ارث بودن فدک

image: 
پیامبران ارث نمی گذارند؟

فدک چگونه در اختیار رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود که آن را به دخترش فاطمه (سلام الله علیها) واگذار کردند، در حالی که ابوبکر به حدیثی استناد کرد که می گوید: پیامبران ارث نمی گذارند؟ بر طبق برخي آيات قرآن كريم سرزمين هايی كه بدون جنگ و خونريزی و با مصالحه فتح شده اند، به عنوان خالصه پيامبر (صلی الله علیه و آله) بوده كه در اختيار آن حضرت قرار می گيرد،خداوند متعال در قرآن كريم در اين رابطه مي فرمايد: «ما أَفاءَ الله عَلى‏ رَسُولِهِ‏ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ من خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ الله يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ من يَشاءُ»؛ و آنچه خدا از دارايی شان به پيامبر خود غنيمت داد، آن نبود كه شما با اسب يا شترى بر آن تاخته بوديد بلكه خدا پيامبرانش را بر هر كه بخواهد مسلط مى‏ سازد، و خدا بر هر چيزى قادر است.(1) بنابر اين سر زمين‌هايی كه بدون جنگ و خونريزی به دست مسلمانان می افتد، مربوط به شخص پيامبر و امام پس از وی می باشد. و آنان می توانند آن را اجاره دهند يا نيازمندی های مشروع نزديكان خود را به شكل آبرومندی برطرف سازند. روی اين اساس پيامبر اكرم "فدک" را به دختر گرامی خود حضرت زهرا (سلام الله علیها) بخشيد. محدثان و مفسران شيعه و گروهی از دانشمندان سنی می نويسند وقتی آيه «وَ ءَات‌ِ ذَا الْقُرْبَي‌َ حَقَّه‌ُ وَ الْمِسْكِين‌َ وَ ابْن‌َ السَّبِيل‌»؛ و حق خويشاوند را به او بده و مستمند و در راه مانده را دستگيري كن‌.(2) نازل شد پيامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدک را به وی واگذار كرد.(3) همه مفسران اعم از شيعه و سنی قبول دارند كه اين آيه‌، در حق‌ّ نزديكان و خويشاوندان پيامبر نازل گرديده و دختر وی روشن‌ترين مصداق "ذی القربی" است‌. در قرآن كريم‌، تنها آيه ياد شده و آيه 38 روم «وَ ءَات‌ِ ذَا الْقُرْبَي‌َ حَقَّه‌ُ وَ الْمِسْكِين‌َ وَ ابْن‌َ السَّبِيل‌» راجع به فدک است‌. بنابر اين طبق صريح قرآن كريم سرزمين هايی كه بدون جنگ و خونريزی فتح شده بودند در اختيار پيامبر (صلی الله علیه و آله) می باشد. اكنون با كمک منابع تاريخی ثابت می كنيم كه فدک هم از جمله سرزمين هايی است كه با صلح و بدون خونريزی فتح شده بود، كه در نتيجه اختيار آن با پيامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است. در اين جا برای نمونه مطالب برخی از منابع را ذكر می كنیم: «و كان رسول الله صلّى الله عليه و سلّم لما أقبل أهل خيبر، بعث محيّصة بن مسعود بن كعب ابن عامر بن عدي بن مجدعة بن حارثة بن الحارث بن الخزرج الأنصاري إلى فدك، يدعوهم إلى الإسلام، فبعثوا معه بنفر منهم، حتى صالحهم رسول الله (صلّى الله عليه و سلّم) على أن يخلّوا بينه و بين الأموال، و أن لهم نصف الأرض: و صارت فدك خالصة لرسول الله أبدا، أخذها بغير إيجاف خيل و لا ركاب»؛ چون به اهل فدك خبر خيبر رسيد، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) كس فرستادند و از او امان طلبيدند بدان شرط كه اموال خود رها كنند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) اين پيشنهاد را اجابت كرد و فدک خالصه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شد، از آن زمره اراضى كه در تصرف آن خيل و ركابى به كار نرفته بود. پس پيامبر آن را تقسيم ننمود و بدانگونه كه خداوند فرمانش داده بود بگذاشتش.(4) ـ خبر غزوه فدک:‏ و هم اندر آن هفته با مردمان فدک صلح كرد. و اين فدک حصارى بود برابر حصار خيبر، و اندر او جهودان بودند و گرداگرد حصار خرمابنان بسيار بود و ليكن كمتر از آن خيبر بود. و از همه حصارها هيچ از خيبر بزرگ تر نبود و به خواسته و مردم از آن بيشتر و استوارتر. و چون مردمان فدک آنچه به خيبر رسيده بود بديدند، زود پيش دستى كردند و پيغمبر (عليه السّلام) را كس فرستادند كه با ما نيز همچنان كن كه با اهل خيبر كردى و ما را اينجا دست باز دار با اين خرمابنان. پس مردى از بنى حارثه نام او محيّصة بن مسعود به ميان اندر كردند و پيغمبر (عليه السّلام) ايشان را اجابت كرد و برخاست و به فدک شد بى سپاه. و فدک برابر خيبر بود، و اين صلح با ايشان بكرد و فدک خويشتن را خاصّ كرد و كس را اندر آن نصيب نكرد. و هر چه از خيبر آمدى از خرمابنان همه مسلمانان را بودى، و هر چه از فدک آمدى خاصه پيغمبر را بودى. و قوت او و از آن عيالش از آن بودى. و اگر خواستى درويشان را دادى، و هر كرا خواستى بخشيدى و صلت كردى، و كس را اندر آن نصيب نبودى. زيرا كه لشكر آن جا نشده بود نه سوار و نه پياده. و خداى عزّ و جلّ آيت فرستاد و گفت: قوله تعالى، «ما أَفاءَ الله عَلى‏ رَسُولِهِ‏ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ من خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ الله يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ من يَشاءُ.»(5) ـ گويند كه رسول الله (صلی الله علیه و آله) در بازگشت از خيبر محيصة بن مسعود انصارى را نزد اهل فدک فرستاد و ايشان را به اسلام دعوت كرد. رئيس آنان مردى بود كه به وى يوشع بن نون يهودى مى‏ گفتند. پس ايشان با رسول الله (صلی الله علیه و آله) صلح كردند، بر اين اساس كه نصف خاک فدک را به وى دهند و اين از آنان پذيرفته شد و بدين سان نيمى از فدک خالصه رسول الله (صلی الله علیه و آله) گرديد، زيرا كه مسلمانان به خاطر آن اسبى و اشترى نتاخته بودند و آنچه فوائد آن بود براى مسافران درمانده صرف مى‏ شد.(6) نتيجه اين كه سرزمين فدک طبق نقل منابع متعدد تاريخی از جمله سرزمين هايی است كه بدون جنگ و خونريزی فتح گرديد و طبق صريح قرآن كريم اين گونه سرزمين ها در اختيار پيامبر(صلی الله علیه و آله) می باشد، و طبق نقل منابع تفسيری و روايی پيامبر (صلی الله علیه و آله) آن را به دخترش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بخشيد. اما پس از پيامبراسلام (صلی الله علیه و آله) عده ای آن را غصب كردند. در رابطه با حدیث مورد استناد ابوبکر باید گفت: یکی از محورهای قابل بررسى در مورد حديث ابوبكر اين است كه قرآن كريم آن حديث را تكذيب مى كند. ابوبكر از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله) نقل مى كند كه حضرتش فرمود: «إنّا معاشر الأنبياء لا نورث». در حالى كه قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُودَ»؛ و سليمان وارث داوود شد.(7) هم چنين قرآن از زبان زكريّا (عليه السلام) اين گونه نقل مى نمايد: «وَ إِنّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي وَ كانَتِ امْرَأَتي عاقِرًا فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»؛ و من پس از خود از بستگانم بيمناكم و در حالى كه زنم نازا و عقيم است. پس تو از جانب خود ولىّ و جانشينى به من ببخش، كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب نيز ارث برده و او را اى پروردگار من مورد پسند و رضايت خود گردان.(8) بديهى است كه هر چه بر خلاف كتاب خدا باشد به طور حتم و ضرورت مردود است، زيرا حقيقتِ معناى ميراث در لغت و در شرع عبارت است از انتقال آن چه كه از ارث گذارنده بر جاى مانده است به وارثان او بعد از فوتش ـ چه مِلك باشد چه حق ـ آن هم مطابق با حكم الهى كه در فقه بيان شده است. روشن است كه حمل كردن اين موضوع بر نبوّت و علم خلاف ظاهر است. چرا كه نبوّت از امورى نيست كه بتوان آن را از خداوند طلب كرد، زيرا نبوّت به انتخاب و گزينش الهى است و هيچ فردى در آن نقشى ندارد و درخواست و طلب هيچ فردى نيز در آن اثرى نخواهد گذاشت. فراتر اين كه در آيات قرآن قرينه هاى متعدّدى وجود دارد كه تأكيد مى كند كه مقصود از ميراث، مال و دارايى است، نه نبوّت و علم. در آيه اى از قرآن درباره داوود و سليمان (عليهما السلام) آمده است: «وَكُلاًّ آتَيْنا حُكْمًا وَعِلْمًا»؛ و به هر يک از آنان داورى و دانش فراوان داديم.(9) قرآن كريم درباره يحيى (عليه السلام) مى فرمايد: «وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»؛ و ما در كودكى حكم (پيامبرى) به او داديم.(10) در آيه ديگر زكريّا عليه السلام در دعاى خود از خداوند فرزندى خواست تا ولىّ او باشد و موالى او را از ميراث وى محروم نمايد و اين جز در مال و دارايى محقّق نمى گردد، هم چنين زكريّا از خداوند فرزندى خواست كه مورد رضايت باشد، در حالى كه هيچ پيامبرى نيست مگر آن كه مورد رضايت است.(11) از چيزهايى كه سخن ما را تأكيد مى كند بيان صريح عدّه اى از مفسّران بزرگ اهل تسنن است. آن ها مى گويند: مقصود در اين آيات، ارثِ مال و دارايى است، نه علم و نبوّت. اين نكته براى پژوهشگرى كه در ذيل اين آيات به تفسير طبرى، رازى و ديگر تفاسير نامدار مراجعه كند هويداست. از اين رو، تلاش برخى از افراد براى منصرف كردن آيات از ظواهرشان در راه دفاع از ابوبكر، ساقط شده و بى ثمر مى گردد. منبع جهت مطالعه بیشتر: فدک در فراز و نشیب تألیف: آیت الله سید علی حسینی میلانی.

________

(1) اسراء/ 26.

(2) حشر/ 6.

(3) الدرالمنثور، سيوطی، ج 5، ص 238، داراحيأ التراث العربي‌.

(4) إمتاع ‏الأسماع، ج‏ 1، ص 325؛ تاريخ ‏ابن ‏خلدون، ترجمه ‏متن، ج‏ 1، ص 439.

(5) تاريخ نامه‏ طبرى، ج‏ 3، ص 235.

(6) فتوح‏ البلدان، ترجمه، متن، ص 44؛ الكامل، ترجمه، ج‏ 7، ص 263.

(7) نمل/ 16.

(8) مريم/ 4 و 5 .

(9) انبياء/ 79.

(10) مريم/ 12.

(11) اشاره به سوره مريم/ آيات 4 و 5.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: