یونس درشکم ماهی، خیالپردازی یا واقعیت؟

image: 
یونس درشکم ماهی، خیالپردازی یا واقعیت؟

در آیات قرآن و روایات اسلامی و غیر ه آمده است که یونس تا چندی در شکم ماهی بسر برده است، خواستم بپرسم که که آیا از دیدگاه علمی این مسئله امکان دارد یا نه ؟

خداوند متعال در سوره صافات آیات139-148،به ماجرای حضرت یونس اشاره می کند.یکی از نکات جالب توجه،بحث گرفتار شدن این پیامبر الهی در شکم ماهی عظیم الجثه،است.یکی از نکاتی که در این رابطه به ذهن انسان خطور می کند،همین نکته است که چگونه ایشان در شکم ماهی زنده ماندند؟در این رابطه توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنم: دليل روشنى در دست نيست که يونس چه مدتى در شکم ماهى ماند؟ چند ساعت ، يا چند روز، و يا چند هفته ، در بعضى از روايات نه ساعت ، و بعضى سه روز، و بعضى بيشتر، و حتى تا چهل روز گفته اند، ولى مدرک مسلمى بر هيچيک از اين اقوال وجود ندارد، تنها در تفسير على بن ابراهيم در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) توقف يونس در شکم ماهى 9 ساعت ذکر شده است.{تفسیر علی بن ابراهیم،طبق نقل نورالثقلین،ج4ص436}. بعضى از مفسران اهل سنت مدت آن را يک ساعت هم ذکر کرده اند.{تفسیرقرطبی،ج8ص5567}. ولى هر چه باشد بدون شک اين توقف يک امر عادى نيست ، انسان نمى تواند بيش از چند دقيقه در محيطى که هوا وجود ندارد زنده بماند، و اگر مى بينيم جنين در شکم مادر ماهها زنده مى ماند به خاطر اين است که هنوز دستگاه تنفس او به کار نيفتاده و اکسيژن لازم را تنها از طريق خون مادر دريافت مى کند. بنابراين ماجراى يونس بدون شک يک اعجاز است ، و اين نخستين اعجازى نيست که در قرآن با آن روبرو مى شويم ، همان خدائى که ابراهيم (عليه السلام ) را در دل آتش سالم نگهداشت ، و موسى و بنى اسرائيل را با ايجاد جاده هاى خشک در وسط دريا از غرقاب نجات داد، و نوح (عليه السلام ) را به وسيله کشتى ساده اى از آن طوفان عظيم و گسترده رهائى بخشيد، و سالم به زمين فرود آورد، همان خداوند قدرت دارد که بنده اى از بندگان خاصش را مدتى در شکم ماهى عظيمى سالم نگهدارد. البته وجود چنين ماهيهاى بزرگ در گذشته و امروز مطلب عجيبى نيست ، هم اکنون ، ماهيهاى عظيمى به نام بالن موجود است که بيش ‍ از 30 متر طول دارد و بزرگترين حيوان روى زمين است و جگر او بالغ بر يک تن مى شود! در همين سوره صافات،خداوند داستانهاى انبياى پيشين را بیان می کند که به طرز اعجازآميزى از چنگال بلاها رهائى يافتند و يونس آخرين آنها در اين سلسله است.{تفسیرنمونه،ج19ص164-165}. بنابراین این مطلب با توجه به اعجاز الهی قابل درک و قبول می باشد و این مورد از مواردی است که نباید با توجه به علم عادی و محدود بشری به بررسی آن پرداخت

پرسش: تنها توجیه برای این داستانها یک کلمه است.معجزه. بله کلمه ای جادویی پر مصرفی که یک عالم دینی را در توجیه هر آنچه را که نمی تواندبا دلیل علمی برای مردم بیان کند بسیار کمک می کند .و باشنیدن آن دیگران باید خفه خوان بگیرند ، سکوت کنند، اندیشیدن را ترک کنند ودر کار الله دخالت نکنند !!!! اگر نه کافر و نجس و لازم القتل می شوند،شگفتا از این کلمه ی جادویی که چه بسیار کسانی رابالای چوبه دار نفرستاده !

- پاسخگو: امااینکه شما معجزه را توجیه می دانید،جای تعجب است،توجیه چی و برا ی چی؟؟!!! اینکه شما معجزه را به معنای سد کننده راه تعقل و تدبر می دانید، نشانگر کم اطلاعی شما از واقعیت معجزه است،اگر شما قرآن را قبول داشته باشید و با آن آشنا باشید،خود اعتراف خواهید کرد که چقدر در قرآن کریم به تعقل و تدبر سفارش و تأکید شده است.اینکه شما به نوعی منکر معجزه هستید،جای تعجب است.چرا که اگر اهل مطالعه و تحقیق باشید،باید بدانید که معجزه قابل انکار نیست: فريد وجدي در دائرةالمعارف بعد از آنكه راجع به معجزات انبياء و حضرت خاتم الانبياء(ص) شرحي نگاشته مينويسد: امروز كسي كه بتواند منكر امكان وقوع معجزات باشد يافت نميشود، مگر جمعي از مادّيين و آنها هم اگر مطالعات و تحقيقات علمائي امثال وليم كروكس، روسل، ولاس، لورد افبري، اكسون، تندل، باركس، لودج، سورغان و ديگران از علماي انگليس و فلامريون، دكتر داريكس و دكتر جيبيه و استاد شارل ريشه، از علماي فرانسه و گروه بسياري از علماي ايتاليا، آلمان، روس و غيره ايشان را در مباحث نفيسه (مباحث راجع به روح) مطالعه ميكردند، هر آينه ميديدند كه اين اشخاص با آزمايشهائي كه روي قواي نفيسه نموده اند به نواميس بالاتري از نواميس حاكم بر مادّه پي برده اند كه آن نواميس ميتوانند عمل نواميس مادّي را ابطال نمايند و پديده هائي كه خارق نظام طبيعت و مادّه باشند نشان بدهند. به اين جهت امكان معجزات در عصر ما ثابت و معلوم شده است كه معجزات نيز تابع نواميس مخصوص به خود هستند... . بديهي است در زمان ما عمده اتكاي كساني كه وقوع معجزه را باورر دارند به نقل است اما نه نقلي كه احتمال خلاف در آن راه داشته باشد، بلكه نقلي كه حصول قطع و يقين به آن از رؤيت چشم كمتر نيست. بعضي گمان ميكنند دعواي معجزه خرد پسند نيست و يا با اصول و موازين علمي موافق نيست و يا اثبات وقوع آن دشوار است. اما اين كسان سخت در اشتباه ميباشند؛ زيرا عقل هيچ راهي براي ردّ اين دعوا ندارد بلكه امكان آن را تأييد و تصديق مينمايد و وقوع آن را از راه مشاهدة بصري يا دليل سمعي، و نقل قطعي و متواتر ميپذيرد. معجزات انبيا و كرامات اوليا‏ پديده هائي است كه نسبت به آنها و تعليل وجود آنها، همان چيزي را بايد گفت كه نسبت به تمام اين عالم ميگوئيم، شما ميخواهيد آنها را اسرار عالم خلقت بگوئيد، ميخواهيد خوارق عادات بدانيد، هر اسمي روي آنها بگذاريد، بالأخره ما ميگوئيم اين چيزهائي كه اسمش معجزه است، در عالم روي داده است و به بالاترين نقلهاي متواتر، وقوع آن ثابت و مسلم و قطعي است و تعليل آن به علل مادّي هم صحيح نيست و اگر كسي بخواهد براي اينكه باور مردم را با اين مسائل جلب كند، آنها را به علل مادّي نسبت دهد و توجيهاتي در اين زمينه ها بنمايد، به خطا رفته است؛ زيرا تبديل عصا بثعبان (اژدها)، و احياء موتي، با علل مادي هيچ رابطه اي ندارد.

پرسش: اصلاً چه نیازی به معجزه است؟

- پاسخگو: اما اینکه چه نیازی به معجزه بوده است باید عرض کنم: مي‏دانيم كه منصب نبوت و پيامبري بزرگ‏ترين منصبي است كه به عده‏اي از پاكان عطأ شده است، زيرا مناصب و مقامهاي ديگر معمولاً حاكم بر جسم افراد است، ولي منصب نبوت و پیامبری، منصبي است كه بر جان و دل جامعه‏ها حكومت مي‏كنند،لذا به همان نسبت كه ارج بيشتري دارد مدعيان كاذب و افراد شياد بيشتري اين منصب را به خود مي‏بندند و از آن سؤ استفاده مي‏كنند، در اينجا مردم مي‏بايست يا ادعاي هر مدعي را بپذيرند و يا دعوت همه را رد كنند، اگر همه را بپذيرند پيداست چه هرج و مرجي بوجود مي‏آيد و دين خدا به چه صورت جلوه خواهد كرد، و اگر هيچكدام را نپذيرند آن هم نتيجه‏اش گمراهي و عقب‏ماندگي است،بنابراين: همان دليلي كه اصل بعثت پيامبران را الزامي مي‏شمارد مي‏گويد پيامبران راستين مي‏بايست نشانه‏اي همراه داشته باشند كه علامت امتياز آنان از مدعيان دروغين و سند حقّانيت آنها باشد،روي اين اصل لازم است هر پيامبري معجزه‏اي بياورد كه گواه صدق رسالتش گردد، و همانطور كه از لفظ معجزه - پيداست بايد پيامبر(ص) قدرت به انجام اعمال خارق العاده داشته باشد كه ديگران از آن عاجز باشند. البته این مطالب در صورتی جا دارد که شما به خدا و پیامبران الهی اعتقاد داشته باشید،در غیر این صورت این مباحث برای کسی که منکر خدا و پیامبران باشد،فایده ای ندارد،چرا که قبول و اعتقاد به این مبانی،فرع بر اعتقاد و ایمان به خداوند متعال است.شاید هم دلیل اینگونه سخن گفتن در مورد معجزه به این دلیل باشد که فکر می کنید معجزه به معنای انجام کارهای محال است،آیا واقعاً اینگونه است؟ خير ـ زيرا محال عقلي( خواه محال ذاتي باشد مانند اجتماع نقيضين و ضدين در محل واحد و در زمان واحد، يا محال بالغير، مانند كاري كه وجود آن سرانجام منتهي به يك محال عقلي مي شود) به حكم عقل غير ممكن است ، يا به تعبير ديگر از دايره قدرت بيرون مي باشد؛ يعني اصولاً به كار بردن كلمه «قدرت» در مورد آن بي معني است، مثل اينكه پيامبري بخواهد در آن واحد چيزي موجود باشد و موجود نباشد و يا صخره عظيمي را در پوست يك تخم مرغ جا دهد بي آنكه صخره كوچك شود يا تخم مرغ بزرگ گردد، اين گونه پيشنهادها در درون خود تضادي را پرورش مي دهد، يعني خود پيشنهاد غلط است و در حقيقت مفهومش اين است كه انسان چيزي را بخواهد و نخواهد . بنابراين محالات عقلي نه در بحث اعجاز و نه در هيچ بحث ديگري قابل طرح نيست، آنچه قابل طرح است، محال عادي مي باشد، بنابراين معجزه فقط يك محال عادي است. يعني طبق روال معمولي قانون علت و معلول چنين چيزي با اسباب و شرايط معمولي و با نيروي انساني قابل تحقق نمي باشد، ولي هيچ مانعي ندارد كه با نيروي الهي حاصل گردد.

پرسش: اصلاً شعبده بازی و سحر چه فرقی با معجزه دارند؟

- پاسخگو: اما فرق معجزه با شعبده بازی و سحر: براي جدا سازي اين دو نوع خارق العاده راههايي است كه مجموعا مي‏تواند اطمينان بخش و رهگشا باشد. 1 ـ كارهاي مرتضان و ساحران نتيجه مستقيم آموزش و تمرين است. آنان در پرتو تعليم و تمرين طولاني به چنين كاري دست مي‏يازند، و سحر و جادو براي خود آموزش ويژه ‏اي دارد، و اگر چنين دوره‏هائي را نبينند با انسان معمولي كوچكترين فرقي ندارند، در حالي كه پيامبران نه سابقه تعليم و تمرين دارند و نه در برابر كسي براي آموزش زانو مي‏زنند، بلكه كارهاي آنان كاملا ابداعي و بي سابقه است و تاريخچه زندگي آنان بر اين مطلب گواهي مي‏دهد... موسي بن عمران به هنگام بازگشت از مدين به مصر به مقام رسالت مبعوث گرديد و معجزه الهي به نام عصا، به او داده شد.{ قصص/31.} و هرگز او در انديشه خود چنين كاري را تصور نمي‏كرد. حضرت مسيح بدون اينكه در دانشكده پزشكي نزد استادان درس بخواند و بدون اينكه در اين قسمت به تمرين بپردازد، با معجزات شگفت انگيزي مانند زنده كردن مردگان و شفا بخشيدن نابينايان مادرزاد و غيره.{ آل عمران/49}. مجهز گرديد. 2 ـ از آنجا كه كارهاي مرتاضان و ساحران محصول تحصيل و تدريس است؛ تمام آنها قابل مبارزه و معارضه است چون كارهاي آنان، شيوه خاصي دارد افراد مستعد مي‏توانند از آن طريق به آن كارها دست يابند. 3 ـ چون كارهاي آنان محصول آموزش است و اين راه به روي همگان باز است در زندگي ساحر و مرتاض تحدي و مبارز طلبي نيست در حالي كه پيامبران از روز نخست تحدي و مبارز طلبي كرده و با تعجيز ديگران حقانيت خود را اثبات مي‏نموده‏اند، قرآن با ندائي بلند درباره معجزه جاويدان پيامبر مي‏گويد: «لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»{ اسراء/88 } [هرگز نمي‏توانند مانند آن را بياورند هر چند يكديگر را كمك كنند.] موسي بن عمران در ميدان مبارزه كارهاي ساحران را كوچك شمرد و فرمود: «ما جِئْتُمْ بِهِ السِحْر اِنَّ اللهَ سَيُبْطِلُهُ» {يونس/81.}:آنچه آورده‏ايد از سنخ سحر است و خدا از طريق اعجاز آن را باطل مي‏كند. وقتي سحر آنان باطل شد نخستين كساني كه به وي گرويدند، همان ساحران بودند زيرا باتبحري كه در فن سحر داشتند اذعان پيدا كردند كه كار خارق العاده موسي از سنخ سحر نيست و از مبدأ ديگري سرچشمه مي‏گيرد و علت غلبه اعجاز بر سحر اين است كه ساحران بر نيروي محدود انساني تكيه مي‏كنند، در حالي كه پيامبران از نيروي نامحدود خدا كمك مي‏گيرند و وضع محدود در برابر نامحدود روشن است. 4 ـ كارهاي مرتاضان و جادوگران چون معلول تعليم و تمرين است قلمرو خاصي دارد و از تنوع برخوردار نيست، مثلا مرتاضي بر اثر رياضت، قطار را از حركت باز مي‏دارد، ولي او ديگر بر كار خارق العاده‏ اي كه در مورد آن رياضت نكشيده، قادر نيست در حالي كه اعجاز پيامبران از تنوع برخوردار است، زيرا آنان مطابق مقتضيات زمان و با توجه به درخواست‏هاي مختلف مردم (با جمع بودن ديگر شرائط)، دست به اعجاز زده‏اند و طبعاً معجزات آنان متنوع و گوناگون است. درباره موسي مي خوانيم كه عصاي وي با خواست او تبديل به اژدها مي‏شد.{ اعراف/107 }«فَاَلْقي عَصاهُ فَاِذا هِيَ ثُعْبان مُبِين». و با زدن آن بر سنگ دوازده چشمه جاري مي‏گشت. {بقره/60 }«فَقُلْنا اضْرِبْ بِعَصاكَ الحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اِثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً». و با زدن همين عصا آب دريا كنار رفت و كف دريا ظاهر گشت.{شعراء/63 }«فَاَوْحَيْنا اِلي مُوسي اَن اضرِبْ بِعَصاكَ البَحْرَ فَانْفَلَقَ». و با بيرون آوردن دست خود محيط اطراف را روشن مي‏كرد. {النمل/12}«وَاَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُج بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوء». تا آنجا كه قرآن موسي را با داشتن معجزات نه‏گانه معرفي مي‏كند.{ اسراء/101 }«وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسي تِسْعَ آياتٍ بَيّناتٍ». حضرت مسيح در نخستين برخورد خود با بني اسرائيل معجزاتي را نشان مي‏‏دهد كه از تنوع كامل برخوردار است مي‏گويد: 1 ـ از گل شكل پرنده‏اي مي‏سازم و در آن مي‏دمم و به اذن خدا به صورت پرنده‏اي در مي‏آيد. «اِنّي اَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَاَنْفخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِاذْنِ اللهِ». 2 ـ [و نابينايان و بيماران مبتلا به پيسي را شفا مي‏بخشم.] «وَاُبْرِيء الأكْمَهَ وَالأبْرَصَ». 3 ـ [مردگان را به اذن خدا زنده مي‏كنم] «وُاُحْي المَوْتي بِاذْنِ اللهِ». 4 ـ [و از آنچه كه مي‏خوريد و در خانه‏هاي خود ذخيره مي‏سازيد به شما خبر مي‏دهم.]{ آل عمران/49}. «وَاُنبِئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ». علت محدود بودن كارهاي ساحران و مرتاضان و تنوع كارهاي خارق العاده پيامبران همان است كه گفته شده گروه نخست به قدرت محدود بشري خود تكيه دارند در حالي كه پيامبران از قدرت بي‏پايان خدا استمداد مي‏نمايند. 5 ـ پيامبران و ساحران از نظر هدف و انگيزه كاملا متمايز مي‏باشند. آموزگاران الهي به خاطر متحول كردن مردم و آشنا ساختن آنان به مبدء و معاد و آراستن جامعه انساني به فضائل اخلاقي دست به چنين كاري مي‏زنند، در حالي كه انگيزه مرتاضان و جادوگران، كاملا مادي است. يا طالبان زر و زيورند و يا خواهان مقام و شهرت مي‏باشند. 6 ـ همين طوري كه پيامبران و ساحران از نظر انگيزه با هم متمايز مي‏باشند و از نظر روحيه و اخلاق و ملكات در دو قطب مخالف قرار دارند، پيامبران و دارندگان كرامات، انسانهاي والا و وارسته‏ اي هستند كه در پرونده زندگي آنان، نقطه تاريك و زننده وجود ندارد در حالي كه پرونده ساحر و مرتاض خلاف آن را نشان مي‏دهد. بااین بیانات مشخص می شود که معجزه با شعبده بازی از زمین تا آسمان با هم فرق دارند،و هدف آوردن معجزه چیزی جز هدایت انسانها به راه راست،و رساندن او به سعادت و دنیا و آخرت چیز دیگری نیست.

كاربر: چرا شما به صرف اینکه ماجرای حضرت یونس در قرآن آمده آن را درست می دانید?

- پاسخگو: اینکه چرا ما آنچه در قرآن آمده است را درست می دانیم آن است که ما به این واقعیت ایمان داریم که قرآن کلام خداوند متعال است،و چون خداوند را صادق و راستگو می دانیم هر آنچه که در قرآن آمده است را درست و صحیح می دانیم.همانگونه که معمولاً همه ماها به صرف اینکه اطمینان پیدا کردیم فلان شخص پزشکی خوانده است و از نظام پزشکی اجازه طبابت گرفته است،هنگام مراجعه به او برای درمان بیماریمان،به سخنان و دستوراتش اطمینان پیدا کرده و بدون پرس و جو از چگونگی تأثیر داروها،به آن نسخه عمل می کنیم. اما اینکه چرا ما خداوند را صادق و راستگو می دانیم: صداقت خداوند سخن گفتن خداوند از شؤون ربوبيت الهي و تدبير جهان و انسان است و بر اساس علم و حكمت و به منظور هدايت مخلوقات و فراهم كردن وسيله شناخت‏هاي صحيح، براي مخاطبان است. اگر فرض كنيم كه ممكن است برخي از گفته‏هاي وي، مخالفت با واقع و حقيقت داشته باشد (دروغ و كذب)، نمي‏توان بر آنها اعتماد كرد و اين مطلب، خلاف حكمت الهي است كه مي‏خواهد انسان‏ها، بر گفته‏هاي او اعتماد و تكيه كرده، راه صلاح و اصلاح را در پيش گيرند. بنابراين از آنجا كه لازمه دروغ و كذب، عدم اعتماد به سخنان خداوند است و اين با غرض و حكمت الهي - كه هدايت مخلوقات و فراهم ساختن وسيله شناخت‏هاي صحيح براي آنان است - ناسازگار مي‏باشد، تمامي گفتار خداوند متعال، صادق و راست خواهد بود. (1) علاوه بر آن از آنجا كه «كذب» صفتي زشت و قبيح بوده و بيانگر نوعي نقص و احتياج در گوينده آن است، از ساحت مقام ربوبي به دور مي‏باشد؛ چرا كه اولاً خداوند، متصف به صفات ناپسند نيست؛ بلكه چنين صفاتي از او سلب مي‏شود. ثانياً نقصي و احتياجي در خداوند نيست تا نعوذبالله گفتاري كذب از او صادر گردد؛ بلكه از آنجا كه هر صفت كماليه و نيكويي، در خداوند به نحو كامل‏تر وجود دارد، صادق‏ترين گوينده‏ها خداوندمتعال است، چنان‏كه خود نيز به اين حقيقت در اين آيه شريفه اشاره فرموده است:« ...و من اصدق من الله حديثا: ... و راستگوتر از خدا در سخن كيست؟» (2) اي همايي كه همايان فرخي! از تو دارند و سخاوت هر سخي‏ اي كريمي كه كرمهاي جهان! محو گردد پيش ايثارت نهان‏ اي لطيفي كه گل سرخت بديد! از خجالت پيرهن را بردريد (3) اميدواريم با توجّه به نكته ذيل، با نگاهي فراتر صفات حق را دريابيد. وجود محض‏ در جاي خود مبرهن و مستدل گشته است كه حق تعالي، وجود محض و واقعيت محض است، از اين رو عدم و امور عدمي در او راه ندارد. از سوي ديگر ثابت شده است كه كمال مساوي وجود است و عدم است كه منشأ نقص مي‏باشد. پس مي‏توان گفت ذات حق، كمال واقعي را دارا است؛ زيرا كمال واقعي، آن است كه به وجود و واقعيت برگردد و چون ذات حق، وجود محض است پس كمال محض نيز مي‏باشد. به بيان ديگر چون ذات احديت، وجود محض است و هيچ‏گونه تعيّن و تحددي ندارد (مانند ما موجودات امكاني). بنابراين جميع شؤون و از جمله كمالات برتر و اعلا و مطلق به نحو برتر و اعلا و مطلق در ذات او صدق مي‏كند. از اين رو هيچ‏گاه ذات مقدس او، به صفاتي كه كمال نبوده؛ بلكه نقيصه است، متصف نخواهد شد. او به جهل، ضعف، ظلمت، كذب و ... - كه همگي ضد كمال و در واقع نبود امور كمالي است - متصف نخواهد شد؛ بلكه صفات كماليه چون علم، صدق نور، قدرت حيات و ... به نحوي اعلا و برتر بر او صدق مي‏كند؛ زيرا او وجود صرف است و كمال مساوي وجود است. (4) نتیجه و خلاصه این بحث این است که: این موضوع از جمله معجزات الهی است که با علم محدود و عقل بشر قابل درک نیست،لذا کسانی که به خدا اعتقاد دارند و به پیامبران الهی اعتقاد داشته و قرآن را کلام خداوند متعال می دانند،چون این موضوع در قرآن به صراحت بیان شده است، با تمام وجود آن را می پذیریند و بدان علم پیدا می کنند. اما در مقابل کسانی که به خدا اعتقادی ندارند،و در نتیجه به پیامبران و معجزات الهی هم اعتقاد نخواهند داشت،و قرآن را هم کلام خدا نمی دانند،و همچنین تنها راه علم پیدا کردن و قبول مسائل پیرامون خود را،راه تجربه و مشاهده می دانند،به چنین واقعیتهایی که با تجربه و مشاهده قابل اثبات نیستند،اعتقاد پیدا نخواهند کرد،و به هیچ وجه قانع نخواهند شد ،همانطور که در زمان انبیاء الهی هم فراوان بودند کسانی که اینگونه معجزات را با چشمان خود دیدند ولی باز هم ایمان نیاوردند.

پی نوشتها:

(1) مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، ج 1 و 2، ص 117.

(2) نساء (4)، آيه 87.

(3) مثنوي، دفتر پنجم، ابيات 4090 - 4092.

(4) نگا: اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 132.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: