خدمات نظامی امام علی(ع)
خدمات نظامى على (عليه السلام) در اسلام چه بود؟ فداكارى و از خود گذشتگى على (عليه السلام) در طول حیات پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و در جنگ ها بر احدى پوشيده نیست. از آن جایی که بررسی و بیان تمام این موارد نیازمند ارائه مطالب مفصل و طولانی است که این جا مجال آن نیست، از غزوات مشهور و مهمى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) با مشركين و دشمنان اسلام نموده و على (عليه السلام) نيز ابطال و قهرمانان عرب را در آن جنگ ها طعمه شمشير خود ساخته است مي توان غزوه بدر احد و غزوه بنى نضير و غزوه احزاب (خندق) و غزوه خيبر و جنگ حنين و طائف را نام برد. جهت رعایت اختصار فقط به رشادت های امام علی (عليه السلام) اشاره کرده و از بیان چگونگی وقوع جنگ ها خودداری می کنم: ـ جنگ بدر ابتدا سه تن از مشركين (عتبه و شيبه و وليد بن عتبه) به میدان آمده و مبارز خواستند پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) على (عليه السلام) را به مبارزه آن ها فرستاد و عموى خود حمزه و عبيدة بن حارث بن عبد المطلب را نيز دستور داد كه به همراه على (عليه السلام) با آن ها بجنگند. على (عليه السلام) به محض برخورد با وليد كه مبارز او بود وى را به قتل رسانيد و سپس براى كشتن مبارزان همراهانش به سوى آن ها شتافت چون آن سه تن كشته شدند ترس و دهشتى از مسلمانان در دل مشركين قرار گرفت، آنگاه مبارزان ديگرى به ميدان آمدند كه اكثرشان به شمشير على (عليه السلام) زندگى را بدرود گفتند و رشادت هاى آن حضرت جنگ بدر را به پيروزى مسلمانان خاتمه داد. به طوري كه متجاوز از هفتاد تن از مشركين قريش مقتول و هفتاد تن نيز اسير گرديدند و بنا به نقل مورخين بيش از نیمی از كشته شدگان مشركين به شمشير على بوده.(1) ـ جنگ احد در جنگ احد که پیروزی اولیه مسلمانان بعلت سرپیچی برخی از نیروهای مسلمان، به شکست تبدیل شده و جان پیامبر خدا (صلى الله عليه و آله) به شدت مورد تهدید قرار گرفته بود، على (عليه السلام) با حملات حيدرانه خود گروه مشركين را از هر طرف كه به پيغمبر حمله می آوردند پراكنده می ساخت و خود را پروانه وار به دور شمع وجود آن جناب به گردش در می آورد. فداكارى على (عليه السلام) در جنگ احد صفحه درخشانى در تاريخ زندگانى او گشود كه سطور طلائى آن با نداى جبرئيل كه مي گفت «لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» مزين گرديد.(2) ـ غزوه بنى نضير پس از پايان غزوه احد بعضى از ساكنين محلى مدينه مانند طوايف يهود بنى نضير و بنى قريظه از اين پيش آمد خوشحال شده و بعضى از قبايل هم كه پيمان دوستى و يا پيمان عدم تعرض با پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) بسته بودند نقض عهد نمودند. بنابر اين چنين به نظر می رسيد كه پيش از جنگ با قريش لازم است نفوذ و امنيت كامل را در مدينه برقرار نمود و سپس به دفع قريش پرداخت لذا در سال چهارم هجرى كه فاصله ميان غزوه احد و خندق بود مسلمين آماده قتال با بنى نضير شده و براى محاصره آن ها در ربيع الاول سال مزبور از مدينه بيرون شدند. فرمانده اين ستون اعزامى على (عليه السلام) بود كه با رشادت و شجاعت ويژه خود آن ها را مجبور به تسليم نمود و پيمان بستند كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) از خون آنان در گذرد و آن ها نيز از حومه مدينه خارج شده و به شام روند. ـ جنگ خندق یکی از جاهایی که می توان اوج رشادت و شجاعت امام (علیه السلام) را مشاهده کرد دلاوری آن حضرت در جنگ خندق یا همان جنگ احزاب است. مبارزۀ آن حضرت با بزرگ ترین و شجاع ترین شخص عرب یعنی عمرو بن عبدود از نمونه های بارز فداکاری و جان نثاری آن حضرت در راه دفاع از اسلام می باشد. در این داورى كافى است كه بدانیم اگر حضرت على (علیه السلام) به میدان دشمن نرفته بود در هیچ یک از مسلمانان جرات مبارزه با دشمن متجاوز نبود، و بزرگترین ننگ براى یك ارتش مبارز این است كه به نداى مبارز طلبى دشمن پاسخ مثبت ندهد و ترس روح و روان سپاهیان را فرا گیرد. حتى اگر دشمن از نبرد صرف نظر مى كرد و پس از شكستن حلقه محاصره به زادگاه خود باز مى گشت، داغ این عار، براى ابد بر پیشانى تاریخ دفاعى اسلام باقى مى ماند. اگر حضرت على (علیه السلام) در این نبرد شركت نمى كرد و یا كشته مى شد قریب به اتفاق سربازانى كه در دامنه كوه «سلع» گرداگرد پیامبر بودند و از غرش هاى قهرمان عرب مثل بید مى لرزیدند، پا به فرار گذارده، از كوه سلع بالا رفته و مى گریختند. چنان كه عین این جریان در نبرد احد و نبرد حنین، كه سرگذشت آن در تاریخ منعكس است، رخ داد و جز چند نفر انگشت شمار كه در میدان نبرد استقامت ورزیدند و از جان پیامبر (صلى الله علیه و آله) دفاع كردند، همه پا به فرار گذاشتند و پیامبر را در میدان تنها نهادند. اگر امام علی (علیه السلام) در این مبارزه شكست مى خورد، نه تنها سربازانى كه در دامنه كوه سلع به زیر پرچم اسلام و در كنار پیامبر قرار داشتند فرار مى كردند، بلكه سربازان مراقبى كه در طول خط خندق در فاصله هاى كوتاهى موضع گرفته بودند، سنگرها را رها مى كردند و هر كدام به گوشه اى پناه مى بردند. اگر حضرت على (علیه السلام) در این نبرد جلو تجاوز قهرمان هاى قریش را نمى گرفت یا در این راه كشته مى شد، عبور سربازان دشمن از خط دفاعى خندق آسان و قطعى بود و سرانجام موج سپاه دشمن متوجه ستاد ارتش اسلام مى شد و تا آخرین نقطه میدان مى تاختند و نتیجه آن جز پیروزى شرک بر آیین توحید و بسته شدن پرونده اسلام نبود. بنابر این محاسبات، پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله) با الهام از وحى الهى، فداكارى حضرت على (علیه السلام) را در آن روز چنین ارزیابى كرد و فرمود: «ضربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»؛ ارزش ضربتى كه على در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جهانیان برتر است.(3) و هنگامی که حضرت على (علیهالسلام) به میدان جنگ رهسپار شد، در آن حال پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) فرمود: «بَرَزَ الاِْیمَانَ كُلُّهُ اِلى شِرْكِ كُلِّهِ»؛ تمام ایمان در برابر تمام شرک قرار گرفته است.(4) فلسفه این ارزیابى روشن است؛ زیرا اگر این فداكارى واقع نمى شد آیین شرک سراسر جهان را فرا مى گرفت و دیگر مشعلى باقى نمى ماند كه ثقلین دور آن گرد آیند و در پرتو فروغ آن به عبادت و پرستش خدا بپردازند. این جا است كه باید گفت امام علی (علیه السلام) با فداكارى بى نظیر خود مسلمانان جهان و پیروان آیین توحید را قرین منت خود قرار داده است؛ و به سخن دیگر، اسلام و ایمان در طى قرون و اعصار گذشته مرهون فداكارى امام علی (علیه السلام) بوده است. بارى، علاوه بر فداكارى، جوانمردى حضرت على (علیه السلام) به حدى بود كه پس از كشتن عمرو به زره پرقیمت او دست نزد و نعش و لباس او را به همان حال در میدان ترک كرد. با این كه عمرو او را در این كار سرزنش كرد ولى حضرت على (علیه السلام) به سرزنش او اعتنا نكرد. از این رو، هنگامى كه خواهر عمرو بر بالین برادر آمد چنین گفت: هرگز براى تو اشک نمى ریزم زیرا به دست فرد كریمى كشته شدى كه به جامه هاى گرانبها و سلاح جنگى تو دست نزده است.(5) ـ جنگ خیبر از دیگر نمونه هایی که بیانگر خدمات نظامی بی نظیر امیرمومنان علی (علیه السلام) است، رشادت و دلاوری آن حضرت در جنگ خیبر است. در فاصله سی و دو فرسنگی شمال مدینه، جلگه وسیع و حاصل خیزی قرار داشت كه آن را «وادی خیبر» می نامیدند، ملّت یهود پیش از بعثت برای سكونت در آن نقطه، دژهای هفتگانه محكمی ساخته بودند. یهودیان آن منطقه به خاطر موقعیّت مناسب محل، در امور زراعت و جمع ثروت و تهیه سلاح، مهارت كاملی پیدا كرده بودند، جمعیت آن ها بالغ بر بیست هزار نفر بود كه در میان آن ها جنگاوران بسیاری به چشم می خورد.(6) از آن جا كه یهودیان خیبر در توطئه های گذشته مشركان علیه اسلام به آن ها كمک كرده بودند، و در جنگ احزاب نیز با كمک های مالی یهود از تمام عربستان مشركان را جمع كرده بودند، پیامبر اسلام تصمیم گرفتند كه این كانون توطئه را برچینند. لذا «غیله لیثی» را در مدینه جانشین خود قرار دادند و پرچم سفیدی به دست حضرت علی (علیه السلام) داده و فرمان حركت را صادر نمودند. این حركت در ماه صفر هفتم هجرت انجام شد.(7) دژهای هفتگانه خیبر هر كدام نام مخصوصی داشتند؛ ناعم، قموص، كتیبه، نسطاة، شق، وطیح، سلالم. هم چنین برای حفاظت از این دژها، در كنار هر كدام از آن ها برج مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانان برج ها، جریان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند. نوع ساختمان قلعه ها به گونه ای بود كه ساكنان آنها بر بیرون قلعه تسلّط كامل داشتند و با منجنیق و غیره می توانستند دشمن را سنگباران كنند.(8) پس از فتح قلعه های ناعم و قموص، سپاه اسلام به طرف دژهای وطیح و سلالم یورش آوردند، ولی با مقاومت سرسختانه یهود در بیرون قلعه رو به رو شدند. از این رو سربازان دلیر اسلام با جانبازی و دادن تلفات سنگین نتوانستند پیروز شوند و بیش از ده روز با جنگاوران یهود دست و پنجه نرم كرده، و هر روز بدون نتیجه باز می گشتند. در یكی از روزها «ابوبكر» مأمور فتح گردید و با پرچم سفید تا دژ آمد، مسلمانان نیز به فرماندهی او حركت كردند، ولی پس از مدّتی بدون نتیجه بازگشتند و فرمانده و سپاه هر كدام گناه را به گردن یكدیگر انداختند. روز دیگر فرماندهی لشكر، به عهده «عمر» واگذار شد. او نیز داستان دوست خود را تكرار نمود و پس از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری و شجاعت فوق العاده رئیس دژ «مرحب»، یاران پیامبر را مرعوب میساخت.(9) در این موقعیت حسّاس كه همه به شدّت از اوضاع پیش آمده ناراحت بودند، پیامبر افسران و دلاوران ارتش را جمع كرد و فرمود: «لَاُعْطِیَنَّ الرّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّه اللهُ وَ رَسُولُه. یَفْتح اللهُ عَلی یَدَیْهِ لَیْسَ بفَرّار»؛ این پرچم را فردا بدست كسی می دهم كه خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر هم او را دوست می دارند و خداوند این دژ را بدست او می گشاید. او مردی است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمی كند.(10) این جمله كه حاكی از فضیلت و برتری معنوی و شهامت آن سرداری است كه قرار بود فتح و پیروزی به دست او صورت بگیرد، موجی از شادی توأم با اضطراب و دلهره در میان ارتش اسلام برانگیخت. هنگامی كه حضرت امیر (علیه السلام) این سخن را از پیامبر شنید، با دلی پر از شوق چنین گفت: «اَللّهُمَّ لا مُعْطِی لِما مَنَعْتَ وَ لا مانِعَ لِما أَعْطَیْتَ»؛ خداوندا هیچ بخشنده ای برای آنچه كه تو منع كردی نیست و هیچ كسی نمی تواند آن چه را كه تو عطا كردی، منع كند.(11) فردا وقتی پیامبر سراغ علی (علیه السلام) را گرفت، گفتند: او دچار درد چشم است. پیامبر دستی بر دیدگان او كشیدند و در حق او دعا نمودند، سپس به وی دستور پیش روی دادند و یادآوری كردند كه قبل از جنگ نمایندگانی را به سوی سران دژ اعزام بدارد و آن ها را به اسلام دعوت كند، اگر نپذیرفتند آن ها را به وظایفشان تحت ادای اسلام از پرداخت جزیه و خلع سلاح آشنا سازد (12) و الّا با آن ها بجنگد. حضرت امیر، زره محكمی بر تن كرد و «ذوالفقار» را حمایل كرد و هروله كنان بسوی دژ حركت كرد و پرچمی را كه پیامبر به او داده بودند، نزدیک قلعه بر زمین نصب نمود. در این لحظه در قلعه باز شد و دلاوران یهود از آن بیرون ریختند. نخست برادر مرحب «حارث» جلو آمد، هیبت نعره او آن چنان مهیب بود كه سربازان همراه حضرت بیاختیار عقب رفتند، ولی امیرالمؤمنین پا برجا ماند و بعد از لحظاتی جسد مجروح حارث به روی خاك افتاد و جان سپرد. «مرحب» برای گرفتن انتقام برادر در حالی كه غرق در سلاح بود، و زره یمانی بر تن و كلاهی كه از سنگ مخصوص تراشیده شده بود بر سر داشت، در حالی كه «كلاه خود» را روی آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجزخوانی كرد. علی (علیه السلام) نیز رجز خواند: «أَنَا اَّلذی سَمَّتْنِی أُمّی حَیْدَرَة ضَرْغامُ آجام وَ لَیْثُ قَسْوَرَة»؛ من همان كسی هستم كه مادرم مرا حیدر (شیر) خوانده، مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم.(13) پس از رجزخوانی، صدای شمشیرها و جنگ این دو تن وحشت عجیبی بر دل ناظران نهاده بود. ناگهان شمشیر برنده حضرت بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه خود و سنگ و سر را تا دندان به دو نیم كرد. با این صحنه سایر دلاوران پا به فرار گذاردند و برخی در نبرد تک به تک كشته شدند. در این میان سپر علی (علیه السلام) با ضربه ای از دستش افتاد، ایشان متوجه درب دژ گردید و آنرا از جای خود كند، و تا پایان جنگ به عنوان سپر از آن استفاده كرد، پس از آن كه آن را بر روی زمین افكند هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از جمله ابو رافع، سعی كردند آن را از این رو به آن رو كنند، نتوانستند.(14) درب قلعه از جنس سنگ بوده و طول آن چهار ذرع و پهنای آن دو ذرع بوده است(15). در جواب مردی كه از حضرت سؤال كرد: آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ فرمودند: به همان اندازه سنگینی كه از سپر خود احساس می كردم.(16) و در پاسخ شخصی نیز فرمود: «ما قَلَعْتُها بِقوَّةٍ بَشَریّة وَ لكِن قَلَعْتُها بِقُوَّةٍ إلهیَّة وَ نَفْسٍ بِلِقاءِ رَبِّها مُطْمَئِنَّة مَرْضِیَّة»؛ من هرگز آن در را با نیروی بشری از جای نكندم، بلكه در پرتو نیروی خداوندی و با قلبی مطمئن به روز قیامت و راضی از آن، انجام دادم.(17) و این چنین بود كه قلعه ای كه ده روز لشكر اسلام را معطل كرده بود، در لحظاتی نه چندان طولانی به دست امیر مؤمنان علی (علیه السلام) گشوده شد و لشكر اسلام به پیروزی قطعی رسید، و تاریخ فضیلتی از فضائل حضرت را در خود ثبت نمود. این مواردی که نقل شد، نمونه هایی است از خدمات نظامی ارزنده مولای متقیان امیرمومنان علی بن ابی طالب (علیه السلام).
_______________
(1) ارشاد مفيد، باب 2، فصل 18؛ كشف الغمه ص 53.
(2) سيرة ابن هشام، ج 2، ص 100.
(3) مستدرك حاكم، ج 3، ص 32؛ بحار الانوار، ج 20، ص 216.
(4) بحارالانوار، ج 20، ص 215.
(5) مستدرك حاكم، ج 3، ص 32؛ بحار الانوار، ج 20، ص 33.
(6) یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ یعقوبی، چاپ بیروت، دار الصادر، بیتا، چاپ اوّل، ج 2، ص 56.
(7) الموسوعة الكبری فی غزوات النبی الاعظم، ج 4، ص 9.
(8) الحلبی، ابوالفرج نورالدین علی، السّیرة الحلبیه، چاپ بیروت، 1422ه.ق، چاپ اوّل، دارالكتب العلمیه، ج 3، ص 48.
(9) الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، چاپ بیروت، چاپ دوم، روائع التراث العربی، 1387ه.ق، ج 3، ص 12.
(10) السیرة الحلبیه، ج 3، ص 51.
(11) بحارالانوار، ج 21، ص 21.
(12) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ بیروت، مؤسسه الوفاء،1403ه.ق، چاپ دوم، جلد 21، ص 29.
(13) السیرة الحلبیه، ج 3، ص 55.
(14) الطبری، تاریخ الطبری، ج 3، ص 13.
(15) السیرة الحلبیه، ج 3، ص 54.
(16) الفقیه، محمد محسن؛ الموسوعة الكبری فی غزوات النبی الأعظم، چاپ بیروت، 1418ه.ق، چاپ اول، مؤسّسه الفقیه، ج 4، ص 73.
(17) بحارالانوار، ج 21، ص 40.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید