ارتباط آزادی معنوی و اجتماعی
آزادی معنوی و اجتماعی چه ربطی به هم دارند؟ ممکن است کسی نخواهد دین دار باشد اما مایل هم نیست زیر پرچم کسی هم باشد. بر این اساس می توان مدعی شد آزادی معنوی و اجتماعی ربطی به هم ندارند. در ابتدا لازم است با هر دو نوع از آزادی که در سوال شما مطرح شده است، آشنا شویم. 1. آزادی اجتماعی: شهید مطهری در بیان آزادى اجتماعى در قرآن می فرماید: "به نصّ قرآن مجيد، يكى از هدف هايى كه انبياء داشته اند اين بوده است كه به بشر آزادى اجتماعى بدهند، يعنى افراد را از اسارت و بندگى و بردگى يكديگر نجات بدهند ... یكى از حماسه هاى قرآنى، همين موضوع آزادى اجتماعى است. من خيال نمى كنم كه شما بتوانيد جمله اى زنده تر و موج دارتر از جمله اى كه در اين مورد در قرآن هست پيدا كنيد؛ شما در هيچ زمانى پيدا نخواهيد كرد، نه در قرن هجدهم، نه در قرن نوزدهم و نه در قرن بيستم، در اين قرن هايى كه شعار فلاسفه آزادى بشر بوده است و آزادى بيش از اندازه زبانزد مردم بوده و شعار واقع شده است. شما جمله اى پيدا كنيد زنده تر و موج دارتر از اين جمله اى كه قرآن دارد: «قُلْ يا اهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا الى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ الّا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ وَلانُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ»(1) اى پيغمبر! به اين كسانى كه مدعى پيروى از يك كتاب آسمانى گذشته هستند، به اين يهودی ها، مسيحی ها، زرتشتی ها ـ و حتى شايد به اين صابئی ها كه در قرآن اسمشان آمده است ـ و به همه ملت هايى كه پيرو يک كتاب قديم آسمانى هستند اينطور بگو: بياييد همه ما جمع شويم دور يک كلمه، زير يک پرچم. آن پرچم چيست؟ دو جمله بيشتر ندارد. يک جمله اش اين است: «الّا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً»؛ در مقام پرستش، جز خداى يگانه چيزى را پرستش نكنيم؛ نه مسيح را بپرستيم نه غير مسيح را و نه اهرمن را، جز خدا هيچ موجودى را پرستش نكنيم. جمله دوم: «وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ»؛ هيچ كدام از ما ديگرى را بنده و برده خودش نداند و هيچ كس هم يک نفر ديگر را ارباب و آقاى خودش نداند. دنياى امروز هم آزادى اجتماعى را يكى از مقدسات خودش مى شمارد. اگر مقدمه اعلاميه جهانى حقوق بشر را خوانده باشيد، اين را مى فهميد. در آنجا مى گويد: علة العلل تمام جنگ ها، خونريزی ها و بدبختی ها كه در دنيا وجود دارد اين است كه افراد بشر به آزادى ديگران احترام نمى گزارند. آيا منطق انبياء تا اينجا با منطق امروز موافق است؟ آيا آزادى مقدس است؟ بله مقدس است و بسيار هم مقدس است."(2) 2. آزادی معنوی: شهید مطهری در بیان آزادى معنوى می فرماید: "نوع ديگر آزادى، آزادى معنوى است. تفاوتى كه ميان مكتب انبياء و مكتب هاى بشرى هست در اين است كه پيغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادى اجتماعى به بشر آزادى معنوى بدهند، و آزادى معنوى است كه بيشتر از هر چيز ديگر ارزش دارد ... انسان يک موجود مركب و داراى قوا و غرايز گوناگونى است. در وجود انسان هزاران قوه نيرومند هست. انسان شهوت دارد، غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاه طلبى و افزون طلبى دارد. در مقابل، عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقى دارد. انسان از نظر معنا، باطن و روح خودش ممكن است يك آدم آزاد باشد و ممكن است يك آدم برده و بنده باشد؛ يعنى ممكن است انسان بنده حرص خودش باشد، اسير شهوت خودش باشد، اسير خشم خودش باشد، اسير افزون طلبى خودش باشد و ممكن است از همه اينها آزاد باشد. ممكن است انسانى باشد كه همانطور كه از نظر اجتماعى آزاد مرد است، زير بار ذلت نمى رود، زير بار بردگى نمى رود و آزادى خودش را در اجتماع حفظ مى كند، از نظر اخلاق و معنويت هم آزادى خود را حفظ كرده باشد، يعنى وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد. اين آزادى همان است كه در زبان دين «تزكيه نفس» و «تقوا» گفته مى شود."(3) با توجه به این دو بیان از آزادی اجتماعی و آزادی معنوی می گوییم: "تنها آزادى اجتماعى مقدس نيست، بلكه آزادى معنوى هم مقدس است. اما آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى ميسر و عملى نيست. در جامعه بشرى امروزی، بشر امروز مى خواهد آزادى اجتماعى را تأمين كند ولى به دنبال آزادى معنوى نمى رود؛ يعنى نمى تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادى معنوى را جز از طريق نبوت، انبياء، دين، ايمان و كتاب هاى آسمانى نمى توان تأمين كرد. لذا به آزادی اجتماعی هم نمی رسد. زیرا آزادى اجتماعى به آزادى معنوى به یکدیگر وابسته هستند. هر چند برخی می خواهند بگویند بشر می تواند آزادى اجتماعى داشته باشد، ولى آزادى معنوى نداشته باشد. اما این ممکن نیست زیرا این بدان معناست که بگوییم بشر اسير شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد و در عين حال چنين بشرى كه اسير خودش است، آزادى اجتماعى را محترم بشمارد. اين يكى از نمونه هاى كوسه و ريش پهن است. يكى از تضادهاى اجتماع امروز بشر همين است."(4) "بشرِ دوران قديم آزادى را محترم نمى شمرد و پايمال مى كرد و دلیل کارش نیز منفعت طلبی اش بود و لذا شما می بیند با تغییر قوانینی مثل لغو بردگی در آمریکا و ... روش بشر تغییر نکرد و بلکه صرفا شكل و فرمش عوض شد، محتوا همان محتواست. این حس منفعت طلبی در بشر امروزی هم هست. فرقى نكرده است. دهان بشرِ امروز براى بلعيدن، اگر بيشتر از دهان بشر ديروز باز نباشد كمتر هم نيست. نه علم توانسته است جلوى آز را بگيرد نه تغيير قوانين. تنها كارى كه كرده اين است كه شكل و فرم قضيه را عوض نموده است، محتوا همان محتواست؛ يك روپوش، يك زر ورق روى آن مى گذارد. بشر قديم يک موجود صريح بود، هنوز به حد نفاق و دو رويى نرسيده بود. روپوش روى استثمار و استعباد خودش نمى گذاشت. اما بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادى، تمام سلب آزادی ها، سلب حقوق ها، بندگی ها و بردگی ها را دارد، دلیلش آن است که آزادى معنوى ندارد و در ناحيه روح خودش آزاد نيست و چون تقوا ندارد."(5) على(عليه السلام) مى فرمايند: «انَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ وَ ذَخيرَةُ مَعادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ وَ نَجاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ»(6) تقواى الهى كليد هر راه راستى است. بدون تقوا انسان به راه راست نمى رود، راه خود را كج مى كند. بدون تقوا انسان اندوخته اى براى آخرت ندارد. بدون تقوا بشر آزادى ندارد. تقواست كه بشر را از هر رقّيتى آزاد مى كند.
_______
(1) آل عمران/ 62 .
(2) شهيدمطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، ج 23، ص 338، با اندکی دخل و تصرف.
(3) همان، ص 441، با اندکی دخل و تصرف.
(4) همان، ص 440، با اندکی دخل و تصرف.
(5) همان، ص 442، با اندکی دخل و تصرف.
(6) على بن ابى طالب عليه السلام، نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره قم، ص 351.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید