تفاوت برخورد امام علی علیه السلام با معاویه و ابوموسی اشعری
حضرت علی علیه السلام با استانداری هیچ یک از معاویه و ابوموسی موافق نبودند ولی این دو تفاوت ماهوی داشتند لذا حضرت، راضی به حکومت یکی شدند و با دیگری جنگیدند.
پرسش:
چرا برخورد حضرت علی علیهالسلام در برابر ابوموسی بهاندازه برخورد با معاویه قاطع نبود؟ ایشان حکمیت ابوموسی اشعری را ـ ولو بالاجبار ـ قبول کردند؛ اما در اخراج معاویه از حکومت بر منطقه شام، اصرار ورزیدند و توصیههای ابن عباس را مبنی بر اجازه موقت به معاویه برای حکومت، نادیده گرفتند؟
پاسخ:
تفاوت ابوموسی و معاویه
امام علی علیهالسلام بعد از کسب خلافت، همانند خلفای قبل، اقدام به انتصاب و اعزام کارگزاران و فرمانداران مناطق مختلف سرزمینهای اسلامی نمود. در این میان، ابوموسی اشعری را در همان کوفه ابقاء و از سوی مقابل، معاویه را از حکومت شام عزل کرد. آن حضرت در ادامه راه، ابوموسی را در آستانه جنگ جمل از کارگزاری کوفه عزل کرد؛ اما در ماجرای حکمیت در جنگ صفین، وی را بهعنوان حَکَم سپاه عراق پذیرفت. برای پی بردن به چراییِ این اقدامات متفاوت امیرالمؤمنین نسبت به این دو شخص، یادآوری نکاتی ضروری است:
الف. نکات مربوط به ابوموسی اشعری
1. ابقاء و عزل از امارت کوفه
امام علیهالسلام در ابتدا، با ابقای ابوموسی در کوفه موافق نبود و عماره بن شهاب ثوری را بهعنوان حاکم جدید، روانه کوفه نمود؛ اما وی در میانه راه در محله زباله، توسط طلیحه بن خویلد که از حامیان خون عثمان بود، تهدید به قتل شد و با استناد به اینکه مردم کوفه به امارت ابوموسی اشعری راضی هستند، وادار شد به مدینه بازگردد. (1)
2. مانعی به نام ساختار قبیلگی
یکی از موانع پیشِ روی حضرت در مواجهه باشخصیتهایی همچون اشعث بن قیس و ابوموسی اشعری، ساختار و بافت اجتماعی جامعه آن روز بود. ترکیب قبیلگی و جمعیتی شهر کوفه، بهگونهای بود که قبایل یمنی در این شهر نسبت به عدنانیها در اکثریت بودند. اساساً به همین دلیل بود که حضرت بهمحض ورود به کوفه، نحوه تقسیمبندی بخشهای مختلف کوفه را بر اساس کثرت و فزونی قبایل یمنی تغییر داد. (2) شاید یمنی بودن ابوموسی باعث شد بسیاری از کوفیان که یمانی بودند تا قبل از اعزام نمایندگان حضرت به این شهر، از پیوستن به امام برای نبرد جمل خودداری کنند و حتّی با اعلام اینکه مردم کوفه از امیر خود راضی هستند، اقدام به ممانعت از ورود استاندار انتخابی حضرت (عماره بن شهاب ثوری) به این شهر نمودند.
آنچه ابقای ابوموسی بر حکومت کوفه را تسهیل کرد، پیشنهاد و اصرار مالک اشتر به حضرت برای این امر بود. هنگامیکه امام در میانه راه بصره، با عبدالله به خلیفه طائی که از کوفه میآمد، ملاقات کرد و از او درباره ابوموسی و اوضاع کوفه سؤال نمود، وی در پاسخ گفت: «قسم به خدا! من به وی اطمینان ندارم و ایمن از مخالفت او نیستم؛ درصورتیکه موقعیت مناسب برای او پیش آید». امام نیز در جواب وی چنین فرمود: «به خدا قسم! او نزد من، مورد اطمینان و دلسوز نبود و کسانی که قبل از من بودند، بر دوستی وی مسلط شده بودند و او را ولایت و حکومت بر مردم دادند و من تصمیم داشتم او را برکنار کنم؛ لکن اشتر از من خواست او را ابقا کنم و با کراهت چنین کردم تا بعداً او را عزل کنم». (3) حتّی عمار یاسر بعد از اطلاع از بیعت ابوموسی با امام، گفت: «به خدا قسم، او عهد و بیعتش را خواهد شکست و کوششهای علی را بیفایده خواهد نمود و لشکر او را تسلیم خواهد کرد». (4)
ما نمیدانیم مالک اشتر با چه توجیهی خواستار ابقای ابوموسی بر کوفه شده بود؛ اما با توجه به یمنی بودن اشتر همانند ابوموسی و غالبِ پیروان حضرت و نیز اشاره کوفیان مبنی بر رضایت آنان از ابوموسی و از سویی دیگر، پیشنهاد وی به امام مبنی بر ابقاء ابوموسی علیرغم عِلم به شخصیت و سوابق منفی او، شاید بتوان گفت مالک تصور میکرد یمنیها نسبت به عدنانیها موقعیت بهتر و شایستگی بیشتری برای پیشبُردِ امور دارند. البته زمانی که دید ابوموسی علیرغم بیعت با امام، در اعزام مردم برای یاری آن حضرت در جنگ جمل مانعتراشی میکند، پی بهاشتباه محاسباتی خود بُرد. لذا امام وی را مأمور ساخت تا خطای خویش را با رفتن به کوفه، عزل ابوموسی و نیز همراه ساختن مردم آن دیار با امام جبران کند. وی نیز بعد از ورود به کوفه، وارد قصر امارت شد، ابوموسی را ازآنجا اخراج کرد و او را از منافقین گذشته خطاب کرد. (5)
آنچه در اینجا حائز اهمیت به نظر میرسد، مماشات و همراهی حضرت با صحابه خویش و عملیاتی کردن نظرات و مشاورههای آنان در برخی موارد (تا زمانی که اموال و جان مردم و نیز وحدت مسلمین و اصل اسلام در معرض خطر و تهدید جدی قرار نگیرد) است. مزیّت و فایده این تعامل، افزایش ضریب فهم و بلوغ فکری صحابه و مردم نسبت به تصمیمات و اقدامات حضرت و نیز فرصت دادن به آنان برای شناخت جریانات فکری و سیاسی و تمیز دادن حقایق و واقعیات جامعه و نیز همگرایی بیشتر مردم باسیاستهای حکمرانی خویش است.
3. ابوموسی و نمایندگی جبهه امام در ماجرای حَکَمیت
در جریان حکمیت نیز ساختار غلط قبیلگی، نقش تعیینکنندهای داشت. گزینههای مورد نظر امیرالمؤمنین برای مذاکره، ابن عباس و سپس مالک اشتر بودند که سپاهیان امام با هر دو مخالفت کردند و در این مخالفت، ردّ پای حمیّت جاهلی و تعصّب قبیلگی و نیز عدم فهم و درک صحیح از حقایق، به چشم میخورد. ابن عباس و عمرو عاص ـ که بهعنوان نماینده شامیان انتخابشده بود ـ از قریش بودند و قبیله قریش، مُضَری (از اعراب شمال) شمرده میشدند و در یک دستهبندی کلی، «عدنانی» بودند؛ اما یمنیها «قحطانی» بودند و خود را عرب اصیل میپنداشتند. وقتی امیرالمؤمنین ابن عباس را بهعنوان حکَم پیشنهاد داد، دلایل بانیان تحکیم برای نپذیرفتن وی، مُضَری بودن و عدنانی بودن ابن عباس بود.
ازآنجا که اشعث و تیمش و نیز بسیاری از سپاهیان امام یمنی بودند، به حکمیت دو مُضَری رضایت ندادند. تأسّف انگیزتر اینکه آنها معتقد بودند که یک توافق بد توسط یک قحطانی با یک عدنانی، بهتر از توافق خوبی است که دو طرف آن مُضَری باشند! به تعبیر دیگر، حرفشان این بود که چون عمرو عاص مضری و عدنانی است، طرف مقابلش باید قحطانی باشد. البته آنها حکمیت مالک اشتر را نیز ـ با اینکه یمین بود ـ نپذیرفتند؛ چراکه وی را آتشافروز معرکه و طرفدار ادامه جنگ میدانستند. نهایتاً از میان قحطانیان، ابوموسی را بر امام تحمیل کردند (6) که به فرموده حضرت، دلش با جبهه حقّ نبود و با اهداف و سیاستهای حکومتی امام مخالف بود و جنگ با شامیان را فتنهای بیش نمیدانست و از سویی، حضرت وی را فردی سادهلوح میدانست. (7)
روشن است که امام با انتخاب ابوموسی بهعنوان حکم موافق نبود؛ ولی برای جان خویش و همراهانش و جلوگیری از انشقاق درون سپاه خویش، بهناچار به انتخاب آنان تن داد و البته دیری نپایید که تحمیلکنندگان پی به خطا و اشتباه خویش بردند، اما این بار به قیمت شکلگیری یک جریان متحجّر خشکمغز به نام «خوارج»!
ب. نکاتی پیرامون عزل معاویه
1. ابن عباس و سهل بن حنیف گزینههای نخستین امام برای شام
ازجمله اقدامات امیرالمؤمنین علیهالسلام پس از به دست گرفتن خلافت، گزینش کارگزاران خویش ازجمله در شام بود. ایشان در ابتدا ابن عباس را برای این امر برگزیدند. لکن بعد از امتناع ابن عباس از قبول این مسئولیت به دلیل ترس از کشته شدن، (8) در مرحله بعد، سهل بن حنیف را به شام اعزام کردند. لکن سپاه شام راه را بر وی بستند و او را به مدینه بازگرداندند. (9)
2. سهم خواهی معاویه
یکی از دلایلی که سبب شد امام علی علیهالسلام در مورد عزل معاویه تردید نکند، این بود که وی خود را طلبکار و صاحب اصلی حکومت شام میدانست و به دلیل انتصاب از جانب خلیفه دوم و ابقاء توسط خلیفه سوم، حکمرانی خود را مشروع و غیرقابلبازگشت میدانست و حتی در نامهای به امام علی علیهالسلام، به غیر از شام خواستار امارت سرزمین مصر نیز بود!(10) لذا این بیم وجود داشت که در صورت ابقای معاویه در این سِمَت، وی به این مقدار بسنده نکند و به دنبال ضمیمه کردن مناطق بیشتری به قلمرو خود باشد.
3. اختلاف ماهوی و مبنایی با معاویه
یکی از دلایل اصلی مخالفت حضرت با معاویه، اختلاف ریشهای دیرینه ایشان نهتنها با وی بلکه با تفکّر او و حزب اموی بود. امام علیهالسلام معاویه و اندیشه اموی را منحرف دانسته و معتقد بود که وی و اطرافیانش اساساً هیچ سنخیتی با اسلام ندارند و روش حکمرانی وی را هرگز مبتنی بر تعالیم اسلام و سنت پیامبر اسلام نمیدانست. امام در پاسخ معاویه که در قبال بیعت با امام خواستار حکومت شام و مصر شده بود، گفت: «خدا مرا نبیند آن روز که گمراهان را یاور خویش قرار داده باشم». (11)
ازاین جهت، نظر ابن عباس را مبنی بر ابقای معاویه نپذیرفتند؛ چراکه دلایل عزل معاویه در آینده، همان بود که در حال حاضر وجود داشته و حضرت برای عدم ابقای وی، به آنها استناد میکرد. در واقع، ابقای وی مساوی بود با تضعیف اقتدار حضرت و زیر پا گذاشتن اصولی که ایشان بدان معتقد بودند. از سوی دیگر، احتمال بسیار وجود داشت که معاویه حتی بعد از کسب تأیید امام برای حکومت شام، با ایشان بیعت نکند. ابن ابى الحدید ضمن طرح احتمال مزبور بر این باور است که تضاد «معاویه با على»، از نوع تضاد «سیاهى با سپیدى» و جدایىِ «سلب از ایجاب» بوده است که هیچگاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورّخ در تأکید بر این تضاد و جدایى، به پیشینه روابط على علیهالسلام و معاویه اشاره میکند و با استناد به کشته شدن برادر، دایى و نیاى معاویه (هر سه) به دست على علیهالسلام در بدر، بر احتمال فوقالذکر تأکید میکند. (12)
4. عزل معاویه، خواست بیعتکنندگان با امام
درست است که ابن عباس پیشنهاد داد معاویه ابقا شود؛ ولی در مقابل، قیامکنندگان بر ضد عثمان و بیعتکنندگان با امیرالمؤمنین، خواستار عزل وی بودند. آنان معتقد بودند که معاویه اهل ستم بوده و با احکام دین مخالفت میکند. (13) اما چنین مخالفت فراگیری با ابوموسی وجود نداشت.
5. معاویه و خونخواهی عثمان
از دیگر دلایل مهم عزل معاویه توسط حضرت امیر، ادعای معاویه مبنی بر دخالت و دست داشتن حضرت در قتل عثمان بود. او این شایعه را بهطور گسترده در شام منتشر کرده بود. بعد از آنکه امام تصمیم بر اعزام ابن عباس به شام گرفت، نامهای به معاویه نوشت و این مطلب را به وی اطلاع داد؛ اما معاویه نامهای سفید برای امام فرستاد و نماینده معاویه به حضرت گفت از جانب مردمی میآید که معتقدند تو عثمان را کشتهای و جز به کشتن تو رضایت نمیدهند. (14)
نتیجه:
بنا بر آنچه گذشت، نظر امام علی علیهالسلام درباره ابوموسی و معاویه، یکچیز بود و آن اینکه هیچکدامشان صلاحیت مسئولیت و حکمرانی را نداشتند؛ لکن تفاوت اینجا است که ابوموسی در کوفه، در جبهه حضرت و وابسته به قبایل یمنی حاضر در سپاه ایشان بود. لذا هرگونه تصمیم بر عزل وی و یا حذف وی، به دلیل ساختار قبیلگی قدرتمند و تعلق عمیق مردم به آن، میتوانست سبب بروز آشوب و کشمکش و دودستگی شدید در بدنه سپاه امام شود که پیامدهای منفی آن بهمراتب بیشتر بود. پیشنهاد ابقای وی بر کوفه توسط مالک اشتر و نیز تحمیل وی بر حضرت در ماجرای حکمیت از سوی اشعث بن قیس کندی و حزب و طرفداران وی در این چارچوب میگنجد.
اما عزل معاویه و عدم مدارای حضرت با او، به دلیل سهم خواهی او و خونخواهی عثمان از جانب وی، ظالم و فاسد بودن معاویه و عدم اعتقاد و التزام وی به اسلام و نیز خواست اکثریت جبهه کوفه در مقابله با سپاه شام بود.
منابعی برای مطالعه بیشتر:
-کتاب «جمال کعبه»، اثر محمدحسین دانشکیا.
پینوشتها:
1. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد
ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ط الثانیه، 1387 ق، ج ۴، ص 442-443.
2. فیاض، عبدالله فیاض، پیدایش و گسترش تشیع، مترجم جواد خاتمی، سبزوار، نشر ابن ایمن، ۱۳۸۲، ص ۸۰.
3. مفید، محمد بن محمد، الامالی، تحقیق حسین استاد ولی و علیاکبر غفاری، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق، ص 295 ـ 296.
4. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417 ق، ج 2، ص 213.
5. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق عبدالزهرا حسینی، ج 2 ـ 1، قم، دارالکتاب الاسلامی، 1410 ق، ج 2، ص 922؛ طبری، پیشین، ص 487.
6. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قاهره، مؤییه العربیه الحدیثه، چاپ دوم، 1382 ق، ص 499 ـ 500.
7. همان، ص 504.
8. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، قاهره، مطبعه الاستقامه، 1357 ق، ج 3، ص 461-462.
9. همان، ص 462.
10. ر. ک: ابن ابى الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، چاپ دوم، 1385 ق، ج 10، ص 232.
11. «لم یکن الله لیرانی اتخذ المضلین عضدا». منقرى، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، القاهره، المؤسسه العربیه الحدیثه، الطبعه الثانیه، 1382، افست قم، منشورات مکتبه المرعشى النجفى، 1404 ق، ص ۵۲ ؛ ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411 ق، ج ۲، ص ۳۹۲.
12. ابن ابى الحدید، پیشین، ص 232 ـ 233.
13. ابن ابى الحدید، همان، ص 234 و 247.
14. بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، ط الأولى، 1417 ق، ج ۲، ص ۲۱۱-۲۱۲.