كشتار بنی قریظه واقعیت یا هلوكاست(2)
انطور که طبری و ابن اسحاق نقل کرده اند . کشته های بنی قریظه در این جنگ 400 یا 600 تا 800 یا 900 نفر بوده است . علامه طبرسی در قرن ششم در کتاب اعلام الوری کشته ها را 400 تا 600 نفر نقل میکند که این ارقام خالی از افسانه نیست . و مورد تردید جدی قرار دارد . در ادامه پاسخ یکی از اساتید خواهد امد که فقط مربوط به بررسی امار کشته های بنی قریظه است: برای روشن شدن حقیقت موضوع، یادآوری این مطلب مهم ضروری است هر نوع گزارش و نسبت عملی به فرد یا افرادی، در صورتی قابل پذیرش است که با روحیه و شخصیت و تفکر آن فرد یا افراد در تضاد نباشد .پس از شناخت شخصیت و تفکر افراد است که می توان مطالب نسبت داده شده به آنان را با صحت سند روایت، پذیرفت .هر انسان با انصاف و غیر متعصبی که زندگی و شخصیت پیامبر (ص) و عفو و گذشتهای حضرت درموارد گوناگون و رفتار وی با دشمنان را مورد دقت و بررسی قرار دهد، یقین پیدا می کند که برخی مطالبی در کتاب های تاریخی وحدیثی به آن حضرت نسبت داده شده است صحت ندارد. نیز گمان و ظن قوی پیدا می کند که چنین مطالبی به عمد یا سهو در لابلای کتابهای اسلامی وارد شده، همچنین احتمال دست داشتن دشمنان اسلام مخصوصاً برخی از یهودیان، در نقل این گونه مطالب نیز وجود دارد. بنابراین مطالبی که از کتاب های مختلف، درباره برخورد پیامبر با مخالفان خود نوشتهاید، قابل پذیرش نیست و با تفکر و دیدگاه و رسالت پیامبرناهمگون است، هرچند در کتاب های مشهور اسلامی آمده باشد. حادثه بنی قریظه از جمله حوادثی است که مستشرقان روی آن حساسیت زیادی دارند. از آن جمله ویلیام مولر در کتاب حیاة محمد (The Life Muhammad) این داستان را به صورت فوق العاده دراماتیک وصف کرده است. در این زمینه، اساس روایت ابن اسحاق است که نیاز به تأمل جدی دارد. برکات احمد در جزئیات این روایت مناقشاتی کرده و گفته است : مگر نمی شد پیامبر (ص) اینها را به مدینه نیاورد و همچنان کنار قلعه خودشان آنان را گردن بزند؟! مگر خندقی از قبل در نزدیکی مدینه نکنده بودند. چه لزومی داشت دوباره خندق بکنند؟ هنگام ظهور اسلام سه قبیله یهودی در یثرب سكونت داشتند و علاوه بر آنان گروه هایی از جمله در خیبر و فدك ( شمال مدینه) می زیستند. رسول خدا (ص) در ابتدا امید داشت كه یهودیان یثرب با اسلام كه دین توحیدی بود، از دردوستی و تفاهم در آیند زیرا آنها هم پیروان دین آسمانی بودند، اما یهودیان وقتی پیشرفت اسلام را دیدند، موضع مخالف گرفته و از در دشمنی با آن در آمدند. نتیجه این نزاع ، بیرون راندن آنان از جزیره العرب بود. مورخان می گویند بنی قینقاع (ابن هشام، تحقیق السقاء و دیگران، 2/47 - 49) و سپس بنی نضیر (السیرة النبویه ابن کثیر، تحقیق مصطفی عبدالواحد، 3/145) مسلمانان را به زحمت انداختند . از این رو به وسیله ایشان محاصره شده و پس از تسلیم شدن' از مدینه اخراج و اموال غیر منقولشان تصرف شد. در فرصت دیگری، آنان از خیبر و فدك هم اخراج شدند. بنا به گزارش ابن اسحاق بنی قریظه- سومین قبیله یهودی - با قریش وهم پیما نان كه برای نابودی اسلام به مدینه حمله كردند' همراه شدند . این حركت برای اسلام خطری بزرگ بود. پس از شكست آنان، پیامبر خدا (ص) یهودیان را محاصره كرد همان گونه كه بنی نضیر را محاصره كرده بود. بنی قریظه با طولانی شدن محاصره تسلیم شدند اما برخلاف بنی نضیر (قبیله بنی نضیر بدون کشته از مدینه تبعید و اموال منقولشان نیز با خود بردند//) به حكم سعد بن معاذ كه از قبیله اوس و هم پیمان بنی قریظه بود، تن دادند. سعد طبق کتاب یهودیان و قانون آنها ، حكم كرد كه مردان بالغ كشته شوند و زنان و اطفال آنان به اسارت درآیندَ . بنابراین گودال هایی در بازار مدینه حفر شد و مردان بنی قریظه دسته دسته احضار و گردن زده شدند. شمار كشتهشدگان را از چهارصد تا نهصد نفر گفته اند . با دقت در این داستان، اشكالاتی برآن امكان پذیر خواهد بود و می توان گفت استدلال بر این كه ششصد یا هشتصد یا نهصد نفر از بنی قریظه اعدام شده اند صحیح نیست . این گزارش به منابع اسلامی افزوده شده است و در فرهنگ یهود اصل و نمونه ای برای آن هست. در حقیقت می توان بر گشت این گفته ها را در تاریخ قدیم یهود جستجو كرد. در اینجا ابتدا به منابع عربی پرداخته و روایات یهودی را در آنها نقد و بررسی می كنیم . آنگاه به نمونه اصلی آن در تاریخ یهود اشاره خواهیم كرد. قدیمی ترین تألیفی كه در دست ماست و بیشترین جزئیات حادثه بنی قریظه را در بردارد، سیره ابن اسحاق است كه مورخان بعدی در بیان رویدادهایمتعدد برآن تكیه كرده و از آن اخذ كرده اند، اما ابن اسحاق در سال 151 ، یعنی 145سال پس از واقعه بنی قریظه از دنیا رفته است. مورخان پس از او گزارش او از واقعه را نقل كرده و به منابع مبهم او توجه نكرده اند. البته برخی به عدم اقناع خود از این واقعه اشاره كرده اند، اما زحمت نقد و بررسی آن را به خود نداده اند . ابن حجر عسقلانی این واقعه و گزارش های مربوط به آن را انكار می كند و از آن به «حكایات غریب» تعبیر می كند (تهذیب التهذیب:4/45). معاصر ابن اسحاق یعنی مالك بن انس هم ابن اسحاق را به دروغگویی متهم كرده و او را به جهت نقل چنین روایاتی، دجَال ( آن كه راست و دروغ را به هم می آمیزد) می شمارد . مورخان و سیره نویسان، قوانینسختگیرانه محدثان را رعایت نكرده اند و اینكه تمام راویان ثقه باشند و از فرد پیش از خود بدون واسطه روایت كرده باشند، رعایت نكرده اند. اینها در روایات سیره نبوی بسیار سهل گیرانه تر از برخوردی که با احادیث نبوی دارند برخورد کرده اند. منبع و مواد گزارش ابن اسحاق درباره محاصره مدینه و برخورد با بنی قریظه ،یهودیان تازه مسلمان است. در مقابل این منابع متأخر غیر معتبر، قرآن - تنها منبع اصیل و معاصر حادثه - به گونه ای بسیار كوتاه به حادثه اشاره می كند : «و انزل الذین ظاهروهم من أهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تأسرون فریقا» ( 26 احزاب ) و هیچ اشاره ای به تعداد كشتگان نمی كند. ابن اسحاق در آغاز گزارش مربوط به نبرد احزاب مصادر خود را این گونه ذكر می كند: یكی از موالی آل زبیر و دیگرانی كه متهم به كذب نیستند. بخش هایی از این گزارش را از عبد الله بن كعب بن مالك زهری و عاصم بن عمر بن قتاده و عبد الله بن ابی بكر و محمد بن كعب قرظی و دیگر عالمان مسلمان آورده اند. بنا براین روایت ابن اسحاق مجموعه ای است مركب از این روایات. در جای دیگر ابن اسحاق از عطیه نیز نقل كرده، او فردی از بنی قریظه است كه عفو شامل حالش شد. عطیه از خاندان زبیر بن باطا عضو بارز بنی قریظه و كسی است كه در جریان بنی قریظه نقش داشت. این روایت با توصیف تلاش های سران یهود برای انعقاد پیمان با نیروهای دشمن علیه مسلمانان آغاز می شود و در آن فهرستی از اسامی این سران آمده است: 3 نفر از بنی نضیر' 2 نفر از قبیله وائل - كه قبیله ای دیگر از یهود است - و افراد دیگری از این دو قبیله كه نامشان ذكر نشده است .این افراد پس از آنكه قبایل اطراف مدینه یعنی غطفان و مره و فزاره و سلیم و اشجع را برای مبارزه علیه مدینه تحریك كردند به مكه رفتند و در آنجا نیز موفق شدند قریش را به سوی یثرب به حرکت درآورند. هنگامی كه نیروهای محاصره كنندهمدینه جمع شدند، حیی بن اخطب یكی از رهبران بنی نضیر نزد بنی قریظه - كه هنوز در مدینه سكونت داشتند - رفت و به رغم نظر كعب بن اسد رهبر بنی نضیر، آنان را قانع كرد كه پیمان خود را با رسول خدا (ص) نقض كنند. حیی چنین تصور می كرد كه مسلمانان قدرت مقابله با نیروهای مهاجم را ندارند و سیادت بنی قریظه و دیگر یهودیان به زودی باز خواهد گشت . لیكن محاصره مدینه به شكست انجامید و قبایل یهود طعم همدستی با دشمن را چشیدند. موضع علما و مورخان نسبت به روایت ابن اسحاق همراه با قبول آمیخته به تردید است. در برخی قسمت ها قبول و ردّ و انكار در برخی بخش های دیگر. اما آنچه پذیرفته اند همانند پذیرش گزارش های سیره و داستان نبردهاستكه به نسل های بعدی منتقل شده اما معیارهای نقد و بررسی (كه در فقه و حدیث به آن توجه می شود) در اینجا اعمال نشده است. به همین جهت، تحقیق و بررسی درباره راویان گزارش های سیره را ضروری ندانسته اند و به بیان سلسله راویان به صورت متصل و غیر متصل اهمیت نداده اند. چنان كه این موضوع در سیره ابن اسحاق مشهود است؛ برخلاف فقه كه راوی ثقه و اتصال راویان، موضوعی مهم در آن به شمار می رود . به همین دلیل مالك كه از فقهاست به ابن اسحاق توجه چندانی ندارد . مورخان بعدی و مفسران هم یا سخن ابن اسحاق را تكرار كرده یا به بخش هایی از آن اشاره كرده اند.علاوهبرآنكه مورخان با این روایت به سردی برخورد كرده اند مثلاً طبری كه حدود 150 سال پس از ابن اسحاق آمده' بر خلاف شیوه خود كه روایات گوناگون از یك حادثه را نقل می كند ،در موضوع بنی قریظه رعایت نكرده ، بلكه عبارتی آوردهكه تردید برانگیز است. او می گوید: واقدی گمان كرده كه رسول خدا (ص) دستور داد گودال هایی برای بنی قریظه بكَنند. روایت نمی تواند سهل گیرانه یا با تردید مورد قبول قرار گیرد. ابن اسحاق به عنوان یك مولف در دو مورد در معرض هجوم تند محققان معاصر و بعدی قرار گرفته است: 1. كتاب مشتمل بر روایات یا قصه های ساختگی و نادرست و غیر مطابق با قواعد نقد است؛ 2.پذیرش قطعی او نسبت به كشتار بنی قریظه . مالك از محدثان و فقهای نخستین، آشكارا از وی به دروغگو و دجال و كسی كه روایاتش را از یهودیان می گیرد' تعبیر كند . مالك با به كارگیری معیار مخصوص به خود' روش ابن اسحاق را رد می كند و منابع و روش وی را دارای اشكال می داند. طبیعی است که مالک ، منابع و روش کار ابن اسحاق را در جمع آوری اخبار امثال این ماجرا نپذیرد. ابن حجر، از نسل های بعدی، دیدگاه مالك را چنین شرح می دهد : ردّ مالك نسبت به ابن اسحاق به دلیل روایاتی است كه او در موضوعات نبردهای صدر اسلام از یهودیان نقل می كند كه آنان هم از پدران خود روایت كرده اند. ابن حجر روایات محل تردید را با عبارات استواری مانند «مثل هذه الروایات العجیبة،کقصة قریظة و النضیر» وصف می کند. به نظر نمی رسد که صریح تر از این تعبیر برای رد آن اخبار به دست آورد.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید