شناخت و تفکر
من فکر می کنم برای تفکر باید شناخت داشت. اما چگونه خدا، پیامبر، امامان و معصومین را بشناسم؟ و در نهایت چگونه به خودباوری برسم و درجات رشد خودم را ترمیم و بارگذاری کنم؟ سخن شما در مورد اهمیت تفکر تا حدی درست است. در روایات آمده است: «الا لا خَيْرَ فى عِلمٍ لَيْسَ فيهِ تَفَهُّمٌ أَلا لا خَيْرَ فى قَرَائةٍ لَيْسَ فيْها تَدَبُرٌ أَلا لا خَيْرَ فى عِبادَةٍ لَيْسَ فيْها تَفَكُّرٌ»؛ آگاه باشيد: دانشى كه در آن انديشه نيست سودى ندارد. آگاه باشيد: تلاوت قرآن كه در آن تدبّر نباشد نفعى ندارد. آگاه باشيد: عبادتى كه در آن تفكّر نيست بى اثر است.(1) انباشتن مغز از فرمول هاى علمى و قوانين منطقى و اصول فلسفى و هرگونه دانشى مادامى كه با انديشه صحيح، و جهان بينى روشن، و آشنايى با اصول زندگى انسانى، هماهنگ نباشد بسيار كم اثر است. همان طور كه خواندن آيات شريفه قرآن اگر با تدّبر و دقّت در عمق معانى آن همراه نباشد تأثير آن ناچيز است، و عباداتى كه نور تفكّر و عقل بر آن نتابد جسمى است بىروح، و فاقد اثر عالى تربيتى است.(2) اما شاید بپرسید چرا می گوییم سخن شما تا حدی درست است. پاسخ آن است که رابطه بین شناخت و تفکر آن چنان که شما در نظر گرفته اید یک طرفه نیست؛ یعنی این گونه نیست که حتما باید از شناخت به تفکر برسیم، بلکه می توان از راه تفکر به شناخت رسید. درباره خداشناسى، از دورترين زمان تا امروز كتاب ها نوشته شده و بحث ها و گفتگوهاى فراوانى در ميان دانشمندان و غير دانشمندان بوده است. هر كدام براى پى بردن به اين حقيقت راهى را انتخاب كرده اند؛ امّا از همه راه ها، بهترين راهى كه مى تواند ما را به زودى به اين مبدأ بزرگ جهان هستى نزديک سازد دو راه است: 1. راهى از درون (نزديک ترين راه) 2. راهى از برون (روشن ترين راه) در قسمت اوّل سرى به اعماق وجود خود مى زنيم و نداى توحيد را از درون جان خود مى شنويم. و در قسمت دوم در عالم پهناور آفرينش به گردش مى پردازيم و نشانه هاى خدا را در پيشانى تمام موجودات و در دل هر ذره اى مشاهده مى كنيم.(3) نظر و سير در آيات انفسى و آفاقى و نتيجتا آشنا شدن با خداى سبحان از نظر اين كه حيات ابدى انسانى را در نظر مجسّم مى سازد، و نيز از نظر اين كه اين حيات بستگى تمام به توحيد و نبوت و معاد دارد؛ از اين رو آدمى را به تمسّک به دين حق و شريعت الهى هدايت مى نمايد، و در اين هدايت هر دو طريق يعنى سير از طريق آفاق و از طريق انفس مؤثر و در راهنمايى به دين و ايمان و تقوا هر دو شريک و هر دو نافعند، جز اين كه نظر و سير در آيات نفس نافعتر است، زيرا اين سير از اطلاع بر ذات نفس و قوا و ادوات روحى و جسمى و عوارض آن از اعتدال و افراط و تفريط در كار، و هم چنين ملكات فاضله و رذيله و احوال پسنديده و ناپسندى كه مقارن با آن است خالى نيست. و معلوم است كه اشتغال آدمى به معرفت اين گونه امور و باور داشتن به لوازم آن، از قبيل أمن و يا خطر و سعادت يا شقاوت درد و درمان، آدمى را از يک موقف نزديكى به گوش دل مى رساند، و وقتى آدمى به دردهاى روحى خود و درمان آن واقف شد به اصلاح آن چه فاسد شده و به التزام به آن چه صحيح است مى پردازد، بخلاف سير در آيات آفاقى كه ندايش به اين نزديكى نيست، درست است كه آن سير هم آدمى را به اصلاح نفس و تهذيب آن از اخلاق رذيله و نكوهيده و آراستنش به فضايل معنوى و مكارم اخلاق وادار مى كند، ليكن اين معانى را از راهى دور بگوش دل مى رساند.(4) در مورد شناخت پیامبر و امام نیز می توان از عقل و نقل استفاده کرد؛ عقل از آن جهت که وجود آنان را لازم می داند، و نقل از آن جهت که مصداق آن را روشن می کند. متكلمان اسلامی، در مجموع، سه راه عمده برای شناسایی پیامبران الهی ذكر كرده اند كه عبارت اند از: 1. اعجاز 2. گواهی پیامبر دیگر (كه نبوتش مسلم و پذیرفته است) 3. گواهی قطعی مجموعه ای از قراین و شواهد.(5) عمده راه هايی که در شناخت امام می توان از آن استفاده کرد، سه راه است: 1) نص: نص؛ يعنی تعيين و تصريح پيغمبر (صلی الله عليه و آله) که مفادش خبر دادن از نصب الهی و يا نصب امام به امر الهي است. در نوع اوّل نصب بدون واسطه انجام شده و فعل الهی است، و نص پيغمبر (صلی الله عليه و آله)، مثل خبر دادن از آن است. در نوع دوم فعل الهی، با واسطه پيغمبر (صلی الله عليه و آله) است که به امر خدا انجام می شود و استناد آن به او، مانند استناد افعال ملائکه به خداوند است. 2) كرامت ظهور کرامت به دست کسی که مدعی امامت باشد، دليل بر صدق ادعای او است؛ و به بيان برخی از بزرگان، دليل بر نصّ و نصب او از جانب خداوند است. در اين مسأله دو ديدگاه هست: يکی اين که کرامت مستقلاً دليل بر امامت است، و ديگری اين که دليل اصلی، نصب و نص پيغمبر (صلی الله عليه و آله) يا امام سابق است و کرامت، دليل بر نصب است. اگر نص مفقود باشد و کرامت باشد، کرامت، دلالت می کند كه نص بر صاحب کرامت بوده و به دست ما نرسيده است. 3) سيره عملی اخلاق و رفتار، وضع زندگي و علم و دانش يکی از راه های شناخت امام، برای کسانی است که اهليّت تشخيص را داشته باشند و بتوانند از اخلاق، سلوک، گفتار و برخوردهای گوناگون، صاحب اين مقام را بشناسند.(6)
ـــــــــــــــــ
(1) کلینی، اصول كافى، ج 1، ص 44، رواية 3.
(2) مکارم شیرازی، يكصد و پنجاه درس زندگى، ص 12.
(3) همان، ص 30.
(4) ترجمه تفسير الميزان، ج 6، ص 252.
(5) علی ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ص45-53.
(6) لطف الله صافی گلپايگانی، پيرامون معرفت امام (عليه السلام)، ص77-78؛ به نقل از درسنامه مهدویت، ص119 تا ص121.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید