ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش
آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) مجبور بود با "زینب بنت جحش" ازدواج نماید؟ مقصر جدایی "زینب" و "زید" که بود؟ آیا "زید" همسران دیگری اختیار کرد؟
از باب مقدمه به این سوال می پردازیم که چرا پیامبر (صلی الله علیه وآله) "زینب" را برای "زید بن حارثه" خواستگاری نمود؟ پاسخ این است که یکی از اهداف دین مبین اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله) مبارزه با سنت های جاهلی باطل در بین مسلمانان بود.
اگر چه دین اسلام توانست در "حجاز" بر جهالت و نادانی این سرزمین غلبه نماید اما هنوز قدری از سنت های جاهلی در بین مسلمانان وجود داشت که آن ها هم باید نابود می شد.
این سنت جاهلی چیزی نبود جز "برتری نژاد"، "نسب" و "ثروت" بر دیگران که از دوره جاهلیت عرب باقی مانده بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در راستای مبارزه با این سنت جاهلی به راه کارهای عملی، اجتماعی و خانوادگی رو آورد، از جمله آن ها ازدواج "زینب" با "زید" بود.
"زید" اول برده بود و بعد فرزند خوانده پیامبر (صلی الله علیه و آله) شد.(1) زمانی که بنا شد "زید" با "زینب" ازدواج نماید چون "زینب" از قبیله مهم "قریش" و نوه "عبدالمطلب" بود او و برادرش "عبدالله" خوش نداشتند با کسی که روزی برده بوده ازدواج نماید. این سنت جاهلی هنوز در بین برخی وجود داشت لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله) تلاش داشت با این ازدواج، سنت جاهلی خود برتر بینی را از بین ببرد.
این ازدواج صورت پذیرفت اما سرانجامی نداشت. با این که پیامبر (صلی الله علیه و آله) تلاش نمود تا طلاقی صورت نپذیرد اما آن دو از هم جدا شدند. این جدایی و طلاق برای "زینب" سنگین تمام شده بود زیرا طلاق دهنده او یک برده آزاد شده بود علاوه بر این تنهایی او و غربت او در "مدینه" که از اقوام خود در "مکه" دور بود باعث شد شرائط سختی برای او به وجود آید.
از سوی دیگر خداى تعالى پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را مأمور ساخت براى از بین بردن سنت جاهلی دیگر (كه ازدواج با زن پسر خوانده را مانند ازدواج با زن فرزند رسمى جایز نمى دانستند) "زینب" را به ازدواج خویش در آورد.(2)
آن چنان که خداوند متعال در سوره «احزاب» به این نکته اشاره می کند و می فرماید: «فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا»؛ پس همين كه "زيد" بهره خود از آن زن گرفت، و طلاقش داد، ما او را به همسرى تو در آورديم، تا ديگر مؤمنان نسبت به همسر پسر خوانده هاى خود، وقتى مطلقه مى شوند، دچار زحمت نشوند، و آن را حرام نپندارند، و امر خدا سرانجام شدنى است.(3)
بنابر این پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به حکم و امر خداوند متعال و برای از بین بردن سنت جاهلی دیگری حاضر به ازدواج با "زینب بنت جحش" دختر عمه خود شد.
طبق آن چه در برخی از منابع تاریخی وجود دارد "زینب بنت جحش" چون از قبیله قریش بود و دارای نسب و خاندان مهمی بود خود را از "زید بن حارثه" که برده و غلام بود برتر می دانست. این مطلب را "طبقات" "ابن سعد" بیان کرده است.(4)
اما با توجه به برخی از گزارش ها به نظر می رسد "زید" هم در این جدایی بی تقصیر نبود زیرا در گزارش ها می بینیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او سفارش می کند همسرت را پسندیده نگهدار. ولی "زید" دیگر با زن خود نیامیخت و علی رغم چند بار فرمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ایشان که فرمودند: «همسرت را پسندیده نگهدار» زنش را طلاق داد.(5)
خداوند هم در قرآن رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تایید کرده می فرماید:
«وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»؛ آنگاه كه به كسى كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو نيز به او نعمت داده بودى مى گفتى همسرت را پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آن چه را كه خدا آشكاركننده آن بود در دل خود نهان مى كردى و از مردم مى ترسيدى با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى.(6)
با توجه به خطاب قرآن و توصیه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ادامه زندگی به نظر می رسد "زید" هم از جدایی با "زینب" ناراضی نبوده است.
اگر به آیه قرآن توجه کنیم به این مطلب می رسیم که "زید" نیازش از زینب تکمیل شده بود لذا تصمیم به طلاق او گرفت. خداوند در قرآن می فرماید: «فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً»
«زمخشری» در توضیح این عبارت گوید: هر گاه فردی به چیزی نیاز داشته باشد و به حاجتش از آن چیز دست یابد، گویند: "قَضى مِنْه وَطَراً" پس معنای عبارت آن است که: "زید" دیگر حاجتی به "زینب" نداشت و همت و خواسته اش از وی به سر رسید و با رضایت خاطر از او گذشت و طلاقش داد.(7)
در تفسیر «قرطبی» آمده: «وَطَراً» به هر حاجتی گویند که مورد همت فرد باشد.(8)
در «المیزان» آمده که «قضاء الوطر» کنایه از آمیزش و بهره بردن جنسی است؛ یعنی "زید" از او بهره جنسی دلخواهش را گرفته و دیگر به او رغبتی نداشت.(9)
بنابراین معلوم می شود که "زید" در مدت همسری با "زینب" کمال بهره جنسی را از او گرفته، به دلایل مختلف به او بی رغبت شده، تصمیم به طلاق او گرفته بود.
ظاهرا بی رغبتی "زید" نتیجه بداخلاقی خودش بوده (که نمی توانسته مدت طولانی با یک همسر به سر کند و بعد از گذشت مدتی او را طلاق می داده، طلاق های متعدد او را، دلیل این احتمال دانسته اند) یا اینکه "زینب" به او فخر می فروخته، او را می آزرده، در نتیجه "زید" به سبب اخلاق بد "زینب" از وی دلزده شده و تصمیم به طلاق گرفته است.
در هر دو حال، بهتر و ارزشمندتر این بود که "زید" اخلاقش را اصلاح یا بداخلاقی های "زینب" را تحمل کند و طلاق کار پسندیده و ارزشمندی نبود، از این رو حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) ایشان را نهی کرد و به نگه داشتن همسر سفارش فرمود.
اگر "زینب" خواهان طلاق بود و بر آن اصرار داشت و "زید" خواهان نگهداری "زینب" بود، امر به نگهداری دلیلی نداشت. اگر هر دو از هم دلزده شده و خواهان طلاق بودند، نیز امر به نگهداری و رعایت تقوا برای خودداری از طلاق، وجه چندانی نداشت. این امر زمانی جا دارد که فقط مرد اقدام به طلاق کند. این اقدام حداقل مکروه است و نهی از آن و امر به مراعات تقوا برای پرهیز از طلاق جا دارد.
اما در مورد ازدواج های "زید"، آن گونه که در منابع آمده است "زید" در سال 5 قمری "زینب" را طلاق داد و در سال 8 قمری در جنگ موته به شهادت رسید. در این سه سال و پس از طلاق "زینب"، طبق نظر مورخین سه ازدواج دیگر انجام داد وی با "ام کلثوم" دختر "عقبه" ازدواج نمود که "زید" و "رقیه" را به دنیا آورد. سپس او را طلاق داد با "دره" دختر "ابولهب" ازدواج نمود و او را هم طلاق داد. سپس با "هند" خواهر "زبیر بن عوام" ازدواج کرد.(10)
پی نوشت ها:
1. ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش لیشتر ایلزه، بی نا، 1361ق، حیدر آیاد دکن، ص 128.
2. ابن حجر، عسقلانی، الاصابة فی تمییزالصحابة، چاپ، علی محمد بجاوی، 1412ق، بیروت، ج 7، ص 667.
3. احزاب/ 37.
4. ابن سعد، طبقات، چاپ، احسان عباس، بی تا، ج 8، ص 101.
5. همان، ج 8، ص 103-104.
6. احزاب/ 37.
7. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق عوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل، دارالکتب العربی، 1407، بیروت، ج 3، ص 543.
8. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ناصر خسرو، 1364ش، تهران، ج 14، ص 194.
9. طباطبایی، المیزان، موسسه اعلمی للمطبوعات، 1390، بیروت، ج 16، ص 323.
10. بلاذری، أحمد بن یحیی، جمل من انساب الأشراف، تحقیق، سهیل زکار و ریاض زرکلی، دارالفکر، 1417ق، بیروت، ج 1، ص 471.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید