فرزند دار شدن حضرت مريم بدون همسر و آيه 101 انعام
در سوره انعام آیه 101 آمده: « بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ و هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» ؛ او پدید آورنده آسمانها و زمین است چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد حال آنکه همسری نداشته و همه چیز را آفریده و به همه چیز داناست.در مفهوم کلی آیه بحثی نیست. چون خداوند بیان می دارد خالق همه چیز است پس نمی تواند همسر و فرزند داشته باشد چون این همسر و فرزند هم مخلوق اویند. اما در میان آیه استدلال دیگری نیز وجود دارد که بیان میکند خداوندی که همسر ندارد، چگونه میتواند فرزند داشته باشد؟ اگر این را به عنوان یک اصل قطعی بپذیریم (نداشتن همسر = نداشتن فرزند) پس چطور باید پذیرفت مسیح از مادری بدون شوهر متولد شده؟ یعنی چه لزومی دارد خداوند درمقام استدلال به افترا زنندگان، مانند فردی عادی بگوید: «من که زوجهای ندارم که فرزندی داشته باشم» بدون این استدلال و با عنایت به قدرت حق تعالی تولد مسیح(ع) امری شدنی است، اما با این استدلال، راه تولد فرزند بدون حضور یکی از والدین بسته میشود. ذکر چند مطلب مفید است: مطلب اول: برخی آیات مرتبط با موضوع: *«وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً»؛ و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده است! (1) *«بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ»؛ او پديد آورنده آسمانها و زمين است چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد؟! حال آنكه همسرى نداشته است. (2) *«ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»؛ هرگز براى خدا شايسته نبود كه فرزندى اختيار كند! منزّه است او! هر گاه چيزى را فرمان دهد، مىگويد: «موجود باش!» همان دم موجود مىشود! (3) *«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»؛ خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده و معبود ديگرى با او نيست كه اگر چنين مىشد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مىكردند و بعضى بر بعضى ديگر برترى مىجستند (و جهان هستى به تباهى كشيده مىشد) منزّه است خدا از آنچه آنان توصيف مىكنند! (4) *«إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض»؛ خدا، تنها معبود يگانه است او منزه است كه فرزندى داشته باشد (بلكه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمين است. (5) *«قَالَتْ أَنىَ يَكُونُ لىِ غُلَامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنىِ بَشَرٌ »؛ گفت: «چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد؟! در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلودهاى هم نبودهام!» (6) و ...... مطلب دوم: دو وجه استدلال بر استحاله فرزند داشتن خداوند: وجه اول: "أَنىَ يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ" ص: داشتن فرزند حقيقى موقوف بر اين است كه قبلا همسرى اتخاذ شود. ک: اتخاذ همسر براى خداى تعالى معقول نيست. ن: پس خداوند فرزندی ندارد. وجه دوم: "وَ خَلَقَ كُلَّ شىَْءٍ" ص: خداى تعالى خالق و آفریننده هر چيزى است. ک: صاحب فرزند نمىتواند خالق فرزند خود باشد (چون فرزند جزئى از پدر است)، و معقول نيست كه جزء خداوند مخلوق خودش باشد. ن: پس خداوند فرزندی ندارد. اين دو دليل در جمله كوتاه "بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" نهفته است، چون وقتى خداوند به وجود آورنده همه اجزاى آسمانها و زمين باشد ديگر چه چيزى باقى خواهد ماند كه بتواند همسر خداوند بوده باشد، و يا پسران و دخترانى، همانند خود داشته باشد.(7) مطلب سوم: در آیات قرآن با تعابیر متفاوت و از جهات گوناگون، داشتن فرزند برای خداوند نفی شده است: 1. در برخی بطور کلی و بدون این که دلیل خاصی بیان شود شأن و عظمت خداوند را منزه از این دانسته که همسر و فرزند داشته باشد. 2. در برخی آیات، خداوند خالق و آفریننده تمام هستی دانسته، و به این طریق (دلیل) داشتن فرزند و همسر برای او را باطل دانسته است. 3. در برخی آیات نیز با بیانی کلی بدون ذکر دلیلی خاص (در ظاهر)، می فرماید خدایی که با امر و اراده اش هر چه بخواهد خلق می شود را نمی توان مانند انسان تصور نمود که دارای همسر و فرزند است و دارای نیاز و محدودیت می باشد. 4. در برخی آیات علاوه بر ذکر خالقیت خداوند، نداشتن همسر را دلیلی روشن بر نداشتن فرزند می داند. 5. بطور کلی با بیان نفی شریک و همتا، فرزند داشتن برای خداوند را باطل دانسته است. 6. در استدلال حضرت مریم(س) آمده چگونه من فرزندی داشته باشم در حالی که تاکنون انسانی مرا لمس نکرده است. مطلب چهارم: «بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ» (8) اين آیه و نیز آیه قبل در مقام رد بر مشركين است، زیرا مشركين براى خداى تعالى شركائى از جن قائل بودند و نیز معتقد بودند که خداوند دارای فرزند پسر و دختر است. در این جا می توان گفت که کلام الهی در مقام جدل با مشرکین است. جدل آن است که با مبانی طرف مقابل با او صحبت شود، اعم از این که خود گوینده آن استدلال را کامل و تام و صحیح بداند یا نه. به استدلال حضرت مریم (9) توجه کنید، او نیز می گوید وقتی انسانی مرا لمس نکرده چگونه فرزندی داشته باشم. در این آیه شریفه (10) مشرکین اولا: خدا را مرد می دانستند؛ ثانیا: برای خداوند فرزندان دختر و پسر قائل بودند. لذا خداوند مطابق با آنها، در مقابل آنها استدلال می کند و می فرماید وقتی او همسر ندارد چگونه می تواند فرزند داشته باشد. بنابر این می توان گفت این نوعی استدلال جدلی است در برابر مشرکین، که مطابق با شیوه استدلالی خودشان به آنها پاسخ داده شده است.
_________
(1) جن، 3.
(2) انعام، 101.
(3) مریم، 35.
(4) مومنون، 91.
(5) نساء، 171.
(6) مریم،20.
(7) ترجمه تفسیر المیزان، ج 7، ص 403.
(8) انعام، 101.
(9) مریم، 20. (10) انعام، 101.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید