منجی در مسیحیت
پرسش: دیدگاه مسیحیان درباره منجی آخرالزمان چیست؟ چه تفاوتها و شباهتهایی با دیدگاه شیعیان دارند؟ آیا میتوان با مسیحیان به گفتمان مشترکی در این زمینه رسید؟
پاسخ: اندیشه نجات بشریت و سرنوشت نیکو برای اهل زمین، به واسطه منجی و موعود، مورد اتفاق تمام ادیان الهی بوده و خصوصاً در زمان کنونی که رنجها، ناکامیها، بیعدالتیها و ظلمهای بسیاری در سطحی گسترده فراگیر شده است، دغدغه اصلی خداباوران و صاحبان ادیان الهی را به خود اختصاص داده است.
منجی موعود مسیحیان، فردی است به نام عیسی (علیهالسلام) که فرزند مریم (سلامالله علیها) است و از این طریق نسل او به داوود (علیهالسلام) متصل میشود. خداوند، عیسی (علیهالسلام) را به آسمان عروج داده و ذخیره کرده است و در آخرالزمان با جلال و شکوه، باز میگردد و با کاری شاهانه، ملکوت خدا را برقرار میکند.
اما منجی موعود شیعه، حضرت مهدی (عجل الله تعالی فی فرجه الشریف) است که هم نام و هم کنیه پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله و سلّم) بوده، پدرش امام حسن عسکری (علیهالسلام) و مادرش نرجس خاتون از نسل داوود (علیهالسلام) است. آن حضرت در پنج سالگی از دیده عموم مردم غایب شد و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و با امداد الهی، یاری خواهد شد. زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد و دامنه ظلم و ستم و ستمکاران را بر خواهد چید.
شباهتهای میان اندیشه منجی در میان مسیحیت و باورهای شیعی:
۱-طبق گزارشات کتاب مقدس(۱) تولد حضرت عیسی (علیهالسلام) معجزه گونه بوده است و قرآن کریم نیز این امر را تأیید میکند.(۲) درست شبیه تولد حضرت مهدی (علیهالسلام) که خداوند آثار حمل را در مادر ایشان آشکار نساخت تا جان وی در امان بوده و از تولدش ممانعتی صورت نگیرد.
۲-عیسی (علیهالسلام) و مهدی(عجل الله تعالی فی فرجه الشریف) هر دو از نسل حضرت داود (علیهالسلام) هستند.(۳)
۳- درباره داستان زندگی هر دو ایشان، انکار و استبعادات فراوانی صورت گرفته است. چنان که حضرت صادق (علیهالسلام) در ¬این باره میفرماید:
«در قائم، شباهتی است به عیسی؛ همچنان که یهود و نصارا درباره او عقیدههای خلاف پیدا کردند، درباره قائم نیز عقیدههای خلاف پیدا خواهند کرد. پس بعضی منکر او شوند و بعضی گویند [امام] متولد نشده و بعضی گویند [امام] یازدهم عقیم بوده و بعضی گویند امامت منحصر به دوازده نیست؛ بلکه به سیزده و بیشتر نیز تجاوز کند و بعضی گویند روح قائم در هیکل غیر او نطق کند».(۴)
۴-هر دو ایشان، صاحبان عمری طولانی هستند.
۵-القاب هر دو، به رسالت آنها در بحث نجات جهانی اشاره دارد و هر دو دارای غیبت میباشند. هدف آنها اجرای اوامر الهی است.
۶-هر دوی ایشان، صاحبان معجزه و کرامتاند و خداوند اجازۀ تصرف در طبیعت را به ایشان عطا فرموده است.
۷-هر دو منجی موعود مشخص هستند و نوع نجات گری آنها فردی، جمعی، معنوی و اجتماعی بوده و جهانی است، نه فردی یا منطقهای و قومی.
برخی از تفاوتهای اندیشه منجی در میان شیعیان و مسیحیان:
۱-منجی مسیحیان، شخصی عروج کرده است که در میان امت خود نبوده و مردم نیز تمنایی برای ارتباط با شخص او ندارند. به خلاف منجی شیعه که در میان مردم بوده و هیچ گاه از امت خود جدا نگشته است. نوع ارتباط وی با خواص نیز شوق این ملاقات را در میان مردم زنده نگاه داشته است. در واقع باید گفت که کارکرد اجتماعی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فی فرجه الشریف) بسیار گستردهتر و فراگیرتر از کارکردهای حضرت عیسی (علیهالسلام) بوده و با طرح یک حکومت جهانی، سازگارتر است.
۲-محققان، متفقاند که عیسی (علیهالسلام) خود ادعای «مسیحا» نداشته است(۵) یعنی خود را منجی موعود معرف نکرده و ادعای مسیحا بودن او از سوی پیروان و مریدان او پس از رستاخیزش از میان مردگان طرح شده است. عیسی (علیهالسلام) بر آن نبوده است که حکومتی بر پا کند. در همه سخنان او از هیچ نظریه سیاسی، اثری نمیتوان دید، یا حتی به یک ایده اجتماعی شاخص دست یافت. بلکه او مدعی بود که آمده است تا شریعت موسی (علیهالسلام) را کامل کند. بر اساس روایت اناجیل، عیسی (علیهالسلام) هرگز فرضیه نجاتبخشی خود را بر تشکیل یک نهاد حکومتی یا نظریهای اجتماعی بنا نکرده است؛ به همین دلیل، نمیتوان کارکرد اجتماعی هویدایی برای او در نظر گرفت.(۶)
نکته قابل توجه اینکه در برخی فرازهای اناجیل، حضرت عیسی (علیهالسلام) از شخصی بنام «پسر انسان» یاد میکند که قابل تطبیق با خود او نیست و مشخص است که وی چون دارای صفات ممتاز و ویژگیهای برجستهای است، از موقعیتی بالاتر از عیسی (علیهالسلام) قرار دارد؛ بنابراین مقصود از «پسر انسان»، حضرت عیسی (علیهالسلام) نیست.
چنانکه مطابق نوشته مستر هاکس آمریکایی در قاموس کتاب مقدس، این عبارت هشتاد بار در انجیل و ملحقات آن (عهد جدید) آمده است که فقط سی مورد آن با حضرت عیسی (علیهالسلام) قابل تطبیق است.(۷) اما پنجاه مورد دیگر از نجاتدهندهای سخن میگوید که در آخرالزمان و پایان روزگار، ظهور خواهد کرد و حضرت عیسی (علیهالسلام) نیز با او خواهد آمد و او را جلال و عظمت خواهد داد و از ساعت و روز ظهور او جز خداوند تبارک و تعالی کسی اطلاع ندارد.
عیسی (علیهالسلام) هیچ گاه خود را برپا کننده سلطنت «پسر انسان» یا «پادشاه مسیح» نمیداند؛ چرا که تصریح میکند: «پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان میبود، خادمان من جنگ میکردند تا به یهود تسلیم نشوم»(۸) بلکه خود را رسولی معرفی میکند که آمده است تا حکومت خداوند را مژده دهد؛ حکومتی که متعلق به کسی دیگر است، نه عیسی (علیهالسلام). برای نمونه در انجیل مرقس پس از بیان حوادث آخرالزمان و بلاها و مصیبتهای پایانی از زبان عیسی (علیهالسلام) میگوید: «... آن گاه پسر انسان را ببینید که با قوت و جلال تعظیم بر ابرها میآید».(۹)
از سوی دیگر در منابع مکتوب اسلامی و روایات معصومان (علیهمالسلام) از بازگشت عیسی (علیهالسلام) خبر میدهد که حکم وزارت امام زمان (عجل الله فی فرجه) را داشته(۱۰) و با تمام جهالتها و سنتهای غلط مسیحیان به مبارزه بر خواهد خواست.(۱۱)
پس شاید بتوان بدین نتیجه دست یافت که منظور از «پسر انسان» که در حقیقت موعود واقعی مسیحیان هست، حضرت مهدی ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) بوده و در واقع منجی موعود در هر دو دین مسیحیت و اسلام شیعی، یکی هست.
اما حضرت عیسی (علیهالسلام) نیز قطعاً در پایان دنیا، باز میگردد و در کنار حضرت مهدی (عجل الله تعالی فی فرجه الشریف) به عنوان وزیری لایق و البته همراهی صادق و امین، حضرت مهدی ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) را در پیشبرد اهداف الهیاش یاری خواهد نمود.
نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن میشود که نه تنها مفهوم منجی در مسیحیت و اسلام شیعی قابل مقایسه است، بلکه شاید بتوان از فرازهای کتاب مقدس و روایات شیعی این معنا را نیز دریافت کرد که در واقع یک منجی بیشتر وجود ندارد که در کتاب مقدس از او با عنوان «پسر انسان» یاد شده است و حضرت عیسی (علیهالسلام) نیز پس از بازگشت خود، همچون وزیری آگاه، ایشان را در پیشبرد عدل جهانی یاری خواهد رساند و این شخص کسی جز حضرت مهدی (عجل الله تعالی فی فرجه الشریف) نیست.(۱۲)
پینوشتها:
۱. متی ۱:۱۸-۲۵.
۲. سوره مریم، آیت ۱۷ -۲۷.
۳. ر.ک صدوق، محمد بن علی بن حسین، کمالالدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۰ ش، ج۲، ص۱۳۷؛ حسینی گرگانی، میرتقی، نزول عیسی و ظهور موعود، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار، ۱۳۸۷ ش، ص۶۳.
۴. شیخ صدوق، کمالالدین، ج۲، ص۱۷۲.
۵. جو ویور، مری، درآمدی به مسیحیت، مترجم حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۱ ش، ص۷۷.
۶. صادق نیا، محراب، ۱۳۸۹ ش، ص۲۳۰ به نقل از موسی جوانشیر، مقایسه گونه شناسی موعود مسیحیت با موعود شیعه، انتظار موعود، دوره ۱۱، فروردین ۱۳۹۰ ش، شماره ۳۴.
۷. هاکس، مستر جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷ ش، ص۲۱۹.
۸. یوحنا، ۳۶: ۱۸.
۹. مرقس، ۲۶:۱۳ و باز نگاه کنید به لوقا، ۱۲: ۳۵-۴۰؛ لوقا، ۲۷:۹؛ لوقا، ۴:۴۳
۱۰. جمعی از نویسندگان، معجم احادیث الامام المهدی (عجل الله تعالی فی فرجه الشریف)، قم، مسجد جمکران، ۱۴۲۸، ج۲، ص۴۲۳.
۱۱. همان، ص۴۵۸.
۱۲. عمده این پاسخ برگرفته از این مقاله است: جوانشیر، موسی، مقایسه گونه شناسی موعود مسیحیت با موعود شیعه، انتظار موعود، دوره ۱۱، فروردین ۱۳۹۰ ش، شماره ۳۴.