حسن مثله جمکرانی

image: 
لطفاً داستان حسن مثله جمکرانی را بفرمایید. آیا این داستان مورد قبول هست یا خیر؟

لطفاً داستان حسن مثله جمکرانی را بفرمایید. آیا این داستان مورد قبول هست یا خیر؟ آن چه كه در رابطه با ماجرای حسن مثله جمكراني مشهور است از اين قرار است كه شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی (ره) می گوید من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سال ۳۹۳ در منزل خود خوابیده بودم که ناگهان جمعیتی به درب منزل من آمدند، نصفی از شب گذشته بود مرا بیدار کردند و گفتند برخیز و دعوت امام مهدی صاحب الزمان را اجابت کن که تو را می خواند. برخاستم و گفتم بگذارید تا پیراهنم رابپوشم، صدا زدند که این پیراهن تو نیست، دست بردم که شلوار خود را بپوشم صدا زدند که این شلوار تو نیست، آن را انداختم و شلوار خود را پوشیدم و در جستجوی کلید درب حیاط بودم که صدا زدند در باز است. چون به درب منزل آمدم جماعتی از بزرگان را دیدم سلام کردم، جواب دادند و خوش آمد گفتند. آن گاه مرا آوردند به مکانی که اکنون مسجد جمکران است. چون خوب نگاه کردم تختی دیدم که فرشی زیبا، روی آن گسترده بود و بالش های زیبایی روی آن بود و جوانی سی ساله بر آن چهار بالش تکیه کرده، و پیر مردی پیش او نشسته و کتابی در دست گرفته و برای آن جوان می خواند، و بیش از شصت نفر هم اطراف او روی زمین نماز می خواندند، که بعضی از آن ها لباس سفید و بعضی لباس سبز داشتند، و آن پیر مرد حضرت خضر بود. پس آن پیر مرد مرا نشاند و امام زمان مرا به نام خودم صدا زد و گفت: برو به حسن مسلم بگو: تو چند سال است که روی این زمین کشت و زرع می کنی و ما خراب می کنیم، دوباره امسال آمدی روی آن کشت و زرع می کنی؛ دیگر اجازه نداری در این زمین زراعت کنی. و باید هر منفعتی که از این زمین بدست آورده ای برگردانی تا با آن در این مکان، مسجد ساخته شود. به حسن مسلم بگو که این زمین شریفی است و خداوند این زمین را بر سایر زمین ها برگزیده و شریف تر قرار داده، و تو آن را تصرف کرده ای و به خاطر این کار خداوند دو پسر جوانت را از تو گرفت، ولی تو هنوز عبرت نگرفته ای، و اگر دست از این کارت بر نداری بلایی به سرت بیاید که از آن خبر نداری. حسن مثله گفت: یا سیدی و مولای! مردم همین جوری حرف مرا قبول نمی کنند باید یک نشان و علامت و دلیل برای اثبات ادعای خود داشته باشم. امام فرمود: ما در این جا نشان و علامتی قرار می دهیم، تو برو و مأموریتت را انجام بده. به نزد سید ابوالحسن برو و بگو بیاید و آن مرد را حاضر کند و منافع چند ساله که از این زمین برداشت کرده است را از او بگیرد و بدهد تا مسجد را بسازند، و بقیه مخارج مسجد را از «رهق» در منطقه «اردهال» که ملک ما است بیاورد و مسجد را تمام کند، و ما نصف «رهق» را وقف کردیم برای این مسجد تا هر ساله در آمد آن را خرج تعمیر این مسجد کنند. به مردم بگو تا به این مسجد رو کنند و آن را عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در آن بخوانند. دو رکعت نماز تحیت مسجد، در هر رکعتی یک حمد و هفت بار«قل هوالله » بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت بار بگویند. و دو رکعت نماز «صاحب الزمان» به این روش که چون سوره حمد به «ایّاکَ نَعبُدُ وَ ایّاکَ نَستَعینُ» رسید آن را صد بار تکرار کنند، آن گاه حمد را تمام کنند. تسبیح رکوع و سجود را هفت بار تکرار کنند، رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بخوانند. چون نماز به پایان رسد تهلیل بگویند و تسبیح حضرت فاطمه زهرا بگویند، و در سجده صد صلوات بفرستند. و این نقل از لفظ امام است که فرمود: «فمن صلیهما (صلیها) فکانما صلی فی البیت العتیق»؛ یعنی هر که این دو رکعت نماز را [در این مکان ] بجا آورد مانند آن است که در خانه کعبه نماز خوانده باشد. پس آن جوان [امام زمان] به من اشاره کرد که برو. چون مقداری راه آمدم مجدداً مرا صدا زده و فرمودند: بزی در گله جعفر چوپان کاشانی است، باید آن بز را بخری. اگر مردم ده [جمکران] قیمت بز را دادند آن را بخر، و اگر ندادند از پول خودت بخر، و فردا شب در این مکان آن بز را بکش [ذبح کن]، و روز 18 ماه رمضان گوشت آن را بین بیماران و هر کس که عیب و علت سختی دارد انفاق کن، که خداوند متعال همه را شفا دهد (آن بز ابلق است و موهای بسیار دارد و هفت علامت دارد، مانند درهم سه علامت در یک طرف، و چهار علامت در سمت دیگر). چون به راه افتادم دو باره مرا باز گرداند و گفت: ما یا هفتاد روز این جا هستیم یا هفت روز، اگر هفت روز بمانیم می شود شب قدر که بیست و سوم است؛ و اگر هفتاد روز بمانیم می شود بیست و پنجم ذیقعده الحرام که روز با عظمتی است. حسن مثله گفت به خانه آمدم و تا صبح درباره این اتفاف فکر می کردم. نماز صبح را خواندم و به نزد علی منذر آمدم و داستان شب گذشته را به او گفتم. او با من آمد رفتیم در همان مکانی که شب گذشته مرا برده بودند، و در آن جا زنجيرهایی را ديديم كه طبق فرموده امام عليه السلام حدود بناى مسجد را نشان می‌ داد. سپس به قم نزد سيد ابوالحسن رضا رفتيم و چون به در خانه او رسيديم، خادم او گفت: آيا تو از جمكران هستى؟ به او گفتم: بلى! خادم گفت: سيد از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتيم و سيد مرا گرامى داشت و گفت: اى حسن بن مثله من در خواب بودم كه شخصى به من گفت: حسن مثله از جمكران نزد تو می‌ آيد، هر چه او گويد تصديق كن و به قول او اعتماد نما، كه سخن او سخن ماست و قول او را رد نكن. از هنگام بيدار شدن تا اين ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجراى شب گذشته را برای وى تعريف كردم، سيد بلافاصله فرمود تا اسب ها را زين نهادند و بيرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزديك روستاى جمكران رسيدیم، گله جعفر كاشان را ديدیم، آن بز از عقب همه گوسفندان می‌ آمد، چون به ميان گله رفتم، همين كه بز مرا ديد به طرف من دويد، جعفر سوگند ياد كرد كه اين بز در گله من نبوده و تاكنون آن را نديده بودم. به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح كرده و هر بيمارى كه گوشت آن تناول كرد، با عنايت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقيه‌الله (ارواحنا فداه) شفا يافت. ابو الحسن رضا، حسن مسلم را احضار كرده و منافع زمين را از او گرفت و مسجد جمكران را بنا كرد، و آن را با چوب پوشانيد. سپس زنجيرها و ميخ ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت. هَر بيمار و دردمندى كه خود را به آن زنجيرها می‌ ماليد،خداى تعالى او را شفاى عاجل عنایت می‌ فرمود، پس از فوت سيد ابوالحسن، آن زنجيرها ناپديد شد و ديگر كسى آن ها را نديد.(1) این داستان درسال ۳۹۳ هجری قمری اتفاق افتاده است. اين داستان حسن مثله جمكرانی، و چگونگی بنای مسجد مقدس جمكران بود، و علما و مراجع هم اين را پذيرفته و نقل می كنند. منبع‌ شناسی مسجد جمكران‌ منابع‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌، به‌ فرمان‌ حضرت‌ صاحب‌ الزمان‌(ارواحنا فداه‌) بر اساس‌ تسلسل‌ زمانيی، به‌ شرح‌ زير است‌: 1. نخستين‌ كسی كه‌ اين‌ داستان‌ را در كتاب‌ خود آورده‌، ابو جعفر محمد بن‌ عليی بن‌ بابويه‌، مشهور به‌ شيخ‌ صدوق‌ (متوفای 381 هجری) است‌. ايشان‌، مشروح‌ آن‌ را در كتاب‌ «مونس‌ الحزين‌ في‌ معرفة‌ الحق‌ و اليقين‌» درج‌ كرده‌ است‌. با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ تأسيس‌ اين‌ مسجد در عصر شيخ‌ صدوق‌ واقع‌ شده‌، و ايشان‌ در قم‌ زندگی می كرد، طبعاً همه جزئيات‌ آن‌ را بدون‌ واسطه‌ از حسن‌ بن‌ مثله‌، و سيّد ابوالحسن‌ الرضا و ديگر شاهدان‌ عينی، شنيده‌ و نقل‌ كرده‌ است‌. كتاب‌ مونس‌ الحزين‌، همانند ده ها اثر گران‌ بهای ديگر شيخ‌ صدوق‌، در طول‌ زمان‌، از بين‌ رفته‌ و به‌ دست‌ ما نرسيده‌ است‌. 2. حسن‌ بن‌ محمد بن‌ حسن‌ قمی، معاصر شيخ‌ صدوق‌، صاحب‌ كتاب‌ گران‌ سنگ‌ «تاريخ‌ قم‌»، شرح‌ آن‌ واقعه‌ را از كتاب‌ شيخ‌ صدوق‌ نقل‌ كرده‌ است‌. كتاب‌ تاريخ‌ قم‌ در عصر شيخ‌ صدوق‌، به‌ سال‌ 378 هجری، در بيست‌ باب‌ به‌ رشته تحرير در آمده‌ است‌. 3. حسن‌ بن‌ علی بن‌ حسن‌ بن‌ عبدالملك‌ قمی، به‌ سال‌ 865 هجری آن‌ را به‌ فارسی ترجمه‌ كرده‌ است‌. 4. متن‌ عربی كتاب‌، به‌ دست‌ مولی محمد باقر مجلسی، (متوفای 1110 هجری) نرسيده‌، ولي‌ ترجمه فارسی آن‌ به‌ دست‌ ايشان‌ رسيده‌ و احاديث‌ مربوط‌ به‌ قم‌ را در جلد «السماء و العالم‌» از آن‌ روايت‌ كرده‌ است‌. 5. سيد نعمت‌ الله جزائری، صاحب‌ «انوار نعمانيه‌» (متوفای 1112 هجری) ترجمه فارسی آن‌ را ديده‌ و داستان‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را با خط‌ خود، از آن‌ استنساخ‌ كرده‌ است‌. 6. شاگرد فرزانه علامه‌ مجلسی، ميرزا عبدالله افندی، (متوفای 1130 هجری) نسخه‌ ای از ترجمه فارسی آن‌ را در بيست‌ باب‌، در قم‌ مشاهده‌ كرده‌ و گزارش‌ آن‌ را در تأليف‌ گران‌ بهای خود آورده‌ و تصريح‌ كرده‌ كه‌ اين‌ ترجمه‌، به‌ سال‌ 865 هجری، به‌ دستور خواجه‌ فخرالدين‌ ابراهيم‌، انجام‌ يافته‌ است‌. 7. سيد امير محمد اشرف‌، معاصر و شاگرد علامه‌ مجلسی، صاحب‌ كتاب‌ «فضائل‌ السادات‌» (متوفای 1145 هجری) متن‌ عربی آن‌ را ديده‌ و از آن‌ نقل‌ كرده‌ است‌. 8. سيد محمد بن‌ محمد هاشم‌ رضوی قمی، به‌ سال‌ 1179 هجری، بنا به‌ خواهش‌ محمد صالح‌ معلم‌ قمی، كتابی در اين‌ رابطه‌ تأليف‌ كرده‌ و آن‌ را «خلاصة‌ البلدان‌» نام‌ نهاده‌ است‌. اين‌ كتاب‌، احاديث‌ مربوط‌ به‌ شرافت‌ قم‌ و تاريخچه تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را در بر دارد. 9. شايسته تأمل‌ است‌ كه‌ آقا محمد علی كرمانشاهی، فرزند وحيد بهبهانی، (متوفای 1216 هجری) به‌ متن‌ عربی تاريخ‌ قم‌ دست‌ رسی داشته‌ و در حاشيه خود بر كتاب‌«نقد الرجال‌» تفرشی، شرح‌ حال‌ «حسن‌ بن‌ مثله‌» و خلاصه داستان‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را به‌ نقل‌ از متن‌ عربی آن‌ آورده‌ است‌. 10. محقق‌ و متتبع‌ بی نظير، ميرزا حسين‌ نوری، موفای 1320 هجری، پس‌ از جست‌ و جوی فراوان‌، به‌ هشت‌ باب‌ از ترجمه تاريخ‌ قم‌ دست‌ يافته‌ (جنة‌ المأوی، ص‌ 47، و بحار، ج‌ 53، ص‌ 234) و مشروح‌ داستان‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را از ترجمه تاريخ‌ قم‌، از روی دست‌ خط‌ سيد نعمت‌ الله جزائری، در آثار ارزش‌مند خود آورده‌ است‌: الف. «جنة‌ المأوی»، چاپ‌ بيروت‌، دار المحجة‌ البيضاء، 1412 هجری، ص‌ 42 ـ 46. ب. همان‌، به‌ پيوست‌، بحار الانوار، چاپ‌ بيروت‌، مؤسسة‌ الوفاء، 1403 هجری، ج‌ 53، ص‌ 230 ـ 234. ج. «نجم‌ ثاقب‌»، چاپ‌ تهران‌، علمية‌ اسلاميه‌، بی تا، ص‌ 212 ـ 215. د. «كلمة‌ طيبه‌»، چاپ‌ سنگی، بمبئی، 1303 هجری، ص‌ 337. ر. «مستدرك‌ الوسائل‌»، چاپ‌ قم‌، مؤسسة‌ آل‌ البيت‌، 1407 هجری، ج‌ 3، ص‌ 432 و 447. 11. شيخ‌ محمد علی كچويی قمی (متوفای 1335 هجری) مشروح‌ آن‌ را از كتاب‌های خلاصة‌ البلدان‌، نجم‌ ثاقب‌، كلمة‌ طيّبه‌، در كتاب‌ ارزش‌مند أنوار المشعشعين‌، چاپ‌ قم‌، كتابخانه آية‌ الله مرعشی، 1423 هجری، ج‌ اول‌، ص‌ 441 ـ 449 (چاپ‌ سنگی 1327 هجری، جلد اول‌، ص‌ 184 ـ 189)، نقل‌ كرده‌ است‌. 12. حاج‌ شيخ‌ علی يزدی حائری (متوفای 1333 هجری) مشروح‌ آن‌ را در كتاب‌ «الزام‌ الناصب‌»، چاپ‌ بيروت‌، مؤسسه اعلمی، 1397 هجری، جلد دوم‌، ص‌ 58 ـ 62، به‌ نقل‌ از محدث‌ نوری، از ترجمه‌ تاريخ‌ قم‌ آورده‌ است‌. 13. همه كسانی كه‌ بعد از محدث‌ نوری درباره تاريخ‌ قم‌ كتاب‌ نوشته‌ اند، مشروح‌ داستان‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را از ايشان‌ نقل‌ كرده‌ اند. شيخ‌ محمد حسن‌ ناصر الشريعه‌، متوفای 1380 هجری، در تاريخ‌ قم‌، چاپ‌ قم‌، مؤسسه مطبوعاتی دار العلم‌، 1342 شمسی، ص‌ 147 ـ 156، يكی از آن‌ افراد است‌. 14. همه علمای معاصر كه‌ در اين‌ رابطه‌ كتاب‌ نوشته‌ اند، همانند علامه معاصر آية‌ الله حاج‌ شيخ‌ محمد غروی، در كتاب‌ گران‌ سنگ‌ «المختار من‌ كلمات‌ الامام‌ المهدی(عج)»، چاپ‌ قم‌، 1414 هجری، جلد يكم‌، ص‌ 440 ـ 448، نيز به‌ اين‌ واقعه‌ اشاره‌ كرده‌ است‌. ممکن است کسی بگوید چگونه شیخ صدوق (متوفای 381 هجری) نخستین کسی است که این داستان را نقل کرده، ولی تاریخ ماجرای حسن مثله جمکرانی مربوط به سال 393 است؟ یعنی کسی که 12 سال قبل از این اتفاق از دنیا رفته است، این ماجرا را نقل کرده است! این چگونه قابل قبول است؟ در پاسخ باید گفت: اولاً احتمال زياد وجود دارد كه تسعين، تصحيف سبعين باشد، که در نتيجه تاريخ واقعه را بايد سال 373 ق بدانيم. اين تصحيف در زبان عربي از تصحيفات شايع است و در جای خود پذيرفتنی است. ثانياً در رابطه با كتاب «مونس الحزين» كه بعنوان اولين نقل كننده اين ماجرا معرفي شده است، بی ترديد از ابن بابويه صدوق نيست. دليل آن هم روشن است؛ از اين کتاب در هيچ منبع معتبری نام برده نشده و نخستين بار نام اين کتاب در کتاب های حاجی نوری و به مناسبت داستان جمکران شهرت پيدا می کند. البته مرحوم حاجی نوری مطالب خود را به سيد نعمة الله جزائری و آقا محمد علی، فرزند وحيد بهبهانی (و نقل آن دو از تاريخ قم) مستند می کند. طبعا اگر اين کتاب از شيخ صدوق بوده و برای نويسنده کتاب تاريخ قديم قم، که از معاصران شيخ صدوق است و ادعا می شود که از اين کتاب اين واقعه را نقل کرده، شناخته شده بوده، چه دليل دارد که فی المثل نجاشی و يا شيخ طوسی که فهرست بلندی از نام های آثار شيخ صدوق را در اختيار داشته اند، اين کتاب را نشناسند. دست کم در طول سده های بعدی بايد کسانی مانند ابن شهر آشوب و يا ابن طاووس و امثال آنان نامی از اين کتاب برده باشند. کتاب های حديثی متعددی به غلط به شيخ صدوق منسوب شده که نادرست بودن اين نوع انتساب ها عموما مورد توجه رجاليان و تراجم نويسان و کتابشناسان قرار گرفته است. بنابر اين، اين که کتابی در حديث وسيله آقا محمد علی پسر وحيد بهبهانی و يا منبع او (يا نسخه ای که در اختيار داشته) به غلط به شيخ صدوق منسوب شود، چندان تازگی ندارد. احتمال زيادی وجود دارد که مقصود از مونس الحزين در داستان جمکران، کتاب فتال نيشابوری باشد. در نقل آقا محمد علی نکته ای آمده که مهم است و آن اشاره به معجزات امام غائب(عج) در روايت جمکران است. اين مطلب با نقل ابن شهر آشوب از مونس الحزين، و احتمالا با نقل کتاب ديگری از آن کتاب کاملا سازگار است. و به احتمال قوی کتاب فتال نيشابوری، کتابی در معجزات امامان بوده و به همين مناسبت داستان جمکران را نقل کرده بوده است. احتمال دارد که در نسخه اساس آقا محمد علی، نام فتال به صورت "الشيخ الصدوق الفتال النيشابوری" آمده بوده و تعبير الشيخ الصدوق عبارتی ستايش آميز برای او بوده، و نه اشاره ای به شيخ صدوق ابن بابويه؛ اما آقا محمد علی دچار سهو شده و کتاب را از ابن بابويه صدوق فرض کرده است. از ديگر سو آن طور که مثلا در اجازات علامه به بنی زهره [بحار الانوار، ج 104، ص83] آمده فتال را "الفقيه محمد بن علی" نيز می خوانده اند، و اين نام و نسب و لقبی است که با شيخ صدوق کاملا سازگار است و می تواند سبب اشتباه و سهو گردد. به هر حال، احتمال اين که داستان واقعه جمکران در کتاب مونس الحزين فتال نيشابوری، استاد ابن شهر آشوب نقل شده باشد، کم نيست. بدين ترتيب اين که مستند حکايت مسجد جمکران کتابی از شيخ صدوق است، ظاهرا منتفی است؛ اما احتمال زياد دارد که مستند اين نقل کتابی از فتال نيشابوری بوده است. _________(1) نجم الثاقب، تألیف مرحوم محدث نوری، ص ۲۹۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 53، 230 ـ 234. آن چه كه در رابطه با ماجرای حسن مثله جمكراني مشهور است از اين قرار است كه شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی (ره) می گوید من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضانسال ۳۹۳ در منزل خود خوابیده بودم که ناگهان جمعیتی به درب منزل من آمدند، نصفی از شب گذشته بود مرا بیدار کردند و گفتند برخیز و دعوت امام مهدی صاحب الزمان را اجابت کن که تو را می خواند. برخاستم و گفتم بگذارید تا پیراهنم رابپوشم، صدا زدند که این پیراهن تو نیست، دست بردم که شلوار خود را بپوشم صدا زدند که این شلوار تو نیست، آن را انداختم و شلوار خود را پوشیدم و در جستجوی کلید درب حیاط بودم که صدا زدند در باز است. چون به درب منزل آمدم جماعتی از بزرگان را دیدم سلام کردم، جواب دادند و خوش آمد گفتند. آن گاه مرا آوردند به مکانی که اکنون مسجد جمکران است. چون خوب نگاه کردم تختی دیدم که فرشی زیبا، روی آن گسترده بود و بالش های زیبایی روی آن بود و جوانی سی ساله بر آن چهار بالش تکیه کرده، و پیر مردی پیش او نشسته و کتابی در دست گرفته و برای آن جوان می خواند، و بیش از شصت نفر هم اطراف او روی زمین نماز می خواندند، که بعضی از آن ها لباس سفید و بعضی لباس سبز داشتند، و آن پیر مرد حضرت خضر بود. پس آن پیر مرد مرا نشاند و امام زمان مرا به نام خودم صدا زد و گفت: برو به حسن مسلم بگو: تو چند سال است که روی این زمین کشت و زرع می کنی و ما خراب می کنیم، دوباره امسال آمدی روی آن کشت و زرع می کنی؛ دیگر اجازه نداری در این زمین زراعت کنی. و باید هر منفعتی که از این زمین بدست آورده ای برگردانی تا با آن در این مکان، مسجد ساخته شود. به حسن مسلم بگو که این زمین شریفی است و خداوند این زمین را بر سایر زمین ها برگزیده و شریف تر قرار داده، و تو آن را تصرف کرده ای و به خاطر این کار خداوند دو پسر جوانت را از تو گرفت، ولی تو هنوز عبرت نگرفته ای، و اگر دست از این کارت بر نداری بلایی به سرت بیاید که از آن خبر نداری. حسن مثله گفت: یا سیدی و مولای! مردم همین جوری حرف مرا قبول نمی کنند باید یک نشان و علامت و دلیل برای اثبات ادعای خود داشته باشم. امام فرمود: ما در این جا نشان و علامتی قرار می دهیم، تو برو و مأموریتت را انجام بده. به نزد سید ابوالحسن برو و بگو بیاید و آن مرد را حاضر کند و منافع چند ساله که از این زمین برداشت کرده است را از او بگیرد و بدهد تا مسجد را بسازند، و بقیه مخارج مسجد را از «رهق» در منطقه «اردهال» که ملک ما است بیاورد و مسجد را تمام کند، و ما نصف «رهق» را وقف کردیم برای این مسجد تا هر ساله در آمد آن را خرج تعمیر این مسجد کنند. به مردم بگو تا به این مسجد رو کنند و آن را عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در آن بخوانند. دو رکعت نماز تحیت مسجد، در هر رکعتی یک حمد و هفت بار«قل هوالله » بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت بار بگویند. و دو رکعت نماز «صاحب الزمان» به این روش که چون سوره حمد به «ایّاکَ نَعبُدُ وَ ایّاکَ نَستَعینُ» رسید آن را صد بار تکرار کنند، آن گاه حمد را تمام کنند. تسبیح رکوع و سجود را هفت بار تکرار کنند، رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بخوانند. چون نماز به پایان رسد تهلیل بگویند و تسبیح حضرت فاطمه زهرا بگویند، و در سجده صد صلوات بفرستند. و این نقل از لفظ امام است که فرمود: «فمن صلیهما (صلیها) فکانما صلی فی البیت العتیق»؛ یعنی هر که این دو رکعت نماز را [در این مکان ] بجا آورد مانند آن است که در خانه کعبه نماز خوانده باشد. پس آن جوان [امام زمان] به من اشاره کرد که برو. چون مقداری راه آمدم مجدداً مرا صدا زده و فرمودند: بزی در گله جعفر چوپان کاشانی است، باید آن بز را بخری. اگر مردم ده [جمکران] قیمت بز را دادند آن را بخر، و اگر ندادند از پول خودت بخر، و فردا شب در این مکان آن بز را بکش [ذبح کن]، و روز 18 ماه رمضان گوشت آن را بین بیماران و هر کس که عیب و علت سختی دارد انفاق کن، که خداوند متعال همه را شفا دهد (آن بز ابلق است و موهای بسیار دارد و هفت علامت دارد، مانند درهم سه علامت در یک طرف، و چهار علامت در سمت دیگر). چون به راه افتادم دو باره مرا باز گرداند و گفت: ما یا هفتاد روز این جا هستیم یا هفت روز، اگر هفت روز بمانیم می شود شب قدر که بیست و سوم است؛ و اگر هفتاد روز بمانیم می شود بیست و پنجم ذیقعده الحرام که روز با عظمتی است. حسن مثله گفت به خانه آمدم و تا صبح درباره این اتفاف فکر می کردم. نماز صبح را خواندم و به نزد علی منذر آمدم و داستان شب گذشته را به او گفتم. او با من آمد رفتیم در همان مکانی که شب گذشته مرا برده بودند، و در آن جا زنجيرهایی را ديديم كه طبق فرموده امام عليه السلام حدود بناى مسجد را نشان می‌ داد. سپس به قم نزد سيد ابوالحسن رضا رفتيم و چون به در خانه او رسيديم، خادم او گفت: آيا تو از جمكران هستى؟ به او گفتم: بلى! خادم گفت: سيد از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتيم و سيد مرا گرامى داشت و گفت: اى حسن بن مثله من در خواب بودم كه شخصى به من گفت: حسن مثله از جمكران نزد تو می‌ آيد، هر چه او گويد تصديق كن و به قول او اعتماد نما، كه سخن او سخن ماست و قول او را رد نكن. از هنگام بيدار شدن تا اين ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجراى شب گذشته را برای وى تعريف كردم، سيد بلافاصله فرمود تا اسب ها را زين نهادند و بيرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزديك روستاى جمكران رسيدیم، گله جعفر كاشان را ديدیم، آن بز از عقب همه گوسفندان می‌ آمد، چون به ميان گله رفتم، همين كه بز مرا ديد به طرف من دويد، جعفر سوگند ياد كرد كه اين بز در گله من نبوده و تاكنون آن را نديده بودم. به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح كرده و هر بيمارى كه گوشت آن تناول كرد، با عنايت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقيه‌الله (ارواحنا فداه) شفا يافت. ابو الحسن رضا، حسن مسلم را احضار كرده و منافع زمين را از او گرفت و مسجد جمكران را بنا كرد، و آن را با چوب پوشانيد. سپس زنجيرها و ميخ ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت. هَر بيمار و دردمندى كه خود را به آن زنجيرها می‌ ماليد،خداى تعالى او را شفاى عاجل عنایت می‌ فرمود، پس از فوت سيد ابوالحسن، آن زنجيرها ناپديد شد و ديگر كسى آن ها را نديد.(1) این داستان درسال ۳۹۳ هجری قمری اتفاق افتاده است. اين داستان حسن مثله جمكرانی، و چگونگی بنای مسجد مقدس جمكران بود، و علما و مراجع هم اين را پذيرفته و نقل می كنند. منبع‌ شناسی مسجد جمكران‌ منابع‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌، به‌ فرمان‌ حضرت‌ صاحب‌ الزمان‌(ارواحنا فداه‌) بر اساس‌ تسلسل‌ زمانيی، به‌ شرح‌ زير است‌: 1. نخستين‌ كسی كه‌ اين‌ داستان‌ را در كتاب‌ خود آورده‌، ابو جعفر محمد بن‌ عليی بن‌ بابويه‌، مشهور به‌ شيخ‌ صدوق‌ (متوفای 381 هجری) است‌. ايشان‌، مشروح‌ آن‌ را در كتاب‌ «مونس‌ الحزين‌ في‌ معرفة‌ الحق‌ و اليقين‌» درج‌ كرده‌ است‌. با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ تأسيس‌ اين‌ مسجد در عصر شيخ‌ صدوق‌ واقع‌ شده‌، و ايشان‌ در قم‌ زندگی می كرد، طبعاً همه جزئيات‌ آن‌ را بدون‌ واسطه‌ از حسن‌ بن‌ مثله‌، و سيّد ابوالحسن‌ الرضا و ديگر شاهدان‌ عينی، شنيده‌ و نقل‌ كرده‌ است‌. كتاب‌ مونس‌ الحزين‌، همانند ده ها اثر گران‌ بهای ديگر شيخ‌ صدوق‌، در طول‌ زمان‌، از بين‌ رفته‌ و به‌ دست‌ ما نرسيده‌ است‌. 2. حسن‌ بن‌ محمد بن‌ حسن‌ قمی، معاصر شيخ‌ صدوق‌، صاحب‌ كتاب‌ گران‌ سنگ‌ «تاريخ‌ قم‌»، شرح‌ آن‌ واقعه‌ را از كتاب‌ شيخ‌ صدوق‌ نقل‌ كرده‌ است‌. كتاب‌ تاريخ‌ قم‌ در عصر شيخ‌ صدوق‌، به‌ سال‌ 378 هجری، در بيست‌ باب‌ به‌ رشته تحرير در آمده‌ است‌. 3. حسن‌ بن‌ علی بن‌ حسن‌ بن‌ عبدالملك‌ قمی، به‌ سال‌ 865 هجری آن‌ را به‌ فارسی ترجمه‌ كرده‌ است‌. 4. متن‌ عربی كتاب‌، به‌ دست‌ مولی محمد باقر مجلسی، (متوفای 1110 هجری) نرسيده‌، ولي‌ ترجمه فارسی آن‌ به‌ دست‌ ايشان‌ رسيده‌ و احاديث‌ مربوط‌ به‌ قم‌ را در جلد «السماء و العالم‌» از آن‌ روايت‌ كرده‌ است‌. 5. سيد نعمت‌ الله جزائری، صاحب‌ «انوار نعمانيه‌» (متوفای 1112 هجری) ترجمه فارسی آن‌ را ديده‌ و داستان‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را با خط‌ خود، از آن‌ استنساخ‌ كرده‌ است‌. 6. شاگرد فرزانه علامه‌ مجلسی، ميرزا عبدالله افندی، (متوفای 1130 هجری) نسخه‌ ای از ترجمه فارسی آن‌ را در بيست‌ باب‌، در قم‌ مشاهده‌ كرده‌ و گزارش‌ آن‌ را در تأليف‌ گران‌ بهای خود آورده‌ و تصريح‌ كرده‌ كه‌ اين‌ ترجمه‌، به‌ سال‌ 865 هجری، به‌ دستور خواجه‌ فخرالدين‌ ابراهيم‌، انجام‌ يافته‌ است‌. 7. سيد امير محمد اشرف‌، معاصر و شاگرد علامه‌ مجلسی، صاحب‌ كتاب‌ «فضائل‌ السادات‌» (متوفای 1145 هجری) متن‌ عربی آن‌ را ديده‌ و از آن‌ نقل‌ كرده‌ است‌. 8. سيد محمد بن‌ محمد هاشم‌ رضوی قمی، به‌ سال‌ 1179 هجری، بنا به‌ خواهش‌ محمد صالح‌ معلم‌ قمی، كتابی در اين‌ رابطه‌ تأليف‌ كرده‌ و آن‌ را «خلاصة‌ البلدان‌» نام‌ نهاده‌ است‌. اين‌ كتاب‌، احاديث‌ مربوط‌ به‌ شرافت‌ قم‌ و تاريخچه تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را در بر دارد. 9. شايسته تأمل‌ است‌ كه‌ آقا محمد علی كرمانشاهی، فرزند وحيد بهبهانی، (متوفای 1216 هجری) به‌ متن‌ عربی تاريخ‌ قم‌ دست‌ رسی داشته‌ و در حاشيه خود بر كتاب‌«نقد الرجال‌» تفرشی، شرح‌ حال‌ «حسن‌ بن‌ مثله‌» و خلاصه داستان‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را به‌ نقل‌ از متن‌ عربی آن‌ آورده‌ است‌. 10. محقق‌ و متتبع‌ بی نظير، ميرزا حسين‌ نوری، موفای 1320 هجری، پس‌ از جست‌ و جوی فراوان‌، به‌ هشت‌ باب‌ از ترجمه تاريخ‌ قم‌ دست‌ يافته‌ (جنة‌ المأوی، ص‌ 47، و بحار، ج‌ 53، ص‌ 234) و مشروح‌ داستان‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را از ترجمه تاريخ‌ قم‌، از روی دست‌ خط‌ سيد نعمت‌ الله جزائری، در آثار ارزش‌مند خود آورده‌ است‌: الف. «جنة‌ المأوی»، چاپ‌ بيروت‌، دار المحجة‌ البيضاء، 1412 هجری، ص‌ 42 ـ 46. ب. همان‌، به‌ پيوست‌، بحار الانوار، چاپ‌ بيروت‌، مؤسسة‌ الوفاء، 1403 هجری، ج‌ 53، ص‌ 230 ـ 234. ج. «نجم‌ ثاقب‌»، چاپ‌ تهران‌، علمية‌ اسلاميه‌، بی تا، ص‌ 212 ـ 215. د. «كلمة‌ طيبه‌»، چاپ‌ سنگی، بمبئی، 1303 هجری، ص‌ 337. ر. «مستدرك‌ الوسائل‌»، چاپ‌ قم‌، مؤسسة‌ آل‌ البيت‌، 1407 هجری، ج‌ 3، ص‌ 432 و 447. 11. شيخ‌ محمد علی كچويی قمی (متوفای 1335 هجری) مشروح‌ آن‌ را از كتاب‌های خلاصة‌ البلدان‌، نجم‌ ثاقب‌، كلمة‌ طيّبه‌، در كتاب‌ ارزش‌مند أنوار المشعشعين‌، چاپ‌ قم‌، كتابخانه آية‌ الله مرعشی، 1423 هجری، ج‌ اول‌، ص‌ 441 ـ 449 (چاپ‌ سنگی 1327 هجری، جلد اول‌، ص‌ 184 ـ 189)، نقل‌ كرده‌ است‌. 12. حاج‌ شيخ‌ علی يزدی حائری (متوفای 1333 هجری) مشروح‌ آن‌ را در كتاب‌ «الزام‌ الناصب‌»، چاپ‌ بيروت‌، مؤسسه اعلمی، 1397 هجری، جلد دوم‌، ص‌ 58 ـ 62، به‌ نقل‌ از محدث‌ نوری، از ترجمه‌ تاريخ‌ قم‌ آورده‌ است‌. 13. همه كسانی كه‌ بعد از محدث‌ نوری درباره تاريخ‌ قم‌ كتاب‌ نوشته‌ اند، مشروح‌ داستان‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ را از ايشان‌ نقل‌ كرده‌ اند. شيخ‌ محمد حسن‌ ناصر الشريعه‌، متوفای 1380 هجری، در تاريخ‌ قم‌، چاپ‌ قم‌، مؤسسه مطبوعاتی دار العلم‌، 1342 شمسی، ص‌ 147 ـ 156، يكی از آن‌ افراد است‌. 14. همه علمای معاصر كه‌ در اين‌ رابطه‌ كتاب‌ نوشته‌ اند، همانند علامه معاصر آية‌ الله حاج‌ شيخ‌ محمد غروی، در كتاب‌ گران‌ سنگ‌ «المختار من‌ كلمات‌ الامام‌ المهدی(عج)»، چاپ‌ قم‌، 1414 هجری، جلد يكم‌، ص‌ 440 ـ 448، نيز به‌ اين‌ واقعه‌ اشاره‌ كرده‌ است‌. ممکن است کسی بگوید چگونه شیخ صدوق (متوفای 381 هجری) نخستین کسی است که این داستان را نقل کرده، ولی تاریخ ماجرای حسن مثله جمکرانی مربوط به سال 393 است؟ یعنی کسی که 12 سال قبل از این اتفاق از دنیا رفته است، این ماجرا را نقل کرده است! این چگونه قابل قبول است؟ در پاسخ باید گفت: اولاً احتمال زياد وجود دارد كه تسعين، تصحيف سبعين باشد، که در نتيجه تاريخ واقعه را بايد سال 373 ق بدانيم. اين تصحيف در زبان عربي از تصحيفات شايع است و در جای خود پذيرفتنی است. ثانياً در رابطه با كتاب «مونس الحزين» كه بعنوان اولين نقل كننده اين ماجرا معرفي شده است، بی ترديد از ابن بابويه صدوق نيست. دليل آن هم روشن است؛ از اين کتاب در هيچ منبع معتبری نام برده نشده و نخستين بار نام اين کتاب در کتاب های حاجی نوری و به مناسبت داستان جمکران شهرت پيدا می کند. البته مرحوم حاجی نوری مطالب خود را به سيد نعمة الله جزائری و آقا محمد علی، فرزند وحيد بهبهانی (و نقل آن دو از تاريخ قم) مستند می کند. طبعا اگر اين کتاب از شيخ صدوق بوده و برای نويسنده کتاب تاريخ قديم قم، که از معاصران شيخ صدوق است و ادعا می شود که از اين کتاب اين واقعه را نقل کرده، شناخته شده بوده، چه دليل دارد که فی المثل نجاشی و يا شيخ طوسی که فهرست بلندی از نام های آثار شيخ صدوق را در اختيار داشته اند، اين کتاب را نشناسند. دست کم در طول سده های بعدی بايد کسانی مانند ابن شهر آشوب و يا ابن طاووس و امثال آنان نامی از اين کتاب برده باشند. کتاب های حديثی متعددی به غلط به شيخ صدوق منسوب شده که نادرست بودن اين نوع انتساب ها عموما مورد توجه رجاليان و تراجم نويسان و کتابشناسان قرار گرفته است. بنابر اين، اين که کتابی در حديث وسيله آقا محمد علی پسر وحيد بهبهانی و يا منبع او (يا نسخه ای که در اختيار داشته) به غلط به شيخ صدوق منسوب شود، چندان تازگی ندارد. احتمال زيادی وجود دارد که مقصود از مونس الحزين در داستان جمکران، کتاب فتال نيشابوری باشد. در نقل آقا محمد علی نکته ای آمده که مهم است و آن اشاره به معجزات امام غائب(عج) در روايت جمکران است. اين مطلب با نقل ابن شهر آشوب از مونس الحزين، و احتمالا با نقل کتاب ديگری از آن کتاب کاملا سازگار است. و به احتمال قوی کتاب فتال نيشابوری، کتابی در معجزات امامان بوده و به همين مناسبت داستان جمکران را نقل کرده بوده است. احتمال دارد که در نسخه اساس آقا محمد علی، نام فتال به صورت "الشيخ الصدوق الفتال النيشابوری" آمده بوده و تعبير الشيخ الصدوق عبارتی ستايش آميز برای او بوده، و نه اشاره ای به شيخ صدوق ابن بابويه؛ اما آقا محمد علی دچار سهو شده و کتاب را از ابن بابويه صدوق فرض کرده است. از ديگر سو آن طور که مثلا در اجازات علامه به بنی زهره [بحار الانوار، ج 104، ص83] آمده فتال را "الفقيه محمد بن علی" نيز می خوانده اند، و اين نام و نسب و لقبی است که با شيخ صدوق کاملا سازگار است و می تواند سبب اشتباه و سهو گردد. به هر حال، احتمال اين که داستان واقعه جمکران در کتاب مونس الحزين فتال نيشابوری، استاد ابن شهر آشوب نقل شده باشد، کم نيست. بدين ترتيب اين که مستند حکايت مسجد جمکران کتابی از شيخ صدوق است، ظاهرا منتفی است؛ اما احتمال زياد دارد که مستند اين نقل کتابی از فتال نيشابوری بوده است.

_________

(1) نجم الثاقب، تألیف مرحوم محدث نوری، ص ۲۹۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 53، 230 ـ 234.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: