نقد تجربی بودن وحی
آقای سروش در خصوص وحی چنین می نویسد: «وحي هرچه باشد، به شهادت تاريخ و به گواهی مأثورات دينی، فضايی متفاوت با فضای بيداری دارد و به زبان ويژه خويش از حقايق سخن می گويد و چون همه خواب های ديگر نيازمند تعبير و خوابگزاران است. مگر پيامبر هنگام دريافت وحی به ناهشياری نمی رفت و غفلتی گران بر او عارض نمی شد و پس از هشياری ديده ها و شنيده های بی خودانه خويش را با صحابيان، در ميان نمی نهاد؟
مگر موسی که در آن بيابان سرد پرهراس از درخت سوزان خطاب «انّي اناالله» شنيد، تنها خود نشنيد؟ و مگر اگر ديگرانی با او بودند، توانايی شرکت در آن تجربه و شنيدن آن خطاب را داشتند؟
مگر تجربه ديدن تخت خداوند بر دوش هشت فرشته در بيداری صورت گرفت که زبانش را زبان بيداری بدانيم؟»
لطفا این بیانات را نقد و ارزیابی کنید.
به طور کلی متن های دکتر سروش به لحاظ ادبی در خور تحسین است و البته ازاین جهت باید مراقب بود چرا که خواننده را در لابلای بیان ادبی خویش سردرگم می کند.
باید با دقت عقلی این متون را خوانده و با تیزبینی استدلال های نهفته از متن را بیرون کشید و به بوته نقد گذاشت. در خصوص نقد سخن ایشان باید به چند نکته توجه بفرمایید:
نکته اول:
ایشان می گوید: «مگر تجربه ديدن تخت خداوند بر دوش هشت فرشته در بيداري صورت گرفت که زبانش را زبان بيداري بدانيم؟»
پیش فرض این استدلال این است که اگر چیزی در بیداری اتفاق نیفتاد، زبان آن هم نمی تواند از سنخ بیداری باشد، اما براستی دلیل چنین پیش فرضی چیست؟ چرا تفاوت دو چیز از یک جهت، باید به تفاوت آن دو از جهات دیگر منتهی شود.
این که چون وحی از سنخ حقایق درونی و در حالتی غیر از بیداری است، زبانش نمی تواند زبان بیداری باشد مطابق کدامین دلیل است؟ آیا آنچه ما در خواب می بینیم که از سنخ بیداری نیست به زبانی غیر از زبان بیداری است؟
علاوه بر این که در خود معنای بیداری هم باید دقت شود که منظور ایشان از بیداری چیست که وحی را خارج از آن می داند؟ بنابراین استدلال دکتر سروش بر یک پیش فرضی استوار است که هیچ دلیلی بر آن ارائه نشده است، و به گونه ای به مخاطب القا شده که انگار غیر قابل تردید است.
نکته دوم:
نکته دیگر این که بر فرض بپذیریم که زبان آن حقائق متفاوت از زبان بیداری است، مهم است که آقای دکتر سروش از این مسئله چه نتیجه ای می خواهد بگیرد؟ اگر می خواهد از این تفاوت زبان، ابهام در وحی، روزمرگی در تفسیر، شخصی بودن آن، یا دخالت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در برداشت های وحیانی را نتیجه بگیرد، هیچ کدام از این ها اموری نیست که از تفاوت زبان وحی به لحاظ خواب و بیداری در بیاید.
نکته سوم:
شخصی و درونی بودن وحی که دکتر سروش به آن اشاره می کند حرف درستی است، حقیقت این است که اگر کسی همراه موسی(علیه السلام) بود ندای «انی انا الله» را نمی شنید؛ اما آن چه که دکتر سروش از این درونی بودن وحی دنبال می کند این است که برای تجربه کننده هم نقشی قائل شود در حالی که میان این دو تلازمی نیست، یعنی درونی بودن وحی تلازمی با این ندارد که حتما تجربه کننده هم در این میان نقش داشته باشد. و نیز همانطور که گذشت تلازمی با این ندارد که آنچه که میشنود قابل بیان به زبان بیداری نباشد.
نکته چهارم:
نکته چهارم این که اگر ما این تعابیر را کنار بگذاریم و برای فهم وحی به سراغ بیان خود انبیا برویم کمتر دچار خطا میشویم. خود انبیا به صراحت این سخنان را بدون کم و کاست وحی و از جانب خداوند دانسته و برای خودشان کوچکترین حق تصرفی قائل نبوده اند.
به عنوان مثال می فرماید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُكمُْ وَ مَا غَوَى* وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى* عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى»؛ هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است، * و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! * آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست!* آن كس كه قدرت عظيمى دارد [جبرئيل امين] او را تعليم داده است.(1)
یا همین تحدّی و مبارزطلبی قرآن کریم در صورتی است که متصل و متکی به یک وحی فوق بشری بوده باشد، وگرنه اگر که صرفا تجربه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود هیچ توجیهی نداشت.
پی نوشت ها:
1. نجم/ 2الی5.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید