جایگاه رأی مردم
پرسش:
با توجه به اینکه اکثریت ممکن است اشتباه کنند چرا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی امام رحمتالله علیه همهپرسی آری یا نه را برگزار کرد؟ مگر امام خمینی برای اسلام و برای خدا انقلاب نکرد و حکومت تشکیل نداد پس چرا به رأی گذاشت و نظر اکثریت را خواستار شد؟
پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب میکنیم:
۱. دموکراسی دارای تعاریف گوناگون است(۱) اما بااینحال، با مراجعه به تعاریف و کاربستهای دموکراسی میتوان برای آن مؤلفههایی را در نظر گرفت که در همه تعاریف و کاربستهای دموکراسی حضور دارند؛ ازجمله اصل حاکمیت مردم بر مردم(۲).
۲. درباره نظام سیاسی اسلام نیز گفتنی است که بنا بر باور شیعی، ولایت و سلطنت مطلق از دو جهت تكوینی و تشریعی، فقط از آنِ خداوند است، نه غیر او. بدون شک، خداوند بر تمام موجودات، حاکمیت دارد زیرا اگر كسی خداوند را بهعنوان خالق پذیرفت، خواهناخواه، خود را تحت ولایت او و او را بر خود، محیط و حاکم میداند.(۳) درنتیجه، بنا بر توحید در حاکمیت، حق حكومت بر انسانها مخصوص خداوند متعال است و حكومت دیگران باید در نهایت به حكومت خداوند منتهی شود. زیرا حكومت در جوامع بشری با تصرف و اعمال قدرت بر جان و مال و محدود نمودن آزادی افراد همراه است و این امور از حق ولایت حاكمان بر مردم ناشی میشود و اگر ولایت حاکمان مشروعیت نداشته باشد، تمام اقدامات آنان نامشروع و ظلم است. بدون تردید ولایت حقیقی از آنِ خداوندی است كه مالك حقیقی، خالق و مدبّر انسانها است و هیچكس بدون اذن او، حق حكمرانی بر بندگانش را ندارد(۴): «إِنِ الحُكْمُ إلّا للَّهِ یقُصّالحَقَّ وَ هُوَ خَیرُ الفاصِلین»(۵). از این منظر، هر مؤمنی میبایست مطیع اوامر الهی باشد و همچنین مطیع کسانی باشد که از جانب خداوند مأذون هستند. ازاینرو، مستند به متون دینی(۶)، اطاعت از رسول خدا(ص) و امامان دوازدهگانه(ع) بر هر مؤمنی واجب است چراکه بهتصریح متون دینی، خداوند آنها را واجب الاطاعه معرفی کرده است.(۷) بر اساس ولایت مطلقه فقیه، در زمان غیبت امام دوازدهم نیز فقهای اسلام در عرصه سیاسی از ولایت برخوردارند(۸). بدین ترتیب، روشن میشود که سلسله طولی حاکمیت مشروع از خداوند آغاز میشود و به فقهای در عصر غیبت منتهی میگردد.
۳. اینک به این پرسش میپردازیم که دموکراسی و رأی و نظر مردم چه جایگاهی در نظام سیاسی اسلام دارد؟ اگر دموکراسی به معنای حاکمیت مردم و نفی حاکمیت طولی خداوند تا امامان و فقها باشد، قطعاً در نظام سیاسی اسلام راه نمییابد؛ خواه در زمان حضور امام، خواه در زمان غیبت امام؛ اما در غیر این صورت، میتوان دموکراسی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را پذیرفت بدین بیان که دموکراسی در تقابل با حاکمیت طولی و اراده تشریعی الهی نباشد و قانونگذاری و اجرای قانون در چارچوب نظام سیاسی اسلام دنبال شود. از این منظر، در نظام سیاسی اسلام، رأی مردم در این حوزهها نافذ و مشروع است:
الف. انتخاب نظام حکومت اسلامی توسط مردم: در نظام سیاسی اسلام، حاکم مشروع، مُجاز نیست که به زور حکومت دینی تشکیل دهد، بلکه اگر مردم با او همراهی نمودند، او نیز موظف است که رسالت خود را اجرایی سازد. ازاینرو، امام علی علیهالسلام با آنکه از جانب خداوند به ولایت و رهبری مردم تعیینشده بود، اما تا قبل از بیعت مردم با ایشان، عملاً زمینه اجرایی ولایت و رهبری ایشان فراهم نبود.(۹) از این منظر، روشن میشود که چرا امام خمینی به رأی مردم اهتمام میورزیدند چراکه به باور درست، رأی مردم برای فعلیت بخشیدن به ولایت الهی لازم است بهگونهای که فقیه نیز نمیتواند مردم را مجبور به تشکیل حکومت نماید.
ب. مشورت حاکم اسلامی با مردم: لازم است، حاکم با مشورت از نظریات مردم آگاه گردد و در مدیریت هر چهبهتر جامعه از آن بهره ببرد. البته درجایی که حکم مسئلهای از جانب خداوند متعال و معصومان(ع) بیانشده باشد، حاکم موظف است بر طبق آن عمل نماید، هرچند برخلاف نظر مردم باشد؛(۱۰) اما در سایر موارد، حاکم برای تدبیر بهتر امور باید از مشورت مردم برخوردار گردد: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر».(۱۱) در این آیه، خداوند پیامبر (ص) را به مشوت با مردم امر میکند. دموکراسی و انتخابات نیز فرصتی مناسب برای مشورت گرفتن از مردم است.
ج. نظارت مردم بر زمامداران: در حکومت اسلامی مردم -مستند به لزوم امربهمعروف و نهی از منکر(۱۲)- بر حسن اجرای قوانین الهی و رعایت آداب اسلامی همچون رعایت قسط و عدل نظارت دارند. انتخابات نیز عرصهای مناسب برای حضور حداکثری است بهگونهای که مردم با آری گفتن به کاندیدای و نه گفتن به کاندیدای باطل، هم از حق حمایت میکنند و امربهمعروف میکنند و هم از باطل نهی میکنند و نهی از منکر میکنند. بگذریم که فضای انتخاباتی فرصت بیشتری برای مطالعه و اظهارنظرهای سیاسی نیز فراهم میکند که همین امر نیز مایه حیات و بقای معروف و جلوگیری از منکر است.
۴. بنابراین، رأی مردم در حکومت دینی و نظام سیاسی اسلام نافذ است و اینطور نیست که در تشکیل حکومت هیچ نقش مشروعی نداشته باشند؛ اما آیا همه اینها به این معنی است که «اکثریت» همیشه ملاک شناسایی حق از باطل است؟ متأسفانه اکثریت مردم همیشه در راه حق و طرفدار حقیقت نبودهاند؛ قرآن در موارد زیادی از اکثر مردم شکوه و شکایت میکند و آنها را به خاطر فرار از حق و مخالفت با انبیاء و اولیاء الهی مورد نکوهش قرار داده است.(۱۳) امت اسلام نیز متأسفانه بعد از رحلت پیامبر(ص) دچار اکثریت و اقلیت شد و اهل حق که اهلبیت علیهمالسلام و یاران آنها بودند در محاصره اکثریت مخالف یا ساکت قرار گرفتند. بنابراین، نظر اکثر مردم معیار شناسایی حق نمیباشد. این یکی از تفاوتهای مهمی است که نظام اسلامی و مردمسالاری دینی را از نظام دموکراسی غربی جدا میکند.
۵. بنابراین، رأی اکثریت معیار تشخیص حق و باطل نیست اما بااینحال، برای تحقق و اجرایی کردن و نظارت بر عملکرد مسئولان و امربهمعروف و نهی از منکر و غیره، نیازمند حضور حداکثری مردم هستیم. از این منظر، دموکراسی و انتخابات فرصتی برای گردهمایی و حداکثری شدن جریان حق برای تحقق آرمانهای الهی است. بدین منظور، امام خمینی نیز دموکراسی و انتخابات را در پیوند با حکومت دینی مطرح نموده و از حضور حداکثری مردم استقبال نمودند.
پینوشتها:
۱. چنانچه که برخی بر همین باورند که دموکراسی فاقد معیارهای مشخص است. (حقیقت، سید صادق؛ «در باب نسبت سنجی دین و دموکراسی»، سروش اندیشه، ۱۳۸۲، ش ۷ و ۸، ص ۷۴).
۲. بیتام، دیوید، دموکراسی و حقوق بشر، ترجمهی محمدتقی دلفروز، تهران، طرح نو، ص ۴۵؛ بلاستر، آنتونی، دموکراسی، ترجمهی حسن مرتضوی، تهران، آشیان، ص ۲۳.
۳. مجموعه نویسندگان، امامت پژوهی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۸۱، صص ۲۳۸-۲۲۹.
۴. سبحانی، جعفر، مرزهای توحید و شرک در قرآن، نشر مشعر، ۱۳۸۰، صص ۴۲-۴۳.
۵. انعام، آیه ۵۷.
۶. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم»(نساء، آیه ۵۴).
۷. با توجه به روایات واردشده از پیامبر اسلام (ص) که از طریق اهل سنت و شیعیان نقلشده است، روشن میشود که مصداق این آیه، علی (ع) و اوصیای او هستند (برای مطالعه بیشتر، رک: بحرانی، هاشم، غایه المرام و حجه الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص و العام، موسسه التاریخ العربی، ج ۲، صص ۱۵-۲۳).
۸. اسحاق بن یعقوب در این نامه سؤالاتی را به محضر شریف آن حضرت ارسال داشته كه ازجمله آنها این است كه در مورد «حوادث واقعه» كه در زمان غیبت پیش خواهد آمد وظیفه ما چیست؟ آن حضرت دراینباره میفرمایند: «وَ اَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةِ فَارْجِعُوا فِیهَا اِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیكُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیهِمْ»(شیخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، ج ۱، موسسه النشر الاسلامی، ص ۴۸۴)؛ یعنی: «و امّا رخدادهایی كه پیش میآید پس به راویان حدیث ما مراجعه كنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم».
۹. به همین جهت، وقتی مردم با امام علی(ع) همراهی نکردند، ایشان خانهنشین شدند؛ و در این مدت، امام (ع) هیچگاه مردم را مجبور به تبعیت و پیروی نکردند؛ اما وقتیکه زمینه آماده شد آن حضرت از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکردند: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها و لسقیت اخرها بکأس اوّلها و لألفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز...»(امام علی ع، نهج البلاغه، خطبه ۳).
۱۰. امام علی (ع) دراینباره میفرماید: «الا و ان لکم عندی الا احتجز دونکم سرا الا فی حرب و لا اطوی دونکم امرا الا فی حکم و لا اوخر لکم حقاً عن محله...»(امام علی (ع)، نهجالبلاغه، نامه ۵۰)؛ یعنی: «آگاه باشید! حق شما بر من آن است که جز اسرار جنگی هیچ رازی را از شما پنهان ندارم و کاری را جز حکم شرع، بدون مشورت با شما انجام ندهم و در پرداخت حق شما کوتاهی نکرده...».
۱۱. آلعمران، آیه ۱۵۹.
۱۲. «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ»
۱۳. «و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله؛ اگر از اکثر مردم زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه میکنند.» انعام، آیه ۱۱۶. و «ولکن اکثر الناس لا یعلمون؛ اکثر مردم نمیدانند». اعراف، آیه ۱۸۷.