رذایل قوه عاقله

image: 
با توجه به اینکه در علم اخلاق صحبت از رذائل و فضایل می شود، و یکی از قوا قوه عاقله است، لطفا رذایل قوه عاقله را تشریح بفرمایید؟

با توجه به اینکه در علم اخلاق صحبت از رذائل و فضایل می شود، و یکی از قوا قوه عاقله است، لطفا رذایل قوه عاقله را تشریح بفرمایید؟

قوه عاقله گاهی گرفتار افراط و گاهی دچار تفریط می شود. رذیله ای که از افراط کاربرد قوه عاقله پدید می آید، را برخی «جَربَزه» و برخی «سفه» نامیده اند و رذیله ای که از تفریط آن پیدا می شود «غباوت» یا «بلاهت» نام دارد.(1)
ما این دو رذیله و مشتقات آنها را مطرح می کنیم:

الف: رذیلت های تفریطی قوه عاقله (بلاهت)
در علم اخلاق تفریط در کاربست قوه عاقله را بلاهت می نامند.
«بلاهت» در لغت به معنای نفهمی و در اصطلاح علم اخلاق به معنای تعطیل عمدی و اختیاری قوه عاقله است، بدون این که نقصی مادرزادی در خلقت انسان باشد.
مولود نامیمون بلاهت، جهل است.
بی اطلاعی و ناآگاهی دارای صورت های مختلفی است که یکی از آن صور، جهل بسیط است.
جهل بسیط: هنگامی که انسان نادان به دانایی خود معتقد نباشد و خود را دانا نشمرد جهل او بسیط است یعنی نمی داند و می داند که نمی داند. این بیماری حاصل تفریط در کارکرد قوه عاقله است که شخص جاهل باید برای درمان، به یادگیری و علم آموزی روی بیاورد.

رذیلت های وابسته به جهل بسیط:
1- شک
یکی از رذیلت های وابسته به جهل که در کتب اخلاق، برای قوه عاقله شمرده می شود، «شک» است.
«شک» از تفریط کارکرد و ضعف و ناتوانی قوه عاقله پدید می آید. هنگامی که نیروی اندیشه برای حل مسائل پیچیده تربیت نشده باشد، به هنگام تعارض ادله درمانده می شود، حق و باطل در نظرش یکسان می نماید و نمی تواند صحیح و غیر صحیح را تشخیص داده، یک طرف را انتخاب کند.
البته شک زمانی رذیلت است که به یک ایستگاه تبدیل گردد، و الا شک به عنوان نقطه آغاز و راه عبور از جهل به علم نه تنها رذیلت نیست، بلکه از فضیلت های قوه عاقله به شمار می رود. شک به جا و منطقی، که در مواجهه اولیه با گزاره ها پدید می آید، نشانه فعالیت قوه عاقله است.
2- جهل مرکب (خودعالم بینی)
جهل مرکب یکی از رذیلت هایی است که در دامن جهل بسیط متولد می شود. جهل مرکب همان نادانی و ناآگاهی است با این قید که انسان خود را دانا و آگاه می شمرد.
3- شرک
یکی از رذیلت های وابسته به قوه عاقله شرک است که از مصداق های بارز جهل و نادانی است.
در صورتی که قوه عاقله به خوبی و در حد معمولی فعالیت کند به آسانی در می یابد که خداوند متعال شبیه و نظیر و شریکی ندارد، در کار آفرینش و تدبیر جهان محتاج وزیر و یاور نیست و جز او کسی شایسته پرستش و اطاعت نیست.
«شرک» ظلمی بزرگ بر انسان و جامعه انسانی است، شرک انسان را به سختی گمراه می کند چنان که بازگشت به راه راست مشکل می شود و در نهایت انسان را از بهشت محروم و گرفتار آتش می کند.
کسی که گرفتار شرک شود از مراتب عالی انسانیت سقوط می کند، و گرفتار خلاء فکری می شود، و طعمه شکارچیان روح آدمی می شود و هر قطعه از وجودش طعمه هوسی و نصیب غریزه ای می شود و در نهایت شیطان سرکش او را چنان از وادی انسانیت دور کند که نام و نشانی از او باقی نمی ماند. چنان که گویی هرگز در آن جا نبوده و نام انسان بر خود نداشته است.

ب: رذیلت های افراطی قوه عاقله (جَربَزه)
«جربزه» در اصطلاح اخلاق به معنی استفاده نابه جا از نیروی فکر و اندیشه و عقل به کار می رود.
دانشمندان در تعریف این صفت تعابیر مختلفی را به کار گرفته اند. از جمله: به کار گرفتن فکر در آنچه سزاوار نیست و به وجهی که سزاوار نیست عدم ثبات و جزم بر یک چیز، به کارگیری فکر در چیزی که واجب نیست، اندیشه فراوان برای افزایش فواید جزئی دنیوی و دفع ضررهای دنیوی، استعمال قوت فکری در آنچه واجب نبود یا زیادت بر آنچه مقدار واجب بود.
«نراقی» در تبیین جَربَزه نوشته است: «موجب می شود ذهن انسان راست فکری را از دست بدهد و بر یک چیز قرار نگیرد و پیوسته نتایج بسیار دقیق و غیرواقعی به دست آورد و از پذیرش حق سرباز زند و در عقلیات ممکن است به الحاد و بی اعتقادی و در شرعیات به وسواس منتهی شود و در مسائل عقلی ممکن است انسان را تا وادی سفسطه و انکار حقیقت موجودات بکشاند.»(2)

افراط در کاربست قوه عاقله صور گوناگونی دارد و همه آنها مصداق جربزه و رذیلت قوه عاقله به شمار می آیند؛ از جمله فکر کردن درباره چیزهایی که از دسترس فکر و اندیشه بشر خارج است و تلاش در پی کشف حقیقت هایی که با اندیشه بشری کشف نمی شود.
فکر کردن به صورت یا راه کاری که طبق تجربه بشری نتیجه صحیحی نمی دهد، بی ثباتی و بی قراری و ناپایداری فکری، فکر کردن در اموری که در زندگی دنیوی یا اخروی انسان تاثیری ندارد، فکر بیش از حد شایسته درباره هر چیزی با توجه به نقش آن چیز در حیات انسانی.

مهم ترین رذیله ای که از افراط در کاربست قوه عاقله پدید می آید و در کتب اخلاقی مورد توجه قرار گرفته «وسواس» و «مکر» است.
«وسواس» در لغت به دو معنی نزدیک به هم به کار رفته است. نخست اسم مصدر وسوسه به معنی حدیث نفس. دوم خطورات قلبی بی فایده (خیر) اعم از آنکه شرآمیز باشد یا نه و در اصطلاح نوعی تزلزل روحی روانی است که از تسلط قوه واهمه پدید می آید و باعث می شود انسان نسبت به واقعیت های موجود دچار شک و تردید شود.

مواردی که نام می بریم از مهم ترین زمینه های بروز وسواس است:
الف: آرزوها
انسان در زمان حال زندگی می کند و موظف است مراقب گذر لحظات عمر خود باشد نسبت به گذشته، اگر قصور و تقصیری رخ داده مکلف به جبران و تدارک است و برای آینده مامور به پیش بینی و برنامه ریزی؛ ولی گاهی انسان زمان حال را با تمنا و آرزو هدر می دهد و از جبران گذشته و کسب برای آینده نیز می ماند؛ آرزوهای انسان همه وسوسه است آنچه آرزو می کند خوب و پسندیده باشد یا زشت و ناپسند، دست یافتنی باشد یا دست نیافتنی، نبودنش به تقدیر الاهی باشد یا به تقصیر انسان تفاوتی ندارد؛ هنگامی که انسان برای آینده به جای برنامه ریزی عاقلانه به تمنا و آرزو می پردازد و برای گذشته در عوض جبران و تدارک به آه و افسوس بسنده می کند و خود را با ای کاش چنین می کردم و ای کاش چنان شود سرگرم می کند گرفتار وسواس شده است.
ب: امور جاری زندگی
انسان گاهی بی اختیار و گاهی با خواست خود به امور جاری زندگی می اندیشد، داشته های خود را در نظر می آورد و لذت می برد به آنچه ندارد فکر می کند و اندوه می خورد، بیماری ها و گرفتاری هایش را به یاد می آورد، مشکلات زندگی را شماره می کند و با هر یک بخشی از سرمایه عمر را هدر می دهد.
گاهی در واهمه خود به سراغ دیگران می رود و در عالم ذهن حساب معاملات خود را بررسی می کند و به گفت و گو و مجادله با مخالفان و دشمنان می پردازد به هر یک جوابی در خور و به سزا می دهد، برخی را با گفت و گو محکوم می کند و برخی را از سر راه خود برمی دارد. این گونه افکار و اندیشه ها نیز از مصداق های وسواس است.
ج: بدبینی
ترس از تهدیدها، زیان و خطرهای آینده یکی از مصداق های وسواس است. انسان گاهی نسبت به آینده بدبین می شود و گاهی به دیگران بدبین می شود و رفتارهایی را که هیچ نشانی از تهدید، تحقیر، تمسخر و اهانت ندارند و هیچ عاقلی چنین برداشتی از آنها نمی کند بر این گونه مصداق ها حمل می کند رنجیده خاطر می شود و بسا که در صدد مقابله و انتقام برآید و باعث آزار خود و دیگران شود.
د: عقاید
یکی از زمینه های وسواس عقاید و باورهای انسان است. وسواس در این زمینه باعث می شود که انسان نسبت به باورهای خود دچار تردید شود و بسا که یقین او به برخی حقایق، شکسته و گرفتار شک و ناباوری شود.
ه: اعمال
یکی از زمینه های بروز وسواس اعمالی است که صحیح آنها مطلوب شرع است و صحت هر یک دارای شرایطی است از قبیل وسواس در طهارت های سه گانه (وضو، غسل، تیمم) وسواس در نیت و وسواس در قرائت نماز کسی که به این گونه وسواس مبتلاست، همواره عملی را که صحیح انجام داده باطل می انگارد کاری را که پایان داده ناتمام می پندارد، پاک را نجس می بیند و کار صحیح خود را غلط می شمارد.
در این میان یکی از بیماری های ناشی از عدم اعتدال قوه عاقله «مکر» است. «مکر» محصول استفاده نابه جا از قوه عاقله است.

«مکر» عبارت است از منصرف کردن دیگری از مقصود به وسیله حیله، بنابراین مکر بر دو نوع است:
پسندیده و ناپسند.
مکر پسندیده آن است که مکرکننده بخواهد نیکی کند و ناپسند آن است که مکر کننده در پی کار نادرستی باشد.
کار قوه واهمه در وجود آدمی درک معانی جزئی و صور خارجی است قوه واهمه در حقیقت همانند یک مهندس نقشه کش عمل می کند. صور جزئی را می گیرد و با آنها هندسه رفتار آدمی را طراحی می کند.
همان طور که یک طراح در راستای هدف های کارفرمای خود طراحی می کند، قوه واهمه با توجه به هدف های کارفرمای خود، یعنی نیروی مسلط وجود آدمی نقشه می کشد.
بنابراین اگر در خدمت عقل باشد به سفارش عقل برای رسیدن آدمی به هدف والای خلقت طراحی می کند و اگر در خدمت غضب و شهوت باشد در جهت برآوردن خواسته ها و اشباع این قوا تلاش می کند.
طراحی های واهمه در خدمتگزاری به قوای دیگر مکر نامیده می شود.(3)

پی نوشت ها:
1. مسکویه، احمدبن محمدبن یعقوب، تهذیب الاخلاق، تقدیم شیخ حسن تمیم، چ6، قم، انتشارات بیدار، 1373ش/1415ق، ص46.
2. نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، تقدیم محمدرضا مظفر، قم: مکتبة الدواری،[بی تا]، ج1، ص100.
3. برای اطلاع بیشتر. ر. ک مجتبی تهرانی، اخلاق الهی، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1395، جلد یک.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: