اسرای کربلا در شام
در شام چه بر اهل بیت اسیر امام حسین (علیه السلام) گذشت؟
يكی از مصائب رنج آور حادثه عاشورا، جريان اسارت اهل بيت امام حسين(علیه السلام) و در رأس آنها حضرت امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زينب(سلام الله علیها) می باشد. "عبيدالله بن زياد" پس از كسب تكليف از "يزيد بن معاويه" در خصوص اسرای كربلا، دستور اعزام آن ها را به سوی شام صادر كرد. "طبری" می نويسد:
"عبيدالله بن زياد" دستور داد زنان و كودكان حسين(علیه السلام) را آماده كنند و دستور داد طوق آهنين به گردن علی بن حسين(علیهما السلام) نهادند. سپس آن ها را همراه "محفز بن ثعلبه عايذي" و "شمر بن ذي الجوشن" روانه كرد كه پيش "يزيد" بروند.(1)
"ابن زياد"، علی بن حسين(علیهما السلام) و زنانی كه همراهش بودند را با "زجر بن قيس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن" نزد "يزيد بن معاويه" به شام فرستاد.(2)
وقتي اسرای كربلا نزديک شهر دمشق رسيدند، "ام كلثوم"(علیها السلام) نزد "شمر بن ذی الجوشن" رفت و گفت: «ما را از دروازه ای ببر كه تماشاچيان كمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو اين سرها را از محل ها دورتر ببرند تا نگاه مردم كمتر به ما بيفتد. اما "شمر" در اثر خباثت و پليدی كه داشت دستور داد سرها را بالای نيزه ها زدند و در ميان محمل ها قرار دادند و آنان را از ميان تماشاچيان عبور دادند.(3)
اهل بيت (علیهم السلام) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را آزین بستند، به گونه ای كه چشمی نديده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف، طبل، بوق و دهل از خانه هايشان بيرون آمدند، در حالی كه جامه نو پوشيده بودند و خود را آراسته بودند به ديدن اسرا رفتند. بيرون شهر محشری به پا شد. مردم ميان هم موج می زدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد كردند. و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعيت به قصر "يزيد بن معاويه" رسيدند.(4) "شيخ عباس قمی" می نويسد:
«اسرای كربلا را پس از ورود به دمشق در پله های مسجد (محلي كه توقف گاه اسيران بود) نگه داشتند، پيرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: "حمد خدا را كه شما را كشت و نابود كرد و آشوب را خاموش كرد... ." چون سخنش تمام شد، امام سجاد(علیه السلام) به او فرمود: قرآن خدا را خوانده ای گفت آری فرمود: اين آيه را خوانده ای «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ؛ بگو من بر اجر رسالتم چيزي از شما جز مودت و دوستي با اهل بيتم و خويشانم نميخواهم»؟(5) گفت: آری، فرمود: ما خويشان پيامبريم ...
سپس حضرت فرمود: اين آيه را خوانده ای: «اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرًا؛ خداوند می خواهد رجس و پليدی را از شما اهل بيت دور سازد و شما را پاكيزه گرداند»(6) گفت: بله خوانده ام. حضرت فرمود: اهل بيت (علیهم السلام) ما هستيم ...
مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: خدايا من از دشمنان آل محمد (علیهم السلام) و كشندگان آنان بيزاری می جويم».(7)
پی نوشت ها:
1. تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، اساطير، 1375ش، تهران، ج 7، ص 3072
2. دينوري، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي، نشر نی، 1371ش، تهران، ص 305
3. سید بن طاووس، لهوف، ترجمه بخشایشی، دفتر نشر نوید اسلام، 1381، قم، ص 207
4. عماد الدین طبری، کامل بهایی، مکتب رضوی، بی تا، بی جا، ص 293
5. شوری/ 23
6. احزاب/ 33
7. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ترجمه محمد باقر کمره ای، نشر جمکران، 1370، قم، ص 555-556
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید