شرکت کودکان و نوجوانان در جنگ روز عاشورا
امام حسین علیه السلام به کودکان و نوجوانان اجازه شرکت در جنگ ندادند ولی حضرت قاسم با اصرار بسیار به جنگ رفت و حضرت عبدالله هم در وسط جنگ، خود را به حضرت رساند.
پرسش:
چرا امام حسین علیهالسلام اجازه دادند کودکانی مثل حضرت قاسم و حضرت عبدالله به میدان نبرد بروند و خودش در خیمه باشد؟ چرا اول خودشون به جنگ نرفتن تا وقتی شکست خوردن لااقل بقیه زنده بمونند؟
پاسخ:
نهضت عاشورا یا شهادت امام حسین علیهالسلام بهعنوان برجستهترین جلوه و نماد از سیره ی و زندگی ایشان مطرح گردیده است. این روز نزد شیعیان بهعنوان بزرگترین مصیبت اسلام مطرح شده؛ تا جایی که همهساله شیعیان و حتی برخی از اهل سنت و مذاهب دیگر جهان با برپایی مراسم های گوناگون به عزاداری پرداخته و یاد و نام امام حسین علیهالسلام و شهدای کربلا را زنده نگه میدارند.
در اینکه چرا امام حسین علیهالسلام به بچههایی کم سن و سال، چون حضرت قاسم و حضرت عبدالله اجازهی جنگیدن دادند، باید توجه داشت که در مورد حضرت قاسم آمده که نزد امام حسین علیهالسلام آمد و از ایشان اذن جنگیدن خواست؛ ولی امام علیهالسلام به او اجازهی جنگیدن ندادند؛ حضرت قاسم آنقدر گریه و اصرار نمود تا رضایت امام علیهالسلام را گرفت، حتی در برخی منابع آمده وقتی حضرت قاسم نتوانست امام علیهالسلام را راضی کند، وصیتنامهای از پدرش امام حسن علیهالسلام آورد که در آن نوشته بود: فرزندم به تو سفارش میکنم، هرگاه عمویت را در کربلا در محاصرهی دشمن دیدی، هرگز جنگ با دشمنان خدا و پیامبر خدا صلیالله علیه و اله را رها مکن و از جانبازی در رکاب عمو امتناع نورز، اگر عمو اجازهی رفتن نداد به او اصرار کن تا اجازه بگیری! امام حسین علیهالسلام وقتی وصیت برادرشان را دیدند به حضرت قاسم اذن جنگیدن دادند. (1)
در مورد شهادت عبدالله بن حسن که کم سن و سالتر از قاسم بود، جریان متفاوت است و هیچگاه درخواست جنگیدن از جانب عبدالله مطرح نشده؛ بلکه در منابع آمده: وقتی امام حسین علیهالسلام توسط سپاه عمر سعد محاصره شدند، عبدالله بهسوی عموی خود حرکت کرد، امام علیهالسلام از حضرت زینب سلامالله علیها خواستند که مانع او شوند اما حضرت زینب سلامالله علیها نتوانست جلوی عبدالله را بگیرد. عبدالله شتابان خودش را در هنگامیکه ابجر بن کعب میخواست باشمشیر به امام علیهالسلام حملهور شود به عمویش رساند و ابجر باشمشیر ضربهای زد، عبدالله دست خود را جلو آورد، ضربه بردست اوفرود آمد و دستش به پوست آویخته شد.(2)
در بیان اینکه وقتی مشخص بود امام علیهالسلام به شهادت میرسند، دیگر چه لزومی داشت تا اصحاب به میدان روند، باید توجه داشت که دفاع از جان امام علیهالسلام واجب است؛ لذا بر مردم زمان لازم بود تا از جان سیدالشهدا علیهالسلام دفاع کنند؛ با این حال فقط تعداد اندکی در کربلا برای حفظ جان امام علیهالسلام حاضر شدند. ضمن اینکه مقام شهادت در رکاب امام علیهالسلام از بالاترین و گرامیترین مرگهاست به همین جهت اصحاب امام علیهالسلام با وجود اینکه امام بیعت را از گردن آنها برداشت، باز حاضر نشدند ایشان را رها و تنها بگذارند و تا آخرین نفس امام علیهالسلام را یاری نمودند.(3)
نتیجه:
در روز عاشورا اگرچه امام حسین علیهالسلام ابتدا به برخی از اصحاب اذن جنگیدن ندادند و یا بیعت را از آنها برداشتند، و با اینکه قاسم و عبد الله به عنوان مبارزین عاشورا مد نظر امام علیه السلام، نبودند، اما وفاداری اصحاب و یاران و اهل بیت آن حضرت سبب شد تا آنها امام علیهالسلام را رها نکنند و تا آخرین نفس در کنار سیدالشهدا علیهالسلام ایستادگی کنند. قاسم و عبدالله داوطلبانه و بااصرار خویش به دفاع از امام حسین علیه السلام برخواسته و به شهادت رسیدند.
جهت مطالعهی بیشتر:
چهره ها در کربلا تالیف محمدباقر پورامینی
پی نوشت:
1. «یا ولدی قاسم اوصیک إنّک إذا رأیت عمّک الحسین علیهالسلام فی کربلاء و قد أحاطت به الأعداء فلا تترک البراز و الجهاد لأعداء رسوله و لا تبخل علیه بروحک و کلما نهاک عن البراز عاوده لیأذن لک فی البراز لتحظى فی السعاده الأبدی»؛ المدنی، ضامن بن شدقم الحسینى، تحفه الأزهار، ج2، ص 87.
2. «فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهالسلام وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ علیهالسلام لِتَحْبِسَهُ فَقَالَ لَهَا الْحُسَیْنُ احْبِسِیهِ یَا أُخْتِی فَأَبَى وَ امْتَنَعَ عَلَیْهَا امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی... .»؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج 2 ص 110.
3. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج2، ص: 91-93.