمان خود اهل بیت (علیهم السلام) هم بوده اند اما باز در مورد امام بعدی دچار اختلاف می شدند، اما شما هرگز به خاطر وجود زیدیه و اسماعیلیه، در امامت امام رضا(علیه السلام) شک نمی کنید! اتفاقا هر انحرافی که در میان شیعه اتفاق افتاده و هر فرقه انحرافی که تأسیس شده به خاطر عدم پیروی شیعیان از گفته های امامشان بوده، نه به خاطر پیروی از آن! پاسخ به دلیل چهارم: برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است: نکته اول: روایات جایگاه عظیمی در اسلام دارند، به گونه ای که با نبود آنها انسان حتی نمی تواند نمازهای روزانه اش را به جا آورد، چون قرآن فقط کلیات را بیان کرده است، به همین خاطر پیامبر(صلی الله علیه و اله) در روایت معروف ثقلین(6) اهل بیت(علیهم السلام) را در کنار قرآن مایه هدایت دانست و جدایی از ایشان را مایه ضلالت، چون قرآن به تنهایی هرگز برای هدایت کافی نیست. امیرالمومنین(سلام الله علیه) می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ- وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا يُفَارِقُنَا»؛ به درستی که خداوند تبارک و تعالی ما را پاک کرد و مصون داشت و ما را گواهان بر خلقش و حجتش در زمین قرار داد و قرآن را با ما همراه نمود که نه ما از آن جدا می شویم، و نه آن از ما جدا می شود.(7) نکته دوم: در اینکه روایات جعلی هم وجود دارد شکی نیست اما برای تشخیص آنها راه وجود دارد: اولا: مخالفت و موافقت با قرآن و نظام روایی، یا روایات معتبر. ثانیا: علم رجال و شناخت راویان. ثالثا: تعداد این روایات. همه اینها راهی برای تشخیص روایات درست از نادرست است. نکته سوم: به نظر می رسد شما با حجم روایات مهدویت و سند آنها آشنایی ندارید، بنده به تعدادی از این روایات از معصومین(علیهم السلام) اشاره می کنم: حضرت محمد (صلی الله علیه و آله): «جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ فِي زَمَانِهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا أَدْرَكْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْكَاظِمُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ التَّقِيُّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ النَّقِيُّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الزَّكِيُّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ ابْنُهُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِيُّ أُمَّتِي الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ ترجمه: جابر بن عبدالله انصاری می گوید از پیامبر(صلوات الله علیه) سوال کردم ائمه از نسل علی(علیه السلام) چه کسانی هستند؟ فرمود: حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت، سپس علی بن حسین که سید العابدین در زمان خودش است، سپس محمد بن علی باقر که او را درک خواهی کرد پس سلام مرا به او برسان، سپس جعفر بن محمد صادق، سپس موسی بن جعفر الکاظم، سپس علی بن موسی الرضا، سپس محمد بن علی التقی، سپس علی بن محمد النقی، سپس حسن بن علی الزکی، سپس فرزند او که قائم به حق است، مهدی امت من که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد همانگونه که پر از ظلم و جور شده است.(8) و نیز در روایت دیگری می فرمایند: «اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»؛ دوازده خلیفه (خواهم داشت) که همگی از قریش هستند.(9) امیرالمومنین(سلام الله علیه): «التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِكَ يَا حُسَيْنُ هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ الْمُظْهِرُ لِلدِّينِ وَ الْبَاسِطُ لِلْعَدْل»؛ ای حسین، نهمین فرزند از فرزندان تو همان قائم بالحق است که دین را ظاهر ساخته و عدالت را می گستراند.(10) امام حسن(سلام الله علیه): «ذَلِكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْن»؛ او (قائم) نهمین فرزند از فرزندان برادرم حسین است.(11) امام حسین(سلام الله علیه): «قَائِمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ هُوَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ»؛ قائم این امت نهمین فرزند من است و او دارای غیبت است.(12) امام سجاد(سلام الله علیه): «وَ الْإِمَامَةُ فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْأُخْرَى»؛ و امامت تا قیامت در پشت حسین بن علی بن ابیطالب ادامه خواهد یافت، و به درستی که برای قائم ما دو غیبت خواهد بود که یکی طولانی تر از دیگری است.(13) امام باقر(سلام الله علیه): «أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ عِيسَى ع فَاخْتِلَافُ مَنِ اخْتَلَفَ فِيهِ حَتَّى قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَا وُلِدَ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ مَاتَ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ قُتِلَ وَ صُلِب»؛ اما شباهت او(قائم) به عیسی(علیه السلام) در این است که در او اختلاف می شود، تا اینکه برخی گفتند: متولد نشده، و برخی دیگر گفتند: از دنیا رفته است، و دسته ای دیگر گفتند: کشته شده و به صلیب کشده شده است.(14) امام صادق(سلام الله علیه): «هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يَغِيبُ غَيْبَةً يَرْتَابُ فِيهَا الْمُبْطِلُون»؛ او (قائم) پنجمین فرزند از فرزندان پسرم موسی است، زاده بانو و سرور کنیزان، که از دیدگان غائب خواهد شد به گونه ای که اهل باطل در آن به تردید می افتند.(15) و نیز می فرمایند: «يَكُونُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُم»؛ بعد از حسین(سلام الله علیه)، نه امام است، که نهمین آنها قائمشان است.(16) امام کاظم(سلام الله علیه): «إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي أَدْيَانِكُمْ لَا يُزِيلَنَّكُمْ أَحَدٌ عَنْهَا»؛ هنگامی که پنجمین فرزند از فرزندان امام هفتم غائب شد پس شما را به خدا شما را به خدا مراقب دینتان باشید، احدی ان را متزلزل نکند.(17) امام رضا(سلام الله علیه): «يَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِي مُحَمَّدٌ ابْنِي وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِه»؛ ای دعبل امام بعد از من محمد پسرم است، و بعد از محمد پسرش علی، و بعد از علی، پسرش حسن، و بعد از حسن پسرش حجت قائم که در دوران غیبت، انتظارش کشیده می شود.(18) و نیز می فرمایند: «ذَاكَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي يُغَيِّبُهُ اللَّهُ فِي سِتْرِهِ مَا شَاءَ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ او (قائم) چهارمین فرزند از فرزندان من است، خداوند هر گونه که بخواهد او را از دیدگان می پوشاند سپس او را ظاهر می سازد و به واسطه او زمین را پر از عدل و داد می کند همانگونه که پر از ظلم و جور شده است.(19) امام جواد(سلام الله علیه): «إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِي ابْنِي عَلِيٌّ...و الْإِمَامُ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ...ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَر»؛ امام بعد از من پسرم علی است... و امام بعد از او پسرش حسن،... سپس فرمود: به درستی که بعد از حسن، پسرش قائم بالحق است که مردم به انتظار او خواهند نشست.(20) امام هادی(سلام الله علیه): «إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِي الْحَسَنُ ابْنِي وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقَائِمُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ به درستی که امام بعد از من حسن پسرم است، و بعد از حسن پسرش قائم که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، همانگونه که پر از ظلم و جور شده است.(21) امام حسن عسکری(سلام الله علیه): «ابْنِي هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَنِيُّهُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ این پسرم که نام و کنیه اش، نام و کنیه رسول خداست و زمین را پر از عدل و داد واهد کرد، همانطور که پر از ظلم و جور شده است.(22) با توجه به حجم و گستردگی و وضوح این روایات، باید خیلی مراقب بود تا انسان در این مسیر نلغزد، امام صادق(سلام الله علیه) می فرمایند: «مَنْ أَقَرَّ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ آبَائِي وَ وُلْدِي وَ جَحَدَ الْمَهْدِيَّ مِنْ وُلْدِي كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَحَدَ مُحَمَّداً ص نُبُوَّتَهُ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ مَنِ الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِكَ قَالَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ يَغِيبُ عَنْكُمْ شَخْصُه(»؛ کسی که به ائمه از پدران و فرزندان من اقرا کند اما مهدی از فرزندان من را انکار کند مانند کسی است که به جمیع انبیاء اقرار کرده اما نبوت محمد(صلی الله علیه و اله) را انکار کند؛ پرسیدم: آقای من مهدی از فرزندان شما کیست؟ فرمود: پنجمین فرزند از هفتمین که شخص او از شما غائب خواهد شد.(23)
_________
(1) نساء/ 47.
(2) مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق، بیروت، ج98، ص329.
(3) توبه/ 105؛ نحل/ 89؛ بقره/ 143.
(4) صدوق، محمد، من لایحضره الفقیه، نشر جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1413ق، قم، ج2، ص615.
(5) ر.ک: بحارالانوار، ج23، از ص6 الی 56.
(6) کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج1، ص294.
(7) همان، ج1، ص191.
(8) صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، اسلاميه، چاپ دوم، 1395ق، تهران، ج1، ص258.
(9) همان، ج1، ص279.
(10) همان، ج1، ص304.
(11) همان، ج1، ص16.
(12) همان، ج1، ص317.
(13) همان، ج1، ص323.
(14) همان، ج1، ص327.
(15) همان، ج2، ص345.
(16) همان، ج2، ص350.
(17) همان، ج2، ص359.
(18) همان، ج2، ص372.
(19) همان، ج2، ص376.
(20) همان، ج2، ص378.
(21) همان، ج2، ص383.
(22) همان، ج2، ص384.
(23) همان، ج2، ص338.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید