ضرورت منطقی و فلسفی
تفاوت ضرورت منطقي و ضرورت فلسفي چيست؟
ضرورت به پنج قسم تقسیم می شود:
1. ضرورت ازلی:
اگر محمول برای ذاتی موضوعی بدون هیچ قید و شرطی ثابت باشد، ضرورت ازلی صدق می کند. این قسم اختصاص به ذات واجب متعال دارد و تنها اوست که چنین ضرورتی داشته و وجود برای ذات مقدسش منوط به هیچ شرطی نیست.
2. ضرورت ذاتی:
اگر ثبوت محمول برای موضوع به شرط وجود آن موضوع باشد، در این صورت، ضرورت ذاتی خواهد بود. مانند: هر انسانی حیوان است بالضرورۀ.
3. ضرورت وصفی:
چنین ضرورتی زمانی صادق است که ثبوت محمول برای موضوع منوط به وجود وصفی باشد. مانند: هر نویسنده ای انگشتان دستش حرکت می کند، بالضرورۀ. در این مثال حرکت انگشتان دست، صرف نظر از نوشتن، برای انسان ضروری نیست، بلکه زمانی که انسان متصف به نوشتن می شود، انگشتان او نیز حرکت می کند.
4. ضرورت وقتی:
این قسم نیز شبیه مورد پیشین است با این تفاوت که ثبوت محمول برای موضوع منوط به وقت خاصی است. مانند: ماه ضرورتا دچار کسوف می شود زمانی که زمین بین ماه و خورشید حائل شود.
5. ضرورت به شرط محمول:
در این فرض نیز تا زمانی که محمول برای موضوع ثبوت دارد، ضرورت نیز وجود دارد.(1)
با توجه به مقدمه مذکور؛ که از جمع اصطلاحات منطقی و فلسفی به دست آمده است باید گفت؛ بین فلاسفه و منطقی ها یک تفاوتی در «ضرورت ذاتی» وجود دارد، به طوری که منطقیین در باب قضایا هر وقت سخن از ضرورت ذاتی به میان می آورند آن را در مقابل ضرورت وصفی و شرطی قرار می دهند(2) ایشان در حقیقت، بیش از دو قسم قضایای ضروریه نیافتند: یك قسم قضایایی كه تنها در نظر گرفتن ذات موضوع برای حكم عقل به ضرورت كافی است و یك قسم قضایایی كه در نظر گرفتن حالت معیّن و شرایط خاص نیز شرط است.
اما فلاسفه ضرورت ذاتی را در مقابل «ضرورت غیری» (نه ضرورت وصفی) به كار می برند؛ «ضرورت غیری» عبارت است از ضرورتی كه برای شیء به واسطه ی یك علت خارجی حاصل شده است خواه آن ضرورت از نظر منطقی ضرورت ذاتی باشد یا وصفی؛ و «ضرورت ذاتی» عبارت است از ضرورتی كه برای شیء حاصل است و در آن ضرورت هیچ گونه علت خارجی به هیچ نحو دخالت ندارد.(3)
بنابراین «ضرورت ذاتی فلسفی» عبارت است از اینكه موجودی دارای صفت موجودیت به نحو ضرورت باشد و این ضرورت را مدیون هیچ علت خارجی نباشد و «ضرورت غیری» عبارت است از اینكه موجودی صفت موجودیت را به نحو ضرورت داشته باشد ولی این ضرورت را مدیون علت خارجی باشد. به عبارت دیگر، لازمه ی ضرورت ذاتی فلسفی، ازلی و ابدی بودن است؛ ولی لازمه ی ضرورت ذاتی منطقی، ازلی و ابدی بودن نیست زیرا حكم عقل در ضرورت ذاتی منطقی مشروط به بقای موضوع است. بنابراین ضرورت ازلی با توجه به واقع و خارج است نه ذات و ماهیت شیء و از همین رو این ضرورت مساوق با بساطت و احدیت است.(4)
همانطور که مشاهده می شود، تفاوت فلاسفه و منطقیون در دو اصطلاح ضرورت ازلی و ذاتی است. به عبارت دیگر منطقیون ضرورت را در حیطه ممکنات به کار برده اند، اما فلاسفه این اصطلاح را به واجب نیز گسترش داده اند. در هر حال باید هر مثالی را با معانی ضرورت که در مقدمه ذکر شد، تطبیق داد تا دچار اشتراک لفظی نشویم.
پی نوشت ها:
1. طباطبايي، سيد محمد حسين، (1386)، نهاية الحكمة، تعلیقه: غلامرضا فياضي، چهارم، قم، انتشارات موسسه امام خميني(ره)، ج1، ص184.
2. مطهری، مرتضی، (1385)، مجموعه آثار، نهم، تهران، انتشارات صدرا، ج6، ص550.
3. همان، ص551.
4. صدر المتالهین، محمد بن ابراهیم، (1981)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سوم، بیروت، دار احیاء التراث، ج1، ص186.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید