راه عرفان و دین
آیا راه عرفان و دین جداست؟ چه ارتباطی بین جنگ و جهاد و عرفان وجود دارد؟ و آیا بین عرفان و حکومتداری ارتباطی وجود دارد؟ در ابتدا لازم است تعریفی از عرفان ارائه دهیم تا فهم مطلب برایمان راحت تر باشد. عرفان در لغت به معنى شناخت و آگاهى، و در اصطلاح نام يكى از علوم الهى است كه موضوع آن شناخت حق و اسماء و صفات اوست. با اين تعريف موضوع و محور اصلى عرفان، انسان و خود سازى و خويشتن شناسى اوست، زيرا تا انسان خود را نشناسد، به هدف نهايى كه شناخت حق است هرگز نخواهد رسيد و به همين منظور علما و عرفا بر اساس «من عرف نفسه فقد عرف ربه» خويشتن شناسى را مقدمه خداشناسى دانسته و بر رابطه دوگانه بين «انسان» و «خدا» تأكيد ورزيده اند. هم چنين عرفان عامل درون سازى و پاكسازى باطن انسان است و بالاخره «هدف اساسى عرفان، نوسازى انسان و معيار بخشى به وى، در تنظيم رابطه هاى خود با خويشتن و با ديگران است.» بنابراين با يک تعبير ساده مى توان عرفان را عامل مهم مبارزه با نفس و خواهش هاى نفسانى فرد دانست و با خويشتن دارى و زهد آن را معنا داد.(1) نکته ی قابل توجه این است که اسلام ما را به عرفان دعوت می نماید اما نه هر نوع عرفانی، بلکه عرفان ناب که در واقع بر مبنای عقلانیت وشریعت استوار شده باشد. مساله بعدی که توجه به آن لازم است ارتباط بین دین و عرفان است. بعضی ها عرفان را مستقل از دین می دانند و قائل به این امر هستند که عرفان می تواند بدون دین هم، هویت مستقلی داشته باشد. در حالی که در آموزه های اسلام عرفان مستقل از دین نمی باشد. در تعریف دین می گوییم که دين مجموعه اى از آموزه ها و دستورهاست كه پيامبران از سوى خداى متعال براى سعادت انسان ها عرضه كرده اند. و در واقع این دستورها متناسب با نیازهای فطری و حقیقی انسان تنظیم شده است. در واقع دین با ارائه برنامه، نیازهای درونی را مدیریت می کند. ولی لازم است توجه کنیم که گرايشات فطرى با وجود این که در تمامى انسان ها وجود دارند، ولى براى متجلی شدن نیاز به زمینه دارند. بنابراين، دين و آموزه هاى دينى سبب بروز گرايش هاى عرفانى در انسان ها مى گردد. عرفان براى رساندن آدمى به كمالات انسانى هم در مرحله بروز و هم در مرحله رشد و هدايت نيازمند دين است و این نوع عرفان جز تعالیم دین اسلام است. علّامه طباطبايى درباره جايگاه دين در تحقق تمايلات فطرى مى گويد: فطرت كمال انسانى را تشخيص مى دهد، ولى اين تشخيص به تنهايى كافى نيست كه كمالات انسانى را فعليت بخشد، و نياز به ياورى دارد كه او را يارى دهد و اين ياورى كه فطرت را در فعليت بخشيدن به كمالات يارى می دهد حقيقت نبوّت است.(2) عرفان، شناخت حق و اسما و صفات الهی از طریق تهذیب نفس و تزكیه و طهارت درونی است. بنابراین عارف، عالم را جلوه حق و مظهر اسمای حُسنای الهی می بیند و «توحید»، آخرین مقصد سیر و سلوك عارف است؛ منتها عرفان ممکن است مثبت یا منفی باشد. عرفان حقیقى آغاز حركتش بیدارى انسان از خواب است . این عرفان كه مسیرش و مقصدش قرار گرفتن در جاذبه كمال مطلق است به لقاءالله منتهى مى گردد. این عرفان مثبت است. اگر چنین تعریفی از عرفان داشته باشیم تفاوتى میان دین و عرفان باقى نمى نماند و شریعت و طریقت اشكال یك حقیقت می شوند. اما در عرفان منفی، شخص نهایتا به لذائذی از حال درونی می رسد و به همان قناعت مى کند واز حركت باز مى ایستد. دین مجموعه ای از معارف است و عرفان نیز جزئی از معارف دینی، بنابراین ارتباط بين آموزههاي ديني و عرفاني را ميتوان عموم و خصوص مطلق دانست؛ چرا كه دين، غير از معارف باطني و حقايق عرفاني، ابعاد ديگري از جمله فقه و احكام ظاهري، اجتماعيات، اخلاقيات و اصول اعتقادي را نيز در بر ميگيرد. همان طور که اشاره شد هدف سالک در مسیر عرفان رسیدن به معرفه الله و توحید است و مباحث عرفانی، چه نظری و چه عملی، بر روی شناخت دل و راه قلب و فطرت قلبی و باید و نبایدهای سلوكی تكرار و تأكید می كند؛ و همه چیز در پرتو معرفةاللَّه و از وجهه توحیدی باید شناخته شود. از طرفی وقتی به آموزه های دینی نگاه می کنیم می بینیم که توحید، اصل اصیل و محور مهم دعوت عموم انبیا و اولیا است كه پایه و اساس همه عقاید و اعمال و احكام دینی ما شمرده می شود. لازم است توجه کنیم که عرفان حقیقی در بطن و متن آموزه های قرآنی و حدیثی و سنّت و سیره علمی و عملی معصومان علیهم السلام ریشه دارد. اساس عرفان اسلامی بر دو محور «خودشناسی» و «خودسازی» یا «خودآگاهی و خداآگاهی» قرار دارد. پس معرفت به خود، محاسبه خود و مراقبت از خویشتن، سرمایه های اصلی عرفان اسلامی هستندو فرهنگ اسلامی مملّو از مباحث معرفتی و چنین آموزه هایی در ساحت خودشناسی و تهذیب نفس وخودسازی است و بر محور خودآگاهی، به ویژه «خودآگاهی عرفانی» تكیه مؤكّد دارد. در واقع می توان گفت بین اسلام، معارف اسلامی و فرهنگ اسلامی و عرفان چه علمی و چه عملی نسبت استكمالی وجود دارد؛ عرفان، هم در بخش عملی و هم در بخش نظری، با دین مقدّس اسلام تماس و اصطكاك پیدا می كند؛ زیرا اسلام، روابط انسان را با خدا و جهان و خودش و جامعه بیان كرده و به تفسیر و توضیح هستی پرداخته است، عُرفا هم چه در بخش عملی و چه در بخش نظری، همواره به كتاب و سنّت و سیره نبوی و ائمّة علیهم السلام استناد می كنند و تکلیف انسان را در این روابط چهارگانه مشخص می کنند. نکته دیگر، در رابطه با ارتباط بین جنگ و جهاد و مسأله عرفان می باشد، چرا که در نگاه ظاهری این دو با هم جور در نمی آید و هر کدام روحيه خاص خود را مى طلبند، عارف نيازمند روحى لطيف است اما کسی که می جنگد لازم است روحیه ای حماسی داشته باشد. ولی لازم است توجه کنیم که این هر دو یعنی جهاد در راه حق و عرفان، لازم و ملزوم یکدیگرند و از هم جدا نمی شوند. چرا که جهاد از مصادیق تبری می باشد و تولی و تبری نیزجز جدانشدنی عرفان است. عارف حقيقى براى رسيدن به قرب و لقاى خداوند راهى جز فرمانبردارى از خداى متعال ندارد، بنابراین هر جا فرمان خدا دستور جنگ و جهاد باشد براى فرمانبردارى پيشتاز است. یکی از نکاتی که توجه به آن لازم است این است که عرفان با سیاست و حکومتداری نیز تعامل مثبتی می تواند داشته باشد. در ابتدا خودسازی به عنوان دستور اولیه برای عارف ارائه می شود، و در نهایت این خودسازی در بُعد بیرونی نیز تجلی می یابد و به هدایت جامعه و مبارزه با دشمن می پردازد. با دقت در زندگی بزرگترین عارف یعنی حضرت علی علیه السلام نیز به خوبی در می یابیم که مسیر عرفان را جدا از مسیر جهاد و حکومت دینی ندانسته اند. عرفان نظری و عملی حضرت امام خمینی (ره) نيز بر اين مبنا شکل گرفته و استوار مي باشد. متاسفانه عده ای فکر می کنند عرفان همان عزلت نشینی و دوری گزیدن از اجتماع و مردم است، در حالی که سیره ائمه ی معصومین علیه السلام قولا و عملا چنین نظری را تایید نمی کند.
__________
(1) فرهنگ لغات، دکتر سید جعفر سجادی.
(2) تفسیر المیزان، ج 2 ص 151.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید