آیا این روایت که می گویند بعد از حمله اعراب به ایران عمر میاد پیش حضرت علی(علیه السلام) و با خوشحالی میگه تمام کتابخانه های ایرانی هارو آتش زدیم و حضرت علی(علیه السلام) با عصبانیت بهش میگه ننگ برتو ای عرب جاهل، آیا این روایت موثق هست یا نه؟
پرسش :
آیا این روایت که می گویند بعد از حمله اعراب به ایران عمر میاد پیش حضرت علی(علیه السلام) و با خوشحالی میگه تمام کتابخانه های ایرانی هارو آتش زدیم و حضرت علی(علیه السلام) با عصبانیت بهش میگه ننگ برتو ای عرب جاهل، آیا این روایت موثق هست یا نه؟
آیا واقعا عمر یا خلفا مرتکب این کار شده اند یا نه به قول دوستی می گفت که : آتش زدن خلفا یکی از مزخرفات تاریخیه که ناسیونالیست ها ادعا کردن ، هیچ آثاری از آتش زدن وجود ندارد؟!
لطفا راهنمایی بفرمائید.
پاسخ :
عده ای برای ضد علم و دانش نشان دادن مسلمانان این ادعا را مطرح کرده و عده ای هم ناخواسته به آن دامن زده اند، در حالی که بررسی ها نشان می دهد این ادعا به هیچ وجه صحیح نیست.
در مورد کتابسوزى در ایران توسط مسلمانان برخى قرائن خارجى در کار است که نادرستی این مطلب را ثابت می کند. یکى اینکه اساساً منابع تاریخی وجود کتابخانه اى را در ایران ضبط نکرده اند. اگر در ایران کتابخانه هایى وجود مى داشت، فرضاً سوختن آنها ضبط نشده بود، اصل وجود کتابخانه ضبط مى شد خصوصاً با توجه به اینکه مى دانیم اخبار ایران و تاریخ ایران بیش از هر جاى دیگر در تواریخ اسلامى وسیله خود ایرانیان یا اعراب ضبط شده است.
دیگر اینکه در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب مى کرد اگر کتابسوزى در ایران رخ داده باشد حتماً ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جریان شعوبیگرى است. شعوبیگرى هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامى عدالتخواهانه و ضد تبعیض بود، ولى بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژادپرستانه و ضدعرب. ایرانیان شعوبى مسلک، کتابها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفى از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مى نوشتند و پخش مى کردند؛ جزئیاتى از لابلاى تاریخ پیدا مى کردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمى کردند.
اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگى داشت که کتابخانه ها را آتش زده بود خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجرى اوج گرفته بودند و بنى العباس به حکم سیاست ضداموى و ضدعربى که داشتند به آنها پروبال مى دادند درباره اش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صدکلاغ کرده و جار و جنجال راه مى انداختند، و حال آنکه شعوبیه توجه به این مطلب نکرده اند و این خود دلیل قاطعى است بر افسانه بودن قصه کتابسوزى ایران.
نکته مهم و قابل توجه این است که تا قرن هفتم هجرى یعنى حدود ششصد سال بعد از فتح ایران و مصر، در هیچ مدرکى (چه اسلامى و چه غیراسلامى) سخن از کتابسوزى مسلمین نیست. براى اولین بار در قرن هفتم این مسأله مطرح مى شود. کسانى که طرح کرده اند هیچ مدرک و مأخذى نشان نداده اند و طبعاً از این جهت نقلشان اعتبار تاریخى ندارد، و اگر هیچ ضعفى جز این یک ضعف نبود، براى بى اعتبارى نقل آنها کافى بود.