بابک خرمدين
درباره بابک خرمدين و علل شكست اين فرد توضيحاتی می خواستم؟ آیا او با اسلام و عرب دشمنی داشت؟ با وجود همه شهرت وی، آنچه به خانواده و تبار و عقاید و اهداف او مربوط میشود، در منابع تاریخی، بسیار اندک است و در مجموع نمیتوان به نتیجه قانع کنندهای دست یافت، و از آنجایی كه اظهار نظرهای متناقضی درباره بابک خرمدین صورت گرفته است، اظهار نظر قطعی در مورد اینكه آیا وی با اسلام و مسلمانان در جنگ بوده است یا با استیلای اعراب می جنگیده است، كاری بسیار مشكل است. با این حال در یک دسته بندی كلی باید نهضت هایی همانند جنبش خرم دینان، سرخ جامگان و … را در شمار نهضت های ضد دینی دانست؛ زیرا آموزههایی كه ساختار تبلیغی این نهضت ها را تشكیل میدهد، جنبههای ضد اسلامی دارد، ولی از این نكته نباید چشم پوشید كه این نهضت ها بر ضد حكومت هایی بوده كه هر چند خود را اسلامی معرفی میكردند، ولی در اساس الگوی فرهنگی آنان با بسیاری از نمونههای اسلام راستین در تضاد بود. به طور كلی باید این جنبش ها را نهضت هائی ملی ـ مذهبی دانست؛ كه از لحاظ ملی جنبه آزادی خواهی، و از لحاظ مذهبی، ضد اسلامی بود. مورخان سال آغاز جنبش بابک را 200 یا 201 ق نوشتهاند. به روایت مقدسی، بابک کار خود را با خونریزی و ایجاد رعب و وحشت در اهالی آن ناحیه آغاز کرد. توجه به اوضاع دستگاه خلافت عباسی در این زمان، برای درک علل پیشرفت کار بابک مهم و اساسی است. از حدود سال 195 ق که امین و مأمون برای دست یافتن به خلافت با یکدیگر نزاع ها و جنگ های خونین داشتند، تا 198 ق که سرانجام امین به قتل رسید، دستگاه خلافت چنان آشفته و درگیر مسائل و دشواری های بزرگتر بود که فرصتی برای توجه کافی به بابک باقی نمیماند؛ ظاهراً اقدامات شخص داعیه داری چون "حاتم بن هرثمة بن اعین" نیز در مناسب جلوه دادن اوضاع برای بابک بیتأثیر نبوده است. از سوی دیگر اقدامات مأمون، حتی در بغداد برای او دردسرهای بزرگی فراهم آورد، چندان که در 201 ق او را از خلافت عزل، و با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند. بنابر این، پیشرفتهای اولیه بابک در گسترش جنبش و پایداری آن، در درجه نخست مرهون وجود بحران در دستگاه رهبری خرمیان بود و سپس آشفتگی و درگیری های داخلی در ارکان خلافت عباسی. هم چنین جایگاه اصلی وی در قعله بذ که بر سر کوهی با راه های کوهستانی و صعبالعبور واقع بود و زمستان های سخت داشت، دسترسی لشکریان خلافت را به او دشوار و ناممکن مینمود، چنانکه خلیفه معتصم نیز بعدها بر نکته اخیر تأکید کرد. احتمالاً نخستین اقدام جدی برای سرکوبی جنبش بابک در دوره خلافت مأمون در حدود سال 204 ق/ 819 م صورت گرفت که یحیی بن معاذ به آن ناحیه لشکر کشید، گر چه کار چندانی از پیش نبرد. پس از او در 205 ق/ 820 م عیسی بن محمد بن ابی خالد و در 207 ق طاهر بن ابراهیم و در 209 ق علی بن صدقه هر یک به عنوان والی آذربایجان و جبال مأمور سرکوب این جنبش شدند. در حدود سال 212 ق/ 827 م مأمون، محمد بن حُمید طوسی را مأمور سرکوب جنبش بابک کرد، اما وی در جنگی که در ناحیه هشتاد سر در جنوب قلعه بذ، میان او و سپاهیان بابک در 214 ق صورت گرفت، شکست خورد و کشته شد. سپس مأمون عبدالله بن طاهر را در همان سال به جنگ بابک گسیل داشت و عبدالله در طی حدود 9 ماه که غالباً در دینور اقامت داشت، لشکریانی پی در پی برای سرکوب بابک میفرستاد. به هر حال، مأمون که در اواخر دوره خلافت خود سرگرم پیکار با رومیان بود، نتوانست از عهده کار بابک برآید، و در وصیت خود به معتصم بر سرکوب خرمیان تأکید کرد. در این زمان کار بابک و هواداران او چنان بالا گرفته بود که در حدود سال 218 ق/ 933 م در ناحیه جبال از همدان و اصفهان و دیگر مناطق، کسان بسیاری حتی از والیان و مشاهیر دست کم در ظاهر با او همراه شده بودند؛ احتمالاً وی در خراسان نیز هوادارانی یافته بود و مقاومت طولانی او بر شمار هوادارانش میافزود. معتصم از آغاز خلافت، همت بر از میان برداشتن بابک گماشت و از بذل اموال هنگفت و فرستادن سپاهیان متعدد برای سرکوب او دریغ نورزید: اما این لشکرکشی ها اگر چه موجب نابودی و شکست بسیاری از هوادارن بابک میشد، از حیث سرکوب کامل جنبش او کاری از پیش نمیبرد. سرانجام خلیفه بر آن شد تا یک سردار ایرانی به نام افشین را که قبلاً رشادت هایی نشان داده بود، برای سرکوب بابک گسیل کند. افشین در جمادی الآخر 220 به سمت والیگری آذربایجان و ارمنستان، با لشکری گران و مجهز که گروهی داوطلب جهاد با کفار نیز با آن همراه شده بودند، به قصد سرکوب جنبش به سوی بابک به راه افتاد. افشین که میدانست با جنگی فرسایشی و دشوار رو به روست و موقعیت بابک موجب برتری او بوده است، در برزند اردو زد و نخست دست به کار استحکام موقعیت خویش از طریق حفر چندین خندق و نصب منجنیق در اطراف منطقه استقرار بابک شد و سپس به پاکسازی آن نواحی از هواداران و جاسوسان بابک و حفظ یا تصرف یا استحکام قلعهها و بناهای نظامی منطقه پرداخت؛ آنگاه به حیله چنین شایع کرد که یکی از سرداران خلیفه با اموالی هنگفت از جانب اردبیل به سوی اردوگاه افشین در حرکت است. این حیله مؤثر افتاد و بابک به قصد تصرف این اموال بیرون آمد و جنگی که در ناحیه ارشق در گرفت، به سختی شکست خورد و به شهر موقان گریخت و سپس در بذ موضع گرفت. پس از آن تا حدود دو سال بعد، افشین با نبردهای پراکنده در وضعی سخت و فرساینده با زمستان های سرد و راه ها و ارتفاعات نا آشنا کوشید قدم به قدم به قلعه بذ دست یابد و یاران بابک را از اطراف او پراکنده کند. از سوی دیگر، بابک نیز در طول این مدت با رومیان مکاتبه داشت و میکوشید با تحریک آنان به جنگ با مسلمانان در دیگر سرزمین های اسلامی، از فشار بر خود بکاهد. گفته شده است که در گیر و دار نبردی که به تصرف بذ انجامید، بابک با افشین دیدار، و از خلیفه تقاضای امان کرد، اما با توجه به روحیهای که بابک بعدها از خود نشان داد، میتوان حدس زد که از جانب او حیلهای در کار بوده است. به هر حال، احتمالاً در رمضان 222 مردان افشین موفق شدند، قلعه بذ را با تلاش بسیار به تصرف خویش درآورند و بسیار از اطرافیان بابک را دستگیر کنند، اما بابک با شمار اندکی از یاران خود ـ ظاهراً بدین قصد که به روم پناهنده شود ـ به سوی بیشهای میان آذربایجان و ارمنستان گریخت که به سبب انبوه درختان امکان تعقیب و گریز در آن میسر نبود. افشین که سراسر ناحیه را در محاصره گرفته بود و از طریق جاسوسان خود بر جایگاه بابک آگاهی داشت، کوشید با ارائه امان نامهای همراه با نامهای از پسر بابک برای پدرش، وی را دستگیر کند، اما بابک یکی از فرستادگان را گردن زد و پسرش را سخت ناسزا گفت. از آن سوی، افشین با بطریقان و سرکردگان ارمنستان که ظاهراً از بابک چندان دلخوشی هم نداشتند، نامهنگاری کرد تا اجازه ندهد بابک از طریق سرزمین های آنان بگریزد. سرانجام، بابک که پس از دستگیری چند تن از اعضای خانوادهاش، بییاور مانده بود، به دعوت یکی از بطریقان ارمنستان به نام سهل بن سنباط مخفیانه در منزل او فرود آمد و برادرش عبدالله را به نزدیکی دیگر از بطریقان آن ناحیه گسیل کرد اما سهل بن سنباط که بعدها ارتقای مقام و پاداش بسیار یافت، خبر بابک را به اطلاع افشین رسانید و سرانجام با همکاری صمیمانه سهل بن سنباط بابک دستگیر شد. بابک را در 10 شوال 222 به اردوگاه افشین در برزند آوردند و چون برادرش نیز اندکی بعد دستگیر شد، هر دو را در یک خانه به زندان افکندند. افشین، بابک و برادرش را در 3 صفر 223 ق به سامرا آورد و بابک را در قصر خود جای داد. خلیفه خود به دیدن بابک آمد گفتهاند که بابک سرانجام به امر خلیفه به دست شمشیردار خود با شکنجه بسیار از پای درآمد. سر بابک را به خراسان فرستادند و پیکرش را در سامرا به دار کشیدند و با برادرش نیز در بغداد چنین کردند. معلوم نیست بابک تا چه اندازه به عقاید خرمیان پایبند بوده است، زیرا گفتهاند که خرمیان اهل خونریزی و قتال نبودهاند و بابک جنگ و خونریزی را پیشه گرفته بود. به هر حال، میتوان گفت که اگر هم عقاید خرمی موجب اعتلای بابک در میان پیروان این فرقه شد، ادامه و توفیق نسبی جنبش 20 ساله او، نه در جاذبههای اعتقادی، بلکه در وجود زمینههای اجتماعی و سیاسی آن عهد بوده است. در مآخذ موجود، نشانهای از چگونگی پیشرفت کار بابک و از شیوههای او برای جلب هوادار دیده نمیشود. از ملاحظه مجموع روایت های مربوط به آن عهد میتوان حدس زد که در میان ایرانیان نوعی احساس استقلال طلبی از عنصر عرب و حتی برپایی گونهای پادشاهی همچون ساسانیان وجود داشت که در وجوه گوناگون سیاسی و مذهبی مجال ظهور مییافت. چنان که محققان به درستی گفتهاند، خرمیان و در رأس ایشان بابک در این عهد ـ دستکم نزد بخشی از مردم ـ نماینده چنین احساس شمرده میشدند. البته اصل و نسب و خاستگاه بابک سخت در پرده ابهام است، اما از لابلای روایات میتوان حس برتری جویی و جاهطلبی او را دریافت. حتی از پیغامی که او در مخفیگاه خود پس از فتح قلعه بذ به دست افشین، برای پسرش فرستاد، چنین بر میآید که در سودای پادشاهی بوده، زیرا از خود به عنوان «پادشاه» یاد کرده و گفته است که اگر پسر به او میپیوست، سروری بدو میرسید. همچنین گفتهاند که بابک به هنگام قدرت، دختران و خواهران زیباروی بطریقان ارمنستان را به زور به زنی میخواست، چنانکه ابن سنباط نیز به او گفت: بطریقان این سرزمین همگی با تو خویشی دارند و تو از طریق ایشان فرزند یافتهای و همین امر احتمالاً در ناخشنودی اهالی آن سرزمین از بابک سخت مؤثر افتاد. با کشته شدن بابک،کار خرمیان به پایان نیامد و سال ها و حتی قرن ها بعد در همان ناحیه و نواحی دیگر ایران، نشانی از تحرکات ایشان وجود داشته است.(1) در منابع مطالب و نقل هايی يافت می شود كه بر دشمنی بابک خرمدين با عرب و اسلام دلالت دارد: سعيد نفيسی به نقل از ابن اسفنديار می گويد: ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان می گويد: «مازيار بابک مزدکی و ديگر ذميان مجوس را عملها داد و حکم بر مسلمانان، تا مسجدها خراب می کردند و آثار اسلام را محو می فرمودند» سپس در جای ديگر ابن اسفنديار می گويد: «من (مازیار) و افشين خيدر بن کاوس و بابک هر سه از دير باز عهد و بيعت کرده ايم و قرار داده بر آن که دولت از عرب باز ستانيم و ملک و جهانداری با خاندان کسرويان نقل کنيم.»(2) در اين دو نقل دشمنی بابک و همفكرانش با اسلام و عرب به صراحت بيان شده است. مورخ مشهور مسعودی به درستی بر پایگاه مردمی بابک تأکید کرده و نوشته است: بابک در دل های مردم جایگاهی بزرگ داشته و اهمیّت و عظمت کار و کثرت سپاهیانش آن چنان بود که نزدیک بود خلافت عباسی را از میان بردارد و مسلمانی را تغییر دهد.(3) استاد ذبیح اللّه صفا نیز با سلسله مقالاتی درباره بابک خرّمدین، ضمن اینکه قیام بابک را یک قیام دینی می نامد، تأکید می کند که «قیام بابک مبتنی بر اساس انتقامجویی ملّی و مخالفت با حکومت عرب بود. این امر یکی از اسباب عمده کینه مؤلّفین مسلمان نسبت به بابک گردیده است.»(4) برخي از نويسندگان معاصر،تصريح به دشمني او با اسلام و عرب كرده اند: شورش "بابک خرمدین" خطرناک ترین حرکتی بود که حکومت عباسی از آغاز پیدایش به آن دچار شده بود، بابک و پيروان او ضد سلطۀ سياسی عرب و دين اسلام بودند آنان به اصل تناسخ و رجعت اعتقاد داشتند در انديشههای آنان نوعی اباحهگری به چشم می خورد، شورش بابك مظهر تندترين اعتقادات شعوبی و ضد عرب بود. وی در روزگار مأمون سر به شورش برداشت و با كاميابی بارها لشكريان عباسی را درهم كوبيد. با مرگ مامون، معتصم يكی از سرداران ترک خود بنام افشين را با سپاهی عظيم از تركان و ساز و برگ جنگی به نبرد بابک فرستاد. افشين پس از سه سال جنگ، بابک را با پيام ها و دلنوازی ها فريب داد و وی را دستگير كرد و نزد معتصم برد. خليفه دستور داد بابک را سوار بر فيلی گِرد شهر گردانيدند، سپس او را با شكنجه و خفت تمام کشت و پارههای جسدش را بر دار كرد.(5) در پايان يادآور می شوم كه با توجه به مطالب متفاوت و احياناً متناقضی كه در مورد بابک خرمدين نقل شده است، نمی توان اظهار نظر قطعی ای در مورد اهداف او از قيام ارائه كرد.
_______________
(1) دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 11، ص 23 ـ26، با تلخیص.
(2) نفيسی، بابك خرمدين، دلاور آذربايجان، ص 57.
(3) مروج الذّهب، همان، ج ۲، صص ۲۹۷، ۴۶۹-۴۷۲؛ التنبیه، همان، صص ۱۵۲، ۱۵۳، ۳۳۶-۳۳۸.
(4) ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۱، ص ۳۲-۳۳، انتشارات ابن سینا، تهران، ۱۳۳۵ ش.
(5) خضري، سيد احمد رضا؛ تاريخ خلافت عباسی از آغاز تا پايان آل بويه، ص 82.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید