علت و چگونگی ماجرای مباهله پیامبر ( ص) چه بود؟
علت و چگونگی ماجرای مباهله پیامبر ( ص) چه بود؟
مباهله یعنی دو دسته بر سر یک مطلبی اختلاف نظر داشته باشد و به نقطه ی مشترک نرسند ، بعد مشترکا دعا کنند که هر کس باطل است خدا او را دچار عذاب کند. ماجرا از آنجا شروع شد که رسول خدا (ص) سال ششم و هفتم که نامه به سران و سلاطین برای دعوت به اسلام می نوشت، به اسقف بزرگ و رئیس شورای عالی مسیحیان نجران درعلت و چگونگی ماجرای مباهله پیامبر ( ص) چه بود؟ یمن که مرکز مسیحیت آن زمان بود، هم نامه ای نوشت که: از پرستش و ولایت بندگان دست کشیده و به ولایت خدا روی آورده و اگر آن را قبول نکردند جزیه بپردازند در غیر این صورت برای جنگ آماده باشند.
وقتی نامه حضرت (ص) به آنها رسید رئیس علماء نجران گفت : این شخص که نامه نوشته همان پیامبر موعود است، اما بقیه قبول نکردند. تا اینکه سرانجام علمای مسیحی یک هیئت عالی به مدینه فرستاد تا رو در رو با هم بحث کنند. حضرت (ص) تعدادی از آیات قرآن را خواند و آنها را دعوت به یگانگی خداوند کرد، آنها گفتند: ما قبل از شما مسلمان بودیم.
حضرت (ص) فرمود: دروغ گفتید سه چیز مانع اسلام شماست:
اول: صلیب را عبادت می کنید.
دوم: گوشت خوک می خورید.
سوم: خدا را دارای فرزند می دانید و حضرت عیسی (ع) را فرزند خدا و خدا می دانید.
بعد بحث بر سر اولوهیت حضرت عیسی (ع) شروع شد و آنها گفتند که ایشان کارهای خارق العاده ای می کرد( خبر از غیب، زنده کردن مرده و شفای بیماران و ... ) که فقط از خدا بر می آید دیگر اینکه بدون پدر متولد شده است.
حضرت (ص) با استناد به قرآن مثل آیات سوره آل عمران سخن آنان را رد کرد و از قول خداوند متعال بیان داشت : کسانی که گفتند که خدا همان مسیح پسر مریم است کافر است در واقع مثل عيسي در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفريد، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد. و اگر نداشتن پدر در حضرت عیسی (ع) نشانه ای از الوهیت هست پس در مورد آدم که این مسئله شایسته تر است زیرا او نه پدر داشت و نه مادر. ( بنابر اين، ولادت عیسی (ع) بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيت او نيست.)
آنچه درباره ی عیسی (ع) گفته شد از جانب پروردگار توست پس از تردید کنندگان نباش.
بعد پیامبر ( ص) بر اساس این آیه دعوت به مباهله کرد که می فرماید: پس هرگاه بعد از علم و دانشي که (در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) کساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود یعنی خودمان بیاییم دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ سپس مباهله کنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
قرار شد که فردا با هم مباهله کنند و اسقف بزرگ به یارانش گفت که ببنیم محمد (ص) فردا چطور در مباهله حاضر می شود. اگر با یاران و با کبکبه و دبدبه آمد نشانه این است که او پیامبر نیست. و اگر با خانواده اش آمد معلوم است که پیامبر است و صلاح نیست که با او مباهله کنیم ، چون چنین کسی خانواده اش را در معرض خطر قرار نمی دهد.
دیدند خودش و یک مرد جوان و یک زن جوان و دو تا نوجوان برای مباهله آمدند. پرسید آنها چه کسانی هستند؟ گفتند: آن مرد جوان دامادش و آن زن جوان دخترش و دو نوجوان نوه های دختری اش هست، که در اصل با نزدیکترین افراد خانواده اش امده است.
اسقف اعظم آنها گفت: با اینان مباهله نکنید چون من چهره هایی را می بینم اگر از خداوند درخواست کند که کوه را از جای برکند، کوه از جای کنده می شود. اگر مباهله کنید یک نفر مسیحی در روی زمین باقی نمی ماند.
با هشدار اسقف عقب نشینی کردند و حقانیت حضرت (ص) عملاً ثابت شد و قرار شد اهل کتاب اهل ذمّه باشند و هر ساله جزیه که مقداری پول نقد و مقداری پارچه بود، بپردازند.