تسبيح حيوانات، نباتات و جمادات
حيوانات و نباتات و جمادات چگونه خالق خود را تسبيح مي گويند؟ اينكه در فرهنگ قران كريم همه موجودات تسبيح خداوند را مي گويند يكي از موضوعات مهم در فلسفه صدرايي است كه به نحوي عالي وارد اين مقوله شده و مطالب نابي را بيان فرموده است ؛ تسبيح گفتن نشان گر اين است كه موجودات عالم داراي درك و شعور هستند و الا بدون درك و شعور تسبيح گويي موجودات مفهومي نخواهد داشت : قرآن كريم می فرماید:« تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً. آسمان هاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبيح او مىگويند؛ و هیچ چیزی نیست مگر اینکه تسبيح و حمد او مىگويد؛ ولى شما تسبيح آنها را نمىفهميد؛ او بردبار و آمرزنده است. » (1) اینکه همه موجودات ــ اعم ازجاندار و غير جاندار ــ خداوند را تسبيح مي کنند. با توجّه به آیات قرآن کریم از مسلّمات است. موجودات از آن حیث که معلول خدا هستند در عمق ذاتشان نیازمند به او بوده طالب او هستند. لذا چه بخواهند و چه نخواهند و چه بدانند و چه ندانند رو به سوی خدا در صیرورت و بازگشتند. «... لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُورُ. ... آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست؛ آگاه باشيد كه همه امور تنها به سوى خدا بازمىگردند.» (2) از این احتیاج ذاتی موجودات به خداوند متعال که در افعال و گفتار آنها ظهور و بروز دارد می توان به تسبیح تکوینی تعبیر نمود. بخصوص این که کلمه تسبیح از ریشه سبح به معنا شنا نمودن است. 2. اینکه جمادات یا نباتات فاقد روح و شعورند یا حیوانات فقط به حکم غریزه عمل می کنند ، سخن مشهور مردم است نه سخن قرآن کریم و اهل بیت(ع). آیات و روایات فراوانی حاکی از این هستند که همه موجودات عالم دارای شعورند. خداوند متعال می فرماید:« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُون. آيا نديدى تمام آنان كه در آسمانها و زمينند براى خدا تسبيح مىكنند، و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گستردهاند؟! هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مىداند؛ و خداوند به آنچه انجام مي دهند داناست» (3) از این آیه شریفه استفاده می شود که موجودات ، افزون بر تسبیح تکوینی ، که به معنی سیر الی الله و اظهار نقص خود و اعتراف وجودی به کمال محض بودن خداست ، تسبیح آگاهانه نیز دارند. چون اوّلاً خداوند متعال از علم آنها به تسبیح و نمازشان خبر داد و ثانیاً بیان نمود که افزون بر تسبیح ، صلاة نیز دارند و نماز و تبسیح هر موجودی هم مختصّ به خود اوست. از آیات قرآن کریم ، افزون باشعور بودن همه موجودات عالم ، مختار بودن آنها نیز قابل استفاده است. خداوند متعال می فرماید:« وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ . و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، از روى رغبت يا از روى کراهت ، در برابرِ(فرمان) او تسليمند، و همه به سوى او بازگردانده مىشوند» (4) « ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ. سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالى كه به صورت دود بود؛ به آن و به زمين گفت : بیایید خواه از روى اطاعت و رغبت و خواه از روی اكراه و بی رغبتی ! آنها گفتند: ما از روى طاعت و رغبت مىآييم.» (5) در هیچکدام از این آیات شریفه سخن از تسبیح و سجده جبری نیست ؛ چون طوع و اکراه از اقسام فعل اختیاری هستند. فعل اختیاری گاه از روی رغبت است و گاه همراه با بی رغبتی و از سر اضطرار ، مثل کسی که از ترس مجازات عملی را انجام می دهد ، که اگر بخواهد انجام ندهد انجام نمی دهد و مجازات را تحمّل می کند. لذا خداوند متعال سخنی از جبر نفرمود. از نظر فلسفی نیز تحقق جبر در عالم از محالات ذاتی است که از تحقق آن تناقض لازم می آید. گواه روشن ادّعای فوق آیه اخیر است که به وضوح نشان می دهد زمین و آسمان دارای اختیار بوده با رغبت فرمان خود را گردن نهاده اند. 3. در حکمت متعالیه(مکتب فلسفی ملاصدرا ) نیز برای همه موجودات عالم مادّه وجود نفس اثبات شده است. همچنین در این مکتب بر باشعور بودن و مختار بودن همه موجودات عالم اقامه برهان شده است. عرفا نیز در این فکر با اصحاب حکمت متعالیه هم فکرند. جناب مولوی در مثنوی معنوی از زبان موجودات به ظاهر غیر زنده فرموده است: «عالم افسرده ست و نام او جماد........................... جامد افسرده بود اى اوستاد باش تا خورشيد حشر آيد عيان ............................. تا ببينى جنبش جسم جهان چون عصاى موسى اينجا مار شد .......................... عقل را از ساكنان اخبار شد پارهى خاك ترا چون مرد ساخت ............................ خاكها را جملگى شايد شناخت مرده زين سويند وز آن سو زندهاند ........................ خامش اينجا و آن طرف گويندهاند چون از آن سوشان فرستد سوى ما ...................... آن عصا گردد سوى ما اژدها كوهها هم لحن داودى كند ................................... جوهر آهن به كف مومى بود باد حمّال سليمانى شود .................................... بحر با موسى سخن دانى شود ماه با احمد اشارت بين شود ............................... نار ابراهيم را نسرين شود خاك قارون را چو مارى در كشد ............................ استن حنانه آيد در رشد سنگ بر احمد سلامى مىكند ............................ كوه يحيى را پيامى مىكند ما سميعيم و بصيريم و هشيم ............................ با شما نامحرمان ما خامشيم چون شماسوى جمادى مىرويد .......................... محرم جان جمادان چون شويد از جمادى عالم جانها رويد .................................. غلغل اجزاى عالم بشنويد فاش تسبيح جمادات آيدت ................................. وسوسهى تاويلها نربايدت چون ندارد جان تو قنديلها .................................. بهر بينش كرده اى تاويلها» (6)
----------------------------------------------------------------------------------
1. ( اسراء: 44).
2. (الشورى:53)
3. ( النور:41)
4. ( آلعمران :83)
5. (فصلت :11)
6. (مثنوىمعنوى، دفتر سوم، صفحهى 387)
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید