اداره جامعه و نیاز به دین
کشورهای غربی بعد از جنگ جهانی اول و دوم سریع خودشان را ساختند و کاری به کار دين نداشتند، بلکه قوانيني که با فکر خود به آن ها رسيده بودند را اجرا کردند، آيا دين برای اداره جامعه لازم است؟ آیا دین مانع پیشرفت نیست؟ آيا بدون دين و با فکر بشر نيز می توان جامعه را اداره کرد؟
برای پاسخ به پرسش حاضر، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
نکته اول:
در مواجهه با دین نباید به مغالطه «کنه و وجه» دچار شد، یعنی نباید وجهی از دین را برگرفت و آن را کنه و تمام دین به حساب آورد. در اين سؤال، تمام ابعاد، فوايد، فلسفه و ضرورت دين، در يک امر جزئی همچون پيشرفت مادی و تکنولوژيک فروکاسته شده و از اين رهگذر سعی شده اين گونه وانمود شود که اين وجه جزئی از فوايد دين، به مثابه کل و کنه دين بوده و اگر بتوان در اين وجه تشکيکي وارد کرد، گويی تمام فايده و ضرورت دين زير سؤال رفته است!
مگر اين که بگوييد، با باقی فوايد دين کاری نداريد، و يا آن ها را قبول کرده ايد و صرفا می خواهيد در اين يک فايده جزئی، اشکال کنيد، که آيا می توان از اين طريق به ضرورت دين رسيده يا خير؟ اگر اين گونه باشد، وجه معقولی براي سیؤال شما حاصل خواهد شد.
نکته دوم:
خداوند، عالم را بر اساس قوانيني اداره مي کند که در ساحت ديني از آن به «سنت هاي الهي» ياد مي شود. ويژگي اين سنت ها اين گونه است که تغيير ناپذير بوده و نسبت به همه انسان ها، در هر زمان و در هر مکاني عموميت دارد.
فرض بفرماييد در قوانين فيزيک، قانوني به نام قانون جاذبه زمين وجود دارد که يک قانون عام بوده و در مورد همه انسان ها و همه مکان ها عموميت دارد. هر کسي مي تواند از اين قانون بهره مند شده و به نفع خود آن را بکار گيرد. سنت هاي الهي نيز، قوانيني تکويني هستند که نظام هستي بر اساس آن سامان يافته و در قبال همه انسان ها و در همه جا جاري مي باشد.
از جمله اين سنت ها، سنتي اجتماعي است که بر اين تعلق گرفته تا هر قوم و ملتى، در جهتى كه به فعاليت و تلاش مى پردازد - چه در جهت بهبود امور دنيوى و چه در جهت صلاح آخرت - از مدد پروردگار برخوردار شود و از نتايج تلاش هاى خود بهره گيرد.
قرآن مجيد در آياتي پس از آن که به مسئله ياري انسان هاي صالح و انسان هاي ناصالح در آن چه براي آن تلاش مي کنند، اشاره مي کند، در ادامه به صراحت مى فرمايد: «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً»(1) [ترجمه: ] ما هر دسته اى را [در همان راهى كه به همت و اراده خود انتخاب كرده اند] يارى مى رسانيم. يارى پروردگار از هيچ کسی [صاحب اراده و فعالى] قطع نمى شود.
خداوند، سرنوشت هر قوم و ملّتي را به خود ايشان واگذاشته و هيچگاه به صورت قهري و قطعي قومي را به صلاح و فلاح مجبور نمي کند. چرا که اختيار انسان ها براي خداوند اهميت فوق العاده داشته و از آن دفاع مي کند.
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»(2) [ترجمه: ] يقيناً خدا سرنوشت هيچ ملتى را [به سوى بلا، نكبت، شكست و شقاوت] تغيير نمى دهد تا آنكه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شايسته و پسنديده] در وجودشان قرار دارد به زشتى ها و گناه تغيير دهند.
از اين رو اين نيز سنت الهي است که خداوند با هيچ قومي عقد اخوت نبسته و سند نعمات خود را الي الابد به نام هيچ ملتي صادر نکرده است. بلکه معيار، ايمان و عمل صالح است که در صورت وجود، خداوند نيز سنت حمايتي خود را اعمال خواهد کرد. همچنان که در قرآن کريم مي فرمايد: «انْ تَعُودُوا نَعُدْ»(3) [ترجمه: ] و اگر بازگرديد، ما نيز بازمى گرديم.
در نتيجه اگر ملتي براي هدفي که دارد پيوسته تلاش کرده و سختي هاي اين راه را تحمل کند، مي تواند از نعمات تلاش خود نيز بهره مند شود.
نابرده رنج گنج ميسر نمي شود * مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
نکته سوم:
براي عقب ماندگي مسلمانان در روزگار کنوني مي توان دلايل بسياری - از جمله جهل و اختلاف و اسراف و سوء مدیریت و رفاه طلبی و ترک امر به معروف و نهی از منکر (4)- را برشمرد که همگی معلولِ بی توجهی به تعالیم قرآنی و حقايق عاليه اسلامي است. چه اينکه اگر پيکره جامعه انساني را به پيکره جسماني بشر تشبيه کنيم، آن چه در حکم خونِ جاري در رگ هاي زندگي بشر است، روح تعاليم دين است. در نتيجه پويايي زندگي وامدار معرفت و عمل به دستورهاي الهي است و پيامد جهل و بي اعتنايي به فرامين خداوند، ايستايي و انحطاط و عقب ماندگي است.(5)
مع الاسف، چند سالي است که غالب حکومت هاي اسلامي و مسلمانان، جز نام و اسم اسلام چيزي را با خود نداشته و در روابط سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و ... دستورات دين مبين اسلام را به کناري گذاشته و قرآن را جز در تشريفات عروسي و عزا از روي طاقچه خانه ها بيرون نمي آورند.
استاد شهيد «مرتضي مطهري» در اين خصوص مي فرمايد:
«تا آن روزى كه به اسلام ولو به طور نسبى عمل مى كرديم، پيشرفته ترين ملت هاى دنيا بوديم. به اتفاق تمام اهل تحقيق، از ابتداى ظهور اسلام تا قرن پنجم و بلكه قرن ششم هجرى، مشعلدار تمدن و فرهنگ جهان، جهان اسلام بوده است؛ جهان اسلام بود كه از قطعه ها و تكّه پاره ها و از موادّ متلاشى شده تمدن هاى مختلف، مايه اى ساخت و از اين مايه حقيقتى را به نام «تمدن و فرهنگ اسلامى» به وجود آورد، و در آن وقت دنياى مسيحيّت در نهايت توحّش و بربريّت زندگى مى كرد ... و از آن روزى كه ما واقعيت و حقيقت اسلام را رها كرديم و فقط يك قشر و پوست هاى از آن براى ما باقى ماند بدبخت شديم؛ به خيال خودمان اسلام در ميان ما عمل می شود ولى اسلام در ميان ما عمل نمى شود.(6)
در نتيجه اگر به دوران طلايي تمدّن اسلامي (بين قرنهاي ۲ تا ۱۰ هجري قمري (۷ و ۱۶ ميلادي)) نگريسته شود، اين نکته به خوبي روشن مي شود که اهتمام مسلمانان به اسلام و دستورات قرآن کريم هر چه بيشتر باشد، پيشرفت علمي و معنوي ايشان نيز به همان نسبت بيشتر خواهد شد.
نکته چهارم:
قرآن کريم به منزله نسخه شفا بخشي براي دنيا و آخرت ماست.
«قلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ»(7) [ترجمه:] بگو: اين (كتاب) براى كسانى كه ايمان آورده اند هدايت و شفا است.
و روشن است که تا نسخه از سوي مخاطب آن مورد استفاده قرار نگرفته و عملي نشود، تاثيري نخواهد داشت. در نتيجه وجود گنجينه هايي از معرفت علمي و معنوي در قرآن کريم به خودي خود کافي نيست و لازم است که مسلمانان با هّمت و تلاش خود به نبط و استنباط حقايق آن پرداخته و پرده از چهره اعجاز علمي و معنوي آن بردارند.
نکته پنجم:
بيان اين نکته نيز خالي از لطف نخواهد بود که معيار خوشبختي و يا نگون بختي يک قوم، صرفا پيشرفت هاي تکنولوژيک نيست! تا گفته شود، مي توان بدون دين نيز به اين خوشبختي رسيد. (هر چند همانطور که گذشت، دينداري واقعي، پيشرفت هاي تکنولوژيک و کوشش علمي را نيز با خود به همراه خواهد داشت.)(8)
جامعه اروپايي، در عين پيشرفت هاي صنعتي، اما هم چنان دچار برخي چالش هاي اجتماعي هستند که به عقيده ما، نزديک شدن به ساحت دين و معنويت مي تواند اين چالش ها را سامان دهد.
اين که در جامعه اروپايي حيواناتي چون "سگ" جاي عزيزترين اعضاي خانواده را گرفته و تمام نيازهاي عاطفي که يک فرد مي بايست در محيط انساني و با همسر يا فرزندان خود کسب کند، اکنون به داشتن يک سگ خلاصه مي شود! تا جايي که شخص همه اموال خود را بعد از مرگ به نام سگ خود مي کند! آيا اين بلا و بدبختي نيست؟
آيا اين که هويت زن، در کشورهاي غربي به اندام شهوت آميز او خلاصه شده و کسي که يا به جهت خلقت و يا به جهت کهولت سن، چنين ويژگي را ندارد، محکوم به طرد از جامعه و خودکشي است، بدبختي نيست؟
آيا اين که هنوز در بسياري از اين کشورها (همچون آلمان) نژاد پرستي موج زده و هر روزه بسياري از انسان هاي بي گناه در اين آتش مي سوزند، بدبختي نيست؟
آيا اين که آمار فحشا و تجاوز جنسي (به زور و اکراه)، مصرف مشروبات الکلي و بسياري از آمارهاي ناشايست ديگر در اين مناطق، در آمارهاي جهاني، همواره در صدر قرار دارد، بدبختي نيست؟
نتیجه:
اولا، کارکرد دين، تنها در پيشرفت صنعتي خلاصه نمي شود.
ثانيا، خداوند، سرنوشت هر قوم را به تلاش و کوشش خودشان واگذاشته و اين سنت الهي است.
ثالثا، دين به منزله نسخه بوده و تا عملي نشود، شفايي نمي دهد.
رابعا، امروزه جوامع غربي دقيقا به واسطه کم رنگ کردن ساحت دين، دچار چالش هاي بسياري هستند.
پي نوشت ها:
1. اسراء/ 20
2. رعد/ 11
3. انفال/ 19
4. برای مطالعه بیشتر، رک: جوادي آملي، عبدالله، جامعه در قرآن، انتشارات اسراء، 1387، فصل سوم(عوامل انحطاط جامعه از نگاه قرآن)، صص379-402
5. جوادي آملي، عبدالله، جامعه در قرآن، انتشارات اسراء، 1387، ص185
6. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، بیتا، ج13، ص485
7. فصلت/ 44
8. برای مطالعه بیشتر، رک: جوادي آملي، عبدالله، جامعه در قرآن، انتشارات اسراء، 1387، فصل سوم(عوامل انحطاط جامعه از نگاه قرآن)، صص403-404
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید