مسلمانان و اندلس
اسلام چگونه وارد «اندلس» شد و چگونه سقوط کرد؟
"اندلس" بخشی از شبه جزیره "ایبری" است که کشور پرتقال و اسپانیا در آن وجود دارد. این منطقه در جنوب غربی اروپا واقع شده و قاره اروپا و آفریقا را به هم متصل می کند. مردم این منطقه تا قبل از قرن ششم میلادی رومی بودند اما پس از مدتی، قومی با عنوان "ویزیگوتها" به رومیان حمله نموده و این منطقه را تصرف کردند. این قوم با ظلم، ستم و جنایت علیه مردم، آنان را در تنگنا و فشار قرار دادند به گونه ای که مردم این منطقه منتظر راه نجاتی بودند تا از دست "ویزیگوتها" خلاصی یابند.
با ورود اسلام به این منطقه و شکست "ویزیگوتها" از اعراب مسلمان، مردم این منطقه به سرعت اسلام را پذیرفتند و اسلام در آن جا فراگیر شد. در اواخر قرن اول در دولت "بنی امیه"، "طارق بن زیاد" که دست به فتوحات در آفریقا زده بود از تنگه ای که آفریقا را به اروپا وصل می نمود و بعدها به نام خود "طارق"، تنگه "جبل الطارق" نامیده شد با لشکریانش به منطقه "جزیره ایبری" آمدند(1) و در نبرد با "ویزیگوتها" این منطقه را تصرف نموده و مردم را از ظلم و ستم حاکمان مستبد این سامان رهایی بخشیدند.
اسلام در این منطقه ترویج شد و تا 800 سال بر "اندلس" ، اسپانیای امروزی حاکم بود اما با مشکلاتی که بعدها برای مسلمانان به وجود آمد اسلام "اندلس"، رو به افول گذاشت تا این که از بین رفت و اکنون قدرت در دست مسیحیان است.
عوامل متعددی در این میان وجود داشت که حکومت اسلامی "اندلس" را به سقوط کشانید. مهمترین عامل در مرحله اول جنگ نرم و سپس عملیات نظامی، جنگ سخت بود. جنگ نرم را میتوان در گسترش میگساری ، ترویج روابط نامشروع ، روی آوردن جوانان به لهو و لعب دانست.
در این میان خیانت افسران مسلمان و خود فروخته قابل توجه است.
یکی از این افسران خائن به ملت و دین اسلام "براق بن عمار" است. او با نفوذی که به دربار فرمانروا و حاکم "قرطبه" داشت توانست جایگاه خاصی را برای خود فراهم نماید. "براق" خود را به "کلیسا" و "پاپ" فروخته بود و در ظاهر رابط پیامهای سلاطین و حاکمان مسلمان و مسیحی بود اما در حقیقت به عنوان عنصری خائن و جاسوس "واتیکان" فعالیت داشت. روزی در جلسه کوچکی با حضور دو نفر از بزرگان مسیحیت و فرمانده سپاه مسیحیان، "براق بن عمار" را در جریان جنگی تمام عیار علیه مسلمانان قرار دادند. آنان انگیزه خود را باز پس گیری کشورشان از مسلمانان مطرح نمودند و از "براق" خواستند تا در این امر آن ها را یاری دهد.
"براق" که در میان مسلمانان "اسپانیا" بزرگ شده بود و از روحیه ى آنان کاملاً آگاه بود، گفت: «جنگ شما با مسلمان ها در شرایط فعلى اشتباه است و سپاه و قدرت "اروپا" هر چه باشد، نمى تواند در برابر مسلمان ها بایستد؛ زیرا مسلمانان هرگاه مذهب و آیینشان را در خطر ببینند، سرسختانه از آن دفاع مى کنند و دشمن را هر که باشد نابود مى کنند. از این رو، نخست باید شور فداکارى و دین دارى و شجاعت را در مسلمان ها سست کرده، آن گاه آنان را از پاى درآورید. بهتر است هم اکنون قرار داد صلحى با سه اصل مهم به آن ها پیشنهاد نمایید:
1. آزادى مذهب
2. آزادى آموزش و پرورش
3. گسترش روابط تجارى و بازرگانى
"براق بن عمار" به آنان گفت زمانی که آزادی مذهب را مسلمانان پذیرفتند کشیشان شما به راحتی می توانند جوانان مسلمان را به دین خود سست و بی عقیده کنند. زمانی که آموزش و پرورش آزاد شد شما می توانید با برگزاری کلاس و مدارس فرزندان مسلمان را به دین و کیش خود درآورید و از لحاظ آموزشی و تحصیل در دستان شما قرار می گیرند.
در معاملات و مراودات تجاری با آنان بر اثر نشست و برخاست و رفت و آمد با شما می توانید آنان را به میخواری و باده گساری که در بین آن ها ممنوع است ترغیب نمایید در این صورت است که به راحتی آنان را مانند گوسفند برانید و همانند خرگوش شکار کنید این سه روش در مجمع عمومی مسیحیان تصویب شد. آن گاه به دربار "مالک بن عباد" حاکم "قرطبه" فرستاده شد.» (2)
"مالک" پیشنهاد را در جلسه امیران شهرها، مطرح کرد که آنان صلح نامه را پذیرفتند و بدین سان با مزدورى و خیانت یک افسر مسلمانِ دین فروش، بر سر مسلمانان آن چه نباید مى آمد، آمد.
این عنصرِ خودباخته، بعدها، آخرین خوش خدمتى اش را نیز به لشگریان مسیحى نشان داد و با دسیسه بازى هایش موفق شد، یکى از پطرس ها به نام "شیل" را به عنوان «افسر رشید ارتش» به "مالک بن عباد" معرفى کند.
او هم به این منظور که سربازان مسلمان از چگونگى تجهیزات نظامى مسیحیان و فنون جنگى شان آگاه شوند، وى را به عنوان «مشاور نظامى» استخدام نمود و به او اجازه داد هر که را صلاح مى داند، براى آموزش نظامى به خدمت ارتش مسلمانان وارد کند. با این نقشه خائنانه، ارتش اسلام هم یکسره در اختیار مسیحیان قرار گرفت.3)
پس از خیانت های مکرر "براق بن عمار" افسر مسلمان خائن، مسلمانان "اندلس" غرق در فساد و میخوارگی و بی بند وباری شدند. دختران اروپایی در میان جوانان مسلمان در مهمانی های شبانه به سر می بردند غافل از این که چه سرنوشت شومی در انتظار آنهاست. کم کم باورها و اعتقادات دینی مردم کم رنگ شد مساجد و نمازخانه ها محل حضور پیرمردان و پیر زنان شد. جوانان به لهو و لعب مشغول بودند. امر آموزش و پرورش جوانان در دست مسیحیان بود. نیروهای نظامی مسلمان تحت امر و سیطره مسیحیان بودند. از هر نظر که ملاحظه کنید حکومت اسلامی "اندلس" در ضعف و انحطاط شدیدی قرار داشت اکنون جامعه اسلامی در مبارزه جنگ نرم خود را باخته بود و مسیحیان از این مرحله به سادگی هر چه تمامتر گذر کردند و اکنون نوبت به جنگ سخت و نبرد نظامی بود.
در این بین، جنگ ها و مبارزات مسلحانه علیه مسلمانان آغاز شد با توجه به ضعف سیاسی، دینی و نظامی مسلمانان، شهرهای مسلمان نشین یکی پس از دیگری با حمله نظامی مسیحی سقوط می کرد. مسیحیان پس از فتح "اشبیلیه" (سویل) و چند شهر دیگر بر "قرطبه" دست یافتند. سپس مسجد جامع "قرطبه" را که بنایى بى مانند و از آثار تاریخى مسلمانان بود با خاک یکسان کردند و محل آن را مرکز فساد قرار دادند. کتابخانه عمومى "قرطبه" را که بیش از 80 هزار جلد کتاب داشت، به آتش کشیدند و چهار هزار نفر از ساکنان آن جا را قتل عام کردند. آن گاه بسیارى از دوشیزگان اشراف و بزرگان مسلمانان را در میان امیران ارتش مسیحى تقسیم نمودند. و در حدود سه قرن بعد، تمام "اندلس" به دست مسیحیان افتاد و اسلام در این منطقه از بین رفت.(4)
این بود سرنوشت کشور و مردمی که دست از اعتقادات و باورهای دینی خود برداشته و رو به سوی فساد و بی بندباری آوردند و در جنگ نرم دشمن شکست مفتضحانه ای خوردند. پس باید هوشیار باشیم که این سرنوشت برای ما مردم مسلمان ایران تکرار نگردد «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم»؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.(5)
پی نوشت ها:
1. لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمد تقی فخر داعی گیلانی، انتشارات علمی، تهران، 1334ش، ص 331.
2. محقق، سید علی، اندلس سرزمین خاطره ها، انتشارات علی ابن ابی طالب، 1361ش، قم، ص 72.
3. همان، ص 73.
4. همان.
5. رعد/ 11.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید